eitaa logo
کانال دوستداران شهید مدافع حرم برادرم عباس کردانی
1.1هزار دنبال‌کننده
41.2هزار عکس
37.1هزار ویدیو
166 فایل
کانال دوستداران شهید مدافع حرم شهید عباس کردانی لینک کانال @abbass_kardani 🌸🌸شهید مدافع حرم عباس کردانی 🌸🌸ولادت: 1358/12/20 🌸🌸شهادت: 1394/11/19 ارتباط با خادم کانال،، @mahdi_fatem313
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌹🍃: ┄┅══✼ ❁﷽❁ 🌷 حاج قاسم سليماني: شرط شهید شدن شهید بودن است.. اگر امروز کسی را دیدید که بوی 🌷 شهید 🌷 از کلام رفتار و اخلاق او استشمام شد،بدانید او شهید خواهد شد و تمام شهدا این مشخصه را داشتند. 🕊🕊
هر هفته... #پنج_شنبه_ها بر سر #مزارش میروم و هنگامی ڪه #قبرش را می شویم، #ناگهان از دل قبر،سید مهدی مرا صدا می زند و چندبار می گوید #مامان! سه بار این ڪار را انجام می دهد #سرم را روی قبر می گذارم و با سید مهدی #دردِ_دل می ڪنم. #شهید_سیدمهدی_غزالی🌷 #م_مثل_مادر_شهید💔 #پنج_شنبه_های_دلتنگی🍂 🌹🍃🌹🍃
الگوبرداری ازشهدا 🌹این وعدة خداست که #حق_الناس را نمی بخشد! #خون_شهدا حق الناس است..   نمی دانم با این حق الناس بزرگی که به گردن ماست، چه خواهیم کرد؟!😔 #شهید_سید_مصطفی_موسوی
🍃🌹در شهید اززبان مادرشهیدآمده است: 🍃🌹با من از شهادت حرف نمی‌زد. می‌دانست ناراحت می‌شوم. 🍃🌹 اگر و قوی نبود، بعد از شهادت ، بار اولی که برمی‌گشت، دیگر به سوریه نمی‌رفت؛ اما خودش می‌خواست برود. خودش می‌خواست وارد رزم شود. خودش آرزوی داشت و بالاخره به آرزویش رسید. 🍃🌹خیلی بود. کم لباس می‌خرید. با اینکه می‌گفتم برو لباس نو بخر، خودش دوست نداشت. پول دستش بود؛ ولی ولخرجی نمی‌کرد. با همان لباس‌های هم که می‌پوشید، چهره‌اش و بود. گاهی می‌شد یک لباس را چند سال به تن می‌کرد. 🍃🌹بچۀ آرام و ساکتی بود. اهل دعوا و شرارت نبود. خودش به فکر درس و تحصیل بود و هیچ‌وقت برای شیطنت او در مدرسه مرا نخواستند. اصلاً یادم نمی‌آید که برای خواندن ، او را صدا زده باشم. خودش بیدار می‌شد و نمازش را می‌خواند. خودش وظیفه شرعی‌اش را می‌دانست و نیازی به گوشزدکردن من نداشت. به امور واجب و شرعی حساس بود.  🍃🌹 بود و باروحیه. اهل بود. آدم فعالی که برای ورزش صبحگاهی همیشه اولین نفر بود. اشتیاق سید مصطفی بقیه بچه‌ها را به وجد می‌آورد. 🍃🌹به قشر طلبه احترام می‌گذاشت و را دوست داشت. هیچ‌وقت نشنیدم که از طلبه بودن پدرش خجالت بکشد؛ بلکه افتخار می‌کرد. 🍃🌹در یک حوزه علمیه ثبت‌نام کرده و چندماهی مشغول تحصیل شده بود تا شود. من نمی‌دانستم؛ چون هیچ‌وقت از کارهایی که انجام می‌داد، حرفی نمی‌زد و همه این‌ها را بعد از فهمیدم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👆 #زیارت_شهدا در روز پنجشنبه 📝حدیث قدسی: هر که را عاشق شوم خواهم کُشت و هر که را بکشم خود خون بهای او هستم. 🌹خوش به سعادتت ای شهید که خدا این گونه عاشقت شد و تو را برگزید @abbass_kardani✅
ما فکر میکنیم یه کار خاصی‌کردن که انقدر پاک بودن و شدن نه رفیق! واقعیتش اینه که خیلی کارها رو نکردن که شدن❤️🌸 @abbass_kardani
شب جمعه وبه یاد تمامی شهدا وبه یاد شهید رمضان دسخوشی چنار از شهر درگز صلوات🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
2.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷شهـــــــــادت 🌷 ✨چه زیبا گفتی عباس عزیز: "اومدم سرمو تقدیم حضرت زینب کنم" 🔶خوش به سعادتت که بی بی جان خریدت،سلام ما رو به ارباب برسون @abbass_kardani
زندگینامه شهید عباس کردانی🌹🌹👇👇👇👇
با تلاش مدیریت مستقل بسیج دانش آموزی و ستاد ایثارگران و وزارت آموزش و پرورش بسیج دانش آموزی در مدارس سازماندهی شد و در سال تحصیلی 73-74 (5/1 میلیون)نفر به عضویت آن در آمده بودند و الیاس هم در همان سال ها به عضویت بسیج درآمدند . پراز شور و حال بسیج گری بود شیطنت های کودکیش هم مالامال از عطر جنگ و جهاد بود. گاهی کله گرمی های خانه را به مرز خطر پیش می برد. حتی وقتی در خانه آرام و ساکت نشسته بود بیم. آن می رفت که جایی، گوشه ای ، کسی از شر جنگ بازی هایش به الامان درآید. یک روز ساکت و آرام تابستانی صدای فریاد همسایه ها خانه را در برگرفت و ما بی خبر به هوای آنکه برای یکی از همسایه ها ممکن است اتفاقی افتاده باشد بیرون دویدیم در آن حال همسایه ها را دیدیم که همگی به سمت خانه ما می آمدند چه شده بود که خودمان از آن بی خبر بودیم جهت انگشتان اشاره همه به سمت بام خانه ما بود . سقف خانه مثل تنور شده بود هر کس که توان داشت سطل ها و تشت های پر از آب را به سمت بام می پاشید. آتش خاموش شد عباس هم مواد منفجره اش را بالای ایرانیت های که بر سقف خانه بود پنهان کرده بود و حالا این گرمای تابستان اهواز بود که رسوایش می کرد. دوران پر شر و شور عباس با همه شر و شورها و شیطنت هایش به پایان می رسید عباس برای خودش داشت مردی می شد، قد می کشید، قدش بلند می شد وقتی راه می رفت انگار یک سنگین آهنی به پایش بسته بودند. گاهی صدای یکی بلند می‌شد. "آرام راه برو انگار زمین لرزه شده" کم کم عادت هایش شکل می گرفت برای خودش کسی می شد نوجوانی شخصیتش را ساخته بود. حالا دیگر و الیاس و پرویز و محمود و علی و محسن و حبیب هرکدام برای خودشان کس دیگری بودند.کسی ،شخصیتی،فکری،نگاهی،یاوری،تکیه گاهی و ... ما خواهرها به یکی تکیه می کردیم،از یکی ایده می گرفتیم ،با یکی بازی می کردیم ،از کسی شادی و شور می گرفتیم یکی آرامش می داد یکی درد و دل می شنید و یکی خوب حرف می زد.... به روایت از ... @abbass_kardani