eitaa logo
محسن عباسی ولدی
56هزار دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
1.7هزار ویدیو
349 فایل
صفحه رسمی حجت الاسلام #محسن_عباسی_ولدی متخصص | نویسنده | مدرّس 🌱 مسائل تربیتی و سبک‌زندگی‌دینی 🌐 پایگاه‌های اطلاع رسانی: ktft.ir/v 📬 ارتباط با مدیر: @modir_abbasivaladi 📱نشـانی صفحات مجازی حاج‌آقا در پیام‌رسان‌ها: @abbasivaladi
مشاهده در ایتا
دانلود
محسن عباسی ولدی
🍃عاقبت خیر من امروز داشتم فکر می‌کردم فکرهایی که تنم را می‌لرزانَد و دلم را مثل دریای طوفان‌زده، موّاج می‌کند. یا مثل کویری که طوفان شن در آن به پا شده. چه فکرهای ترسناکی! به دادم برس تیغ این فکرها رحم ندارد آقا! داشتم فکر می‌کردم به کسانی که تو را دوست داشتند ولی عاقبت بدون محبّت تو چشم از دنیا بستند و رفتند. کسانی که سنگ تو را به سینه می‌زدند ولی در حالی سنگ لحد روی سینه‌شان نشست که تا چند لحظه پیش از آن به سوی تو سنگ پرتاب می‌کردند. کسانی که با ندای أین أین به دنبالت می‌گشتند و آرزوشان دیدار جمالت بود ولی از تو روی برگرداندند و با أینَ أینَ انکار تو را فریاد زدند. با خودم می‌گفتم: یعنی می‌شود من هم روزی به عاقبت آنان مبتلا شوم؟ چه فرقی میان من و آنهاست؟ آنها واقعاً تو را دوست داشتند و به آن عاقبت مبتلا شدند؟ یا توهم دوستی داشتند و گرفتار جهل بودند؟ راستش را بگویم؟ دارم در دلم دنبال نشانه‌هایی می‌گردم که ثابت کند تو را واقعاً دوست دارم. کمکم کن که این نشانه‌ها را بیابم که اگر نیابم، از غصّه می‌میرم از غصّه‌ای که با یک دنیا وحشت عجین است. آقا! دارم پیدا می‌کنم یکی از این نشانه‌ها را. من می‌گویم؛ امّا اگر اشتباه بود به من بگو که دلم را بیخود خوش نکنم. عزیز دل! دل‌تنگی نشانۀ واقعی محبّت نیست؟ وقتی کسی دلش برای کسی تنگ می‌شود، یعنی چه؟ یعنی واقعاً دوستش دارد. نه؟ مگر می‌شود کسی را دوست نداشته باشی و دلت برایش تنگ شود؟ آقا! باور کن که دلم برایت تنگ شده به قدری که بی‌قرار شده‌ام و بی‌قراری‌ام را این و آن می‌بینند و بر سرم می‌کوبند. می‌شود این دل‌تنگی را نشانه‌ای بگیرم برای این که تو را واقعاً دوست دارم؟ بگو می‌شود تا آرام بگیرم و اگر نمی‌شود هم بگو تا زودتر بمیرم. من دوست ندارم روزی به سوی تو سنگی پرتاب کنم. شبت بخیر عاقبت خیر من! @abbasivaladi
‍ 📌دلایل اثر نکردن محبّت 3️⃣ عدم انتقال پیام محبّت 🚫 گاهی آنچه پدر و مادر انجام می‏دهند و محبّت می‏نامند، از نگاه فرزند، محبّت نیست. ✅ بسیاری از پدران و مادران معتقدند که در محبّت کردن به فرزندان خود، کوتاهی نمی‏کنند. ◀️ وقتی هم که یک مشکل تربیتی برای فرزندانشان پیش می‏آید و به آنها گفته می‏شود این مشکلات به جهت نیازِ محبّتی فرزند شماست که در خانه پاسخ نگرفته، ناراحت می‌شوند و حرف مشاور را نمی‏پذیرند. ✔️ آنچه موجب اختلاف میان آنان و مشاوران است، تفسیر متفاوتی است که از ابراز محبّت دارند. 📚منِ دیگرِ ما، کتاب دوم، ص88 #من_دیگر_ما #کتاب_دوم #گزاره‌های_رفتاری #تربیت_فرزند #محسن_عباسی_ولدی @abbasivaladi
محسن عباسی ولدی
🍃مسافر من مادری را دیدم که منتظر رسیدن خبری از فرزندش بود. سال‌های سال با همین انتظار چشم دوخته بود به در. همه جور مریضی داشت. هر کدام از این مریضی‌ها برای به سر رساندن یک عمر کافی بود. می‌گفتند: به عشق مسافرش زنده مانده و تا این امید هست به راحتی دست از دنیا نمی‌کشد. شب‌ها دیر می‌خوابید و زود بیدار می‌شد. به زور هم نمی‌توانستند او را به سفر ببرند. می‌گفت: شاید با شما آمدم و پسرم آمد و پشت در ماند. آن وقت چه خاکی به سر کنم؟ غذای خوشمزه که می‌پخت تا یکی دو روز سهم پسرش را کنار می‌گذاشت وقتی که ناامید می‌شد از رسیدن مسافرش غذای کنار گذاشته را خودش نمی‌خورد می‌داد به فقیر و می‌گفت: دعا کن مسافرم برگردد چند وقت پیش برایش خبر آوردند پسرت از دنیا رفته، دیگر منتظر نباش و پیرزن، دیگر چشمش به در نبود. شب‌ها میل بیدار ماندن نداشت و صبح‌ها انگیزه‌ای برای بیدار شدن نبود. زنگ خانه‌اش را خاموش کرده بود. روی در خانه نوشته بود کسی دست بر این در نکوبد. صدای پا برایش آزار دهنده بود. چشم به آسمان دوخته بود تا اجلش زودتر برسد و عمرش حتی به یک ماه هم قد نداد. پیرزن مرد. آقا! دلم خوش است که مسافر من مثل مسافر این پیرزن نیست. یقین دارم که روزی برمی‌گردد حتّی اگر سفرش به طول بینجامد. امّا اضطراب من از آمدن تو و نبودن من است. یعنی سفرت این قدر به طول می‌انجامد که وقتی آمدی، من نیستم؟ باز هم خدا را شکر! پیرزن وقتی که دیگر چیزی برای انتظار نداشت میلش را به زندگی از دست داد ولی من تا زنده هستم می‌توانم آمدنم را به انتظار بایستم. شبت بخیر مسافر من! @abbasivaladi
n055 تا ساحل،پرسش‌های گام اول،همسری خوب، امّا عصبانی و اهل توهین کردن.mp3
2.79M
🎧 پرسش‌های گام اوّل⬇️ ✅ همسری خوب، امّا عصبانی و اهل توهین کردن همسری دارم که خیلی خوب است، شغل خوبی هم دارد؛ امّا خیلی زود به من و بچّه‌ها توهین می‌کند و خیلی داد می‌‌زند. تا یک بار اشتباه می‌کنیم، تمام خوبی‌هایمان را فراموش می‌کند. مثلاً اگر یک بار بچّه‌ها را برای مدرسه دیر حاضر کنم، می‌گوید: تو هیچ وقت بچّه‌ها را زود حاضر نمی‌کنی. @abbasivaladi
🍃بهانه بودنم داشتم در صندوقچۀ واژه‌هایم می‌گشتم به دنبال واژه‌‌ای که برای شب بخیر امشب با آن تو را خطاب قرار دهم. چه قدر سخت پسند شده دلم. عزیزم! قلبم! نفسم! محبوبم! نه، اینها دیگر گرد تکرار نشسته روی تنشان. دنبال یک واژه می‌گردم که اگر تا ابد هم با آن صدایت کردم رنگ تکرار نگیرد به خودش. عزیزتر از جانم! قبلۀ قلبم! معشوق بی‌همتا! راز لبخندم! نه، آرام نمی‌شود دلم با اینها. باید واژه‌ای بیابم که اوج نیاز من به تو را برساند. این گونه نیست که من بدون تو فقط توان نفس کشیدن نداشته باشم و قلبم قدرت تپش نداشته باشد و لبم از هر چند خنده است تنفّر داشته باشد. نه، نیاز من به تو فراتر از این حرف‌هاست. آقا! تو اگر نبودی در قاموس خدا دلیلی برای بودِ من پیدا نمی‌شد و اگر خدا بودم می‌کرد من بهانه‌ای برای بودن پیدا نمی‌کردم. پس بگذار مثل همیشه بگویم شبت بخیر بهانۀ بودنم! #بهانه_بودن #شب_بخیر #محسن_عباسی_ولدی @abbasivaladi
171 درس صد و هفتاد و یکم به دست آوردن راه خوشبختی، بدون خدا ممکنه؟.pdf
231.8K
صد و هفتاد و یکم: به دست آوردن راه خوشبختی، بدون خدا ممکنه؟ ✅ توی این فایل پی دی اف👆، جواب این سؤالات👇رو پیدا می‌کنید: ⁉️می دونید ثروتمندترین آدما، کیان؟ ⁉️تا حالا به هزار راه های رابطه با دیگران دقت کردید؟ ⁉️بدون دین، احتمال انتخاب راه درست چقدره؟ @abbasivaladi
🍃حضرت باران راستش نمی‌دانم چه سرّی دارد این که عاشق و معشوق‌های دنیایی دوست دارند زیر باران دست به دست هم راه بروند. نه این که حواسشان به بارش باران نیست، هست نه این که نمی‌فهمند دارند زیر باران خیس می‌شوند، می‌فهمند. امّا نمی‌دانم خیس شدن زیر باران چه طعمی دارد؟ تو می‌دانی. نه؟ چرا اینها وقتی تنها هستند چتری روی سرشان می‌گیرند یا می‌روند زیر سقفی پناه می‌گیرند امّا وقتی که با هم‌اند دیگر نه چتری می‌خواهند و نه دنبال سقفی می‌گردند. انگار کنار هم بودن هم کار چتر را می‌کند و هم کار سقف را. من که تا امروز هر چه دلم خواست را با تو در میان گذاشتم بگذار این بار هم با تو راحت سخن بگویم. آقا! شاید فردا هم باران بیاید. از آن باران‌های دانه درشت که چند لحظه ماندن زیر آن سر تا پای آدم را خیس می‌کند. در این که تو معشوقی شکی نیست امّا عاشقیِ من همه‌اش زیر سؤال است بیا و مثل همیشه بزرگی کن عشق نداشته‌ام را قبول کن و مرا عاشق به حساب بیاور. درخت‌های گیلاس دو باره شکوفه داده‌اند. قرار ما فردا وقت باران زیر همان درخت گیلاسی که بارها با تو قرار گذاشتم؛ امّا نیامدی. شبت بخیر حضرت باران! @abbasivaladi
بازی با اعداد1⃣2⃣3⃣4⃣5⃣ 🔶یک نفر اوستا شده، هر کدام از بچّه ها👧👦 را با یک عدد، نامگذاری میکند. 🔶 پس از آن، یک مسئلۀ ریاضی طرح می‌کند. پاسخ دهنده به آن مسئله، باید خیلی زود با گفتن یک کلمه مثل: من، بله، حاضر و ... خود را از جمع، جدا کند. جدا شدن از جمع، میتواند با یک حرکت همراه باشد. مثلاً اگر همه نشسته اند، پاسخ دهنده، بلند شود. 🔶برای مثال، پنج نفر بازیکن را فرض کنید که از یک تا پنج، شماره گذاری میشوند. اوستا میگوید: «دو بعلاوۀ دو». در این جا خیلی زود، بازیکنی که شمارۀ چهار روی او گذاشته شده، باید خود را از جمع، جدا کند و بعد هم به جمع برگردد. اگر این کار به وسیلۀ او انجام نگیرد و یا این که با وقفه انجام شود، یک امتیاز منفی برای او محسوب میشود. دوباره اوستا میگوید: «پنج، منهای سه». در این جا، بازیکنی که عدد دو روی او گذاشته شده، باید بیرون بیاید. 🔶مسئله هایی که توسّط اوستا بیان میشود، باید با اندازۀ معلومات بازیکنان، تناسب داشته باشد. اگر توانایی بازیکنان بالا باشد، میشود مسئله ها را ترکیب کرد. مثلاً اوستا بگوید: «پنج، منهای سه، بعلاوۀ یک» که در این صورت، عدد سه باید بیرون بیاید. 📚 بازی ، بازوی تربیت ص ۱۰۷ @abbasivaladi
🍃خواب آرام نمی‌دانم درست یا نادرست اما عقیده‌ام این است آخرین حرفی که می‌شنوی یا آخرین چیزی که پیش از خواب می‌بینی تشویش و آرامش خوابت را تعیین می‌کند. من دلم خواب آرام می‌خواهد آقا! از این همه خواب مشوّش خسته‌ام دیگر. دلت به حالم بسوزد. بگذار یک شب طعم خواب آرام را بچشم. دوست دارم خواب‌های خوب ببینم من هم آدمم دلی دارم. نفسم بند آمده از این همه کابوس‌های دهشتناک. برای تو که زحمتی ندارد. هر شب، بیا بر سر بالینم بگذار آخرین تصویری که پیش از خواب در نگاهم حک می‌شود عکس رخسار تو باشد. شب بخیری هم بگو به من تا آخرین صدایی که می‌شنوم صدای تو باشد. دلم خواب آرام می‌خواهد آقا! #بهانه_بودن #شب_بخیر #محسن_عباسی_ولدی @abbasivaladi
📡 پیامدهای ماهواره در خانواده ⁉️چه شد که پای ماهواره به خانه‌هایمان باز شد؟ فصل7️⃣ : تنها در میان تن‌ها (بی‌کاری و تنهایی) 😐عامل «بی‌کاری» را در مسئلۀ گرایش به ماهواره، نباید دستِ کم گرفت. 🗓کسی که در طول روز، برنامۀ تعریف شده‌ای برای استفاده از عمر خود ندارد و ساعات قابل توجّهی را در طول روز، بی‌کار است، زمینه را برای ورود تفکّرات و کارهای شیطانی به زندگی‌ خویش، فراهم کرده است. 🤷🏻‍♂️افرادی که علاوه بر بی‌کاری، ساعات بسیاری را در طول روز تنها هستند، زمینۀ بیشتری برای گرایش به تلویزیون و در نتیجه، ماهواره دارند. ⛔️در برخی از موارد، ماهواره، از طریق پدربزرگ‌ها یا مادربزرگ‌ها به خانواده معرّفی می‌شود. پدربزرگ، بازنشست شده و بچّه‌ها همه ازدواج کرده‌اند و کمتر به والدین خود سر می‌زنند. تنوّع برنامه‌های تلویزیون هم پاسخ‌گوی حوصلۀ سر رفتۀ پدربزرگ نیست. از همین رو، ماهواره‌ می‌خرد. بچّه‌ها و نوه‌ها هم می‌بینند و هوس خریدن ماهواره به سرشان می‌زند. 💞زنان جوانی هم که تازه ازدواج کرده و هنوز صاحب فرزند نشده‌اند، در معرض چنین خطری هستند. 💡برای مقابله با این ریشه، باید همه دست به کار شوند: خانواده‌ها، کانون‌های فرهنگی، فرهنگ‌سراها، امامان جماعت و ... . اگر خانم‌های‌ خانه‌دار در طول روز، کارهای مفیدی داشته باشند، اگر بچّه‌های ما، سرگرمی‌های خوبی را برای پُر کردن اوقاتشان داشته باشند که با علاقه‌های آنان متناسب باشد، گرایش به ماهواره، بسیار کم می‌شود. 📚بشقاب‌های سفره پشت باممان، ص 201-204 #بشقابهای_سفره_پشت_باممان #ماهواره #محسن_عباسی_ولدی @abbasivaladi
🍃دعایم کن خدا گفت که شب را مایۀ آرامش قرار داده ولی ‌من نمی‌فهمم چطور ظلمت و سیاهی با آرامش جمع می‌شود؟ انسان فقط با نور آرام می‌شود. مگر این طور نیست؟ پس شب را باید روشن کرد و چطور روشن کردنش را تو بهتر می‌دانی. ما شب و روزمان تاریک است اگر چه شب‌هایمان بیشتر. می‌شود این شب‌های تاریک را با دعای تو از روز روشن‌تر کرد. شب بخیر چه دعای قشنگی است وقتی از زبان تو رو به آسمان می‌رود! دعایم کن من از شب‌های تاریک می‌ترسم و سخت محتاج شب‌های روشنم. @abbasivaladi
🍃مهربان ترین من شب‌ها باید بخوابیم تا فردا روز آرامی داشته باشیم و تو بهتر از من می‌دانی که خواب تنها روی هم گذاشتن پلک‌ها نیست. چه بسیارند کسانی که پلک‌هاشان مثل میت روی هم افتاده اما از خواب همین پلک روی هم گذاشتن را دارند و چه بسا کسانی که با چشمشان باز است و خوابی آرام دارند. مگر نمی‌شود با چشم‌های باز خوابید؟ خاصیت انتظار برای شنیدن شب بخیر تو با چشم باز خوابیدن است من این انتظار را به صد خواب مرگ‌گونه نمی‌دهم. شبی این انتظار سر خواهد آمد و از میان دو لب تو شب‌بخیر را خواهم شنید. آن شب، روزترین لحظه‌های زندگی‌ من خواهد بود. شبت بخیر مهربان‌ترین من! #بهانه_بودن #شب_بخیر #محسن_عباسی_ولدی @abbasivaladi
❌برآورده نشدن توقّعات اقتصادی من به وسیلۀ همسر خوبم!❌ ❓من دختر بزرگ‌تر خانه و فردی مذهبی و پای‌بند به مسائل دینی هستم. برای خواهر من، خواستگاری آمد. من هم از ترس این که مبادا بگویند دختر کوچک، رفته و دختر بزرگ، مانده، به یکی از خواستگارانم با این که معیارهایم را نداشت، جواب مثبت دادم. ایشان از نظر ایمان و اخلاق، خیلی خوب بوده، بسیار منطقی است؛ امّا از نظر اقتصادی با خانوادۀ ما تناسب ندارد. ابتدا بنا بود برای زندگی مشترکمان، خانه‌ای اجاره کند؛ ولی با توجّه به اجاره‌های بالا، نتوانست. پدر ایشان، بازنشسته است و توانایی کار ندارد. همسر من از کودکی روی پای خود ایستاده و کمک خرجِ خانواده هم هست. به همین دلیل هم می‌خواهد نزدیک پدر و مادرش باشد. بعد بنا شد دو اتاقی را در همان خانۀ پدرش، تعمیر کند و بنشینیم. من گفتم به شرطی می‌آیم که میان این اتاق‌ها دیوار بکشی. شوهرم در ماه، بیش از چهارصد هزار تومان قسط می‌دهد. در حال حاضر هم به دلیل پایین بودن درآمد، پیش پدرم در بازار، کار می‌کند. او می‌گوید: بگذار سرمایه‌مان را به کاری بزنیم تا بتوانیم در آینده، مستقل باشیم. همسرم، کمک دیگران را قبول نمی‌کند و دوست دارد روی پای خود بایستد. او وقتی به خواستگاری آمد، مشکل بیماری داشت؛ ولی تمام مدارک را آورد و گفت هر جا که می‌خواهید، بروید تحقیق کنید. یک سال و چهار ماه است که عقد کرده‌ایم، دلم می‌خواهد هر سال مشهد برویم؛ ولی او نمی‌تواند مرا ببرد. من برای رضای خدا با او ازدواج کردم. نمی‌دانم، شاید دل‌سوزی کردم. پدر و مادرش هم رعایت حالمان را می‌کنند. او گاهی تا نصف شب، کار اضافی می‌گیرد که بتواند خرجیِ پدر و مادرش را بدهد. من دوست داشتم در این دورۀ پس از عقد، یک بار رستوران برویم؛ ولی به جهت ضعف مالی نمی‌توانیم. حالا من مانده‌ام و این زندگی و فکر طلاقی که رهایم نمی‌کند. 🔰هدف زندگی چیست؟ ✅در پاسخ به این نوع پرسش‌ها، قبل از هر چیز باید پرسید در زندگی به دنبال چه می‌گردید؟ دل‌خوشی‌تان در زندگی چیست؟ اگر دل‌خوشی‌تان در زندگی مسائل مادّی است؛ مثل این که در چه خانه‌ای زندگی کنید، ماهی یک بار به رستوران بروید و سالی یک بار مشهد بروید، واقعاً نمی‌توانید با این مرد، احساس خوش‌بختی کنید؛ امّا اگر دل خوشی‌تان چیز دیگری است، آن دل‌خوشی چیست؟ بدون مشخّص شدن پاسخ این مسئله، پاسخ این سؤال هم ممکن نیست. 🔆از فضای زندگی سؤال کننده _ که به قول خودشان مذهبی هستند _ ، باید فهمید که دل‌خوشی ایشان، حدّاقل در مقام حرف، خدا و رضای اوست. البتّه امیدواریم واقعاً هم دل‌خوشی ایشان، همین باشد. دل‌خوشی واقعی در زندگی، آن است که احساس خوش‌بختی و بدبختی من با نزدیک شدن و دور شدن از آن رقم می‌خورد. نوع نگاه ما به خوش‌بختی است که احساس ما را نسبت به زندگی رقم می‌زند. 📚تا ساحل آرامش، کتاب اول، ص ۱۲۴ _۱۲۳ @abbasivaladi
🍃آقای مهربانی ها شب بخیر گفتن‌های ما گاهی از سر عادت است و لقلقۀ زبان ولی ما به کسانی که دوستشان داریم دوست داریم هر شب شب بخیر بگوییم. این دیگر از سر عادت نیست از ته دل است. آقا! من تو را دوست دارم. این را تو خوب می‌دانی و هر شب تا به تو شب بخیر نگویم خوابم نمی‌برد این را کسی اگر نداند تو نیک می‌دانی. من با این شب بخیر گفتن‌ها جان می‌گیرم و می‌خوابم دلم خوش است که تو در این تردید نداری. ولی ما جواب شب بخیر را مثل جواب سلام واجب می‌دانیم. چقدر شب بخیر بگویم و جوابی از سوی تو به گوشم نرسد؟ تو مگر مرا دوست نداری؟ دوست داری. خودم می‌دانم. تو اگر مرا دوست نداشتی تا امروز هفتاد کفن پوسیده بود از من. حالا که دوستم داری چرا شب بخیرت را به گوشم نمی‌رسانی؟ شبت بخیر آقای مهربانی‌ها! #بهانه_بودن #شب_بخیر #محسن_عباسی_ولدی @abbasivaladi
محسن عباسی ولدی
🏴 غربت علیه السلام من حسنم دیروز غریب بودم و امروز هم غریبم. دیروز در میان دوستان و دشمنان امروز هم در میان دوستان و دشمنان. دوستانم غربتم را در نداشتن بارگاه می‌دانند و آرزویشان این است روزی برسد که روی مزارم ضریحی بگذارند و گنبد و گلدسته‌ای به پا کنند. از قول من به دوستانم بگویید می‌شود امامی گنبد و گلدسته داشته باشد امّا باز هم غریب باشد. وقتی ضریح ما برای شما دغدغۀ نخست شد ولی حرف‌های صریح ما به شما از مدار دغدغه‌هایتان بیرون رفت بدانید که غربت ما در میان شما به اوج خود رسیده است. به من بگویید آیا این قدر که بی‌تاب ساختن گلدسته برای من هستید بی‌قرار نشاندن گلواژه‌های من در زندگی‌ خویش هستید؟ شما همیشه از این که سایبانی بر سر مزارم نیست می‌نالید و آرزو دارید گنبدی بسازید بر سر این مزار. کاش کمی هم گریه می‌کردید برای این که از فکر و حرف من سایه‌ای نساخته‌اید برای زندگی خویش! مزار من اگر سایۀ دنیایی ندارد زیر سایۀ رحمت خدا هستم و باکی نیست امّا زندگی شما بدون سایۀ فکر و حرف من جهنّم سوزانی است که از زندگی جز نام، بهرۀ دیگری ندارد. آرزو دارید حاکم مدینه شوید تا بنایی بسازید برای مزارم آرزو کنید من حاکم زندگی‌تان شوم تا زندگی را روی پایۀ ولایت من بنا کنید. مزار من بنا هم اگر داشته باشد وقتی خودم بنای زندگی شما نباشم باز هم غریبم. من در کوچه با مادرم چند لحظه‌ای تنها شدم و این تنهایی عمری است که قصّۀ داغ روضه‌های شماست. می‌شود حساب کنید در میان شما چند روزگار است که تنها هستم؟ چه قدر برای تنهایی من در میان خودتان روضه خواندید و اشک ریختید؟ از امروز روضه‌ای را به روضه‌هایتان اضافه کنید و بگویید: خوشی‌های مردی از تبار فاطمه به نام حسن همان چند سال اول زندگی‌اش بود. از وقتی پیامبر خدا رفت هر ورق از دفتر زندگی‌اش را طوفانی از غم و بلا می‌کَند و می‌برد. طوفان‌ها یکی پس از دیگری آمد و رفت و آخرین برگ از دفتر زندگی‌اش را طوفان زهری به باد داد که همسرش به او داد. در کوچه غریب و در شهر غریب و در خانه غریب. و حالا که قرن‌هایی از آن سال‌ها می‌گذرد هنوز هم آن مرد غریب است. چه در میان دوستان و چه در میان دشمنان. روضه‌هایی که شما برایم می‌خوانید غصّه‌هایی است که هر چند سنگین بودند امّا تمام شدند. باید برای آن روضه‌هایی گریه کرد. زنده نگه‌داشتن آن روضه‌ها یعنی زنده نگه‌داشتن راه بندگی. در این حرفی نیست. کسی اگر آن روضه‌ها را شنید و غمگین نشد باید دلش را برای شفا به درگاه آستان ما گره بزند. آن روضه‌ها خودشان تمام شدند امّا غمشان باقی است. آنها در قرن‌ها پیش اتّفاق افتادند امّا امتداد ظلمی بودند که پیش از آن آغاز شده بود و همچنان هم ادامه دارد. فقط ظالمان دوست دارند که خط ممتد روضه‌های شما روزی قطع شده و به انتها برسد. دوستان من! یادتان باشد روضۀ غربت من یک روز تمام می‌شود. غربت من در میان دشمنان را شما هم اگر نتوانید تمام کنید تک سوار خدا می‌آید و تمام می‌کند؛ امّا کاش توفیق تمام کردن غربت در میان دوستان را پیش از آمدن او، به نام خودتان می‌زدید. می‌شود امروز با هم عهد کنید مرامتان در قدم به قدمِ زندگی، حسنی شود؟ اگر پای عهدتان بایستید نام حسن، جهانگیر می‌شود حتّی اگر سهم او از حرم جز سنگی بر سر مزارش نباشد. @abbasivaladi
‍ 📌دلایل اثر نکردن محبّت 3️⃣ عدم انتقال پیام محبّت 🚫 گاهی آنچه پدر و مادر انجام می‏دهند و محبّت می‏نامند، از نگاه فرزند، محبّت نیست. ✅ بسیاری از پدران و مادران معتقدند که در محبّت کردن به فرزندان خود، کوتاهی نمی‏کنند. ◀️ وقتی هم که یک مشکل تربیتی برای فرزندانشان پیش می‏آید و به آنها گفته می‏شود این مشکلات به جهت نیازِ محبّتی فرزند شماست که در خانه پاسخ نگرفته، ناراحت می‌شوند و حرف مشاور را نمی‏پذیرند. ✔️ آنچه موجب اختلاف میان آنان و مشاوران است، تفسیر متفاوتی است که از ابراز محبّت دارند. 📚منِ دیگرِ ما، کتاب دوم، ص88 @abbasivaladi
🍃آقای من دارم فکر می‌کنم به این که تو چرا شب بخیر نگفته به من می‌خوابی؟ و با خودم می‌گویم شاید می‌گویی و من نمی‌شنوم. و شاید اصلاً خواب نداری که شب بخیر نمی‌گویی. و شاید هم بارها و بارها گفتی ولی من در خواب عمیق فرو رفته بودم و نشنیدم و تو دیگر ناامید شده‌ای از من. نکند به قدری بد شده‌ام که چه بگویی شبت بخیر و چه نگویی من شبم بخیر نمی‌شود. نکند دوست نداری شبم بخیر شود که شب بخیر نمی‌گویی. اصلاً شاید تو شب بخیرت را روی سینۀ آسمان می‌نویسی برای کسانی که چشم دیدن آسمان را دارند. من هم که چشمم گره خورده بر زمین و با آسمان غریبه‌ام. شاید تو شب بخیرت را هر شب در گوش نسیم می‌گویی و به او فرمان می‌دهی از کنار هر کسی که تو دوستش داری بگذرد و صدای شب بخیرت را در گوشش زمزمه کند. نکند تو اصلاً عادت به گفتن شب بخیر نداری. ببین چقدر شاید و شاید می‌کنم. این شایدها را این طور نگاه نکن. تیغشان خیلی تیز است. یک بار به من شب بخیر بگو و مرا از زیر تیغ این شایدها نجات بده. شبت بخیر آقای من! @abbasivaladi
n056 تا ساحل،پرسش‌های گام اول،آشکار شدن عصبی بودن داماد در دوران نامزدی.mp3
1.63M
🎧 پرسش‌های گام اوّل⬇️ ✅ آشکار شدن عصبی بودن داماد در دوران نامزدی چند ماهی است که دخترم را نامزد کرده‌ایم؛ امّا حالا فهمیده‌ایم که دامادمان عصبانی می‌شود و داد و هوار می‌کند. گاهی هم خودش را می‌زند. او قبول ندارد که مشکل دارد. دخترم هم می‌ترسد. ❓حالا ما چه کار کنیم؟ آیا بگذاریم به زندگی با او ادامه دهد یا نه؟ #تا_ساحل_آرامش #کتاب_دوم #کتاب_صوتی #قایق_مهربانی #بایدهای_زندگی_مشترک1 @abbasivaladi
🍃عزیز دلم این شب‌ها دارم از ترس می‌میرم. تاریکی، دلم را تکه تکه می‌کند. انگار هر کدام از ستاره‌های بالای سرم شده‌اند مجسمۀ ابوالهولی که می‌خواهند از ترس در دم جانم را بگیرند و ماه هم شده فرمانده همۀ این ابوالهول‌ها و خود آسمان نیز پارچۀ سیاهی که بناست لشکر ستاره‌ها نه،‌ لشکر ابوالهول‌ها مرا در آن بپیچند و بیندازند در سیاه‌چالی که انتهایش ناپیداست و زمین هم گویی قهقهه می‌زند به دل لرزان از وحشتم. روز که می‌خواهد تمام شود عزای من آغاز می‌شود. کاش شب هم مثل روز شلوغ بود. سکوت شب بدجور به این ترس دامن می‌زند. همۀ این دهشت‌ها و وحشت‌ها با شنیدن صدای شب بخیر تو به آرامش بدل می‌شود. دیگر بیش از این ترس را برای من مپسند آقا! شبت بخیر عزیز دلم! #بهانه_بودن #شب_بخیر #محسن_عباسی_ولدی @abbasivaladi
🏴پنجره فولاد قصۀ پنجره فولاد تو چیست که وقتی چشم کسی به آن می‌افتد دلش نرم می‌شود مثل برگ گل مثل حریر مثل پر کبوتر نه، نرم‌تر از همۀ اینها؟ فولاد را چه نسبتی با این همه لطافت است؟ اصلاً فولادِ پنجرۀ تو را اگر از فرسنگ‌ها زیر زمین هم استخراج کرده باشند باز هم اصلش از بهشت است. فولادهای زمینی نه خودشان لطافت دارند و نه هنری برای لطیف کردن دلی کار این فولادها فقط شکستن است. خود ما از همین فولادهاییم آمده‌ایم کنار پنجره فولادت که دلمان را نرم کنی اما نه مثل برگ گل نه مثل حریر و نه مثل پر کبوتر دل ما را مثل خودت نرم کن خواسته‌مان بزرگ است؟ عیبی ندارد هر چقدر هم که بزرگ باشد از تو که بزرگ‌تر نیست هست؟ من دل بیمارم را با رشتۀ محبتت گره زده‌ام به پنجره فولادت اما نشانۀ شفا گرفتن دلم باز شدن این گره نیست هر چه این گره محکم‌تر می‌شود احساس می‌کنم دلم شفاگرفته‌تر است. من از فولاد پنجره‌ات یاد گرفته‌ام نرم باشم و دلم بسوزد برای بندگان خدا. او به من یاد داد اگر لحظه‌ای نگاهم را از تو نگیرم زنگار گناه دیگران اندکی از رنگ عشق تو را در دلم نمی‌کاهد. می‌شود در کنار گنهکاران نشست و بی آن که غباری از گناهانشان روی دل بنشیند عشق تو را روی دلشان گردافشانی کرد. نام پنجره فولاد هم دل ما را می‌برد آقا! راز این دلبری فقط نگاهی است که هر لحظه از چشم پنجره فولاد به سوی تو دوخته شده. مثل فولاد سخت بودن مثل حریرنرم بودن یک راز دارد: همسایۀ تو شدن، همین... #امام_رضا #محسن_عباسی_ولدی 🏴 @abbasivaladi
172 درس صد و هفتاد و دوم ما خودمون می‌تونیم قانون ارتباط با خدا رو به دست بیاریم؟.pdf
202.4K
#درس صد و هفتاد و دوم: ما خودمون می‌تونیم قانون ارتباط با خدا رو به دست بیاریم؟ ✅ توی این فایل پی دی اف👆، جواب این سؤالات👇رو پیدا می‌کنید: ⁉️پر شدن ذهن از خیال چه عواقبی داره؟ ⁉️یکی از بهترین راه‌ها برا این که از خیالای بیخود راحت بشیم چیه؟ ⁉️آدم برا مدیریت زندگیش نیازی به دین داره؟ @abbasivaladi
🍃صدایت را دوست دارم درست است که اگر تو برای کسی دعا نکنی نه شبش نه روزش و نه عاقبتش بخیر نخواهد شد. من تردید ندارم که تو هر شب برای من دعا می‌کنی و دلم به دعاهای تو گرم است. این گرما را می‌شود از حرارت نفسم فهمید. اگر یقین نداشتم که دعایم می‌کنی چشم‌هایم را می‌بستم تا وقتی که صدای پای مرگ را بشنوم. بی‌دعای تو نگاه کردن به این دنیا دهشت‌زاست. من اگر هر شب التماس می‌کنم که به من شب بخیر بگویی نه از آن روست که تردید دارم دعایم می‌کنی یا نه. من رُخت را که ندیده‌ام. دیده‌ام؟ ندیده‌ام دیگر. زیاده‌خواهی است اگر دوست داشته باشم صدایت را بشنوم؟ من صدایت را دوست دارم و می‌دانم مستی با هیچ شرابی به پای مستی با صدای تو نمی‌رسد. این روزها خیلی محتاج مستی با صدای تو هستم. مستم کن با شب بخیری که در کامم می‌ریزی. شبت بخیر ساقی شراب طهور الهی! شبت بخیر آقا! #بهانه_بودن #شب_بخیر #محسن_عباسی_ولدی @abbasivaladi
تشخیص حروف الفبا با چشم بسته🙈 🙈 به وسیلۀ یونولیت، حروف الفبا 🅱🅰و اعداد 8⃣4⃣را بسازید و آنها را در یک کیسه قرار دهید به گونه‏ ای که حروف الفبا و اعداد، دیده نشود یا این که چشم 👀بازیکن را ببندید و حروف و اعداد را در یک ظرف🗑 بگذارید. این شیوۀ بازی برای تماشاچی‏ ها جذّاب‏تر 😃است؛ زیرا حروف و اعداد، در مقابل نگاه آنها قرار دارد و در جریان حدس درست✅ یا اشتباه ❌بازیکن، قرار می‏ گیرند. بازیکن باید بدون این که نگاه کند🙈، با لمس کردن✋، حروف و اعداد را یکی، یکی تشخیص دهد. حروف و اعدادی که با فوم ساخته شده، در فروشگاه‏ های اسباب‏ بازی🎈👾🤡وجود دارد که تهیّۀ آن، کار شما را ساده می‏کند. البته وقتی خود بچّه ‏ها👦🧒 این حروف یا اعداد را می ‏سازند و با آن بازی می‏ کنند، لذّت بازی برای آنان، دوچندان🎊🎉 می‏شود. 📚 بازی ، بازوی تربیت ص۴۴ @abbasivaladi