کانال دوستداران شهید مدافع حرم برادرم عباس کردانی
#طنــــــز_جبـــــــهه3⃣ 💠 آآآی شربته ... 😂 💠🔅💠 🔸از تمرینات قبل از عملیات برگشته بودیم و از تشنگی
#طنــــــز_جبهه4⃣
🌷💠🌸💠🌷
💠بند پوتین
🔸به شوخ طبعی شهره بود …!!
یک روز دیدم پوتین هاشو به گردن آویزان کرد و داد می زد :
« کی می خواد #پوتینشو واکس بزنه !»
🔹همه تعجب کردن ! آخه ممد آقا و این حرفا، به گروه خونش نمی خوره!کی متحول شده که ما خبر نداریم .😜
🔸خیلی از رزمنده ها پنهانی این کارو می کردن اما ممد دیگه علنیش کرده بود.
بالاخره طاقت نیاوردم و از پشت سرش حرکت کردم ببینم چی می شه .
🌷☘🌷☘
🔹یکی از رزمنده ها که اولین بار اعزامش بود وشاید ایثار رزمنده ها رو شنیده بود اومد جلو گفت :
« من»
🔸ممد هم بلافاصله پوتینشو از گردنش بیرون آورد و گفت :
« پس بی زحمت اینو هم واکسش بزن!»😂
🔹بی چاره رزمنده خشکش زده بود نمی دونست چی بگه!😁
#لبخند_بزن_بسیجی 😁
🍃🌹🍃🌹
#طنز_جبهه4⃣1⃣
🌷☘🌷☘
🔹در منطقه المهدی در همان روزهای اول جنگ،پنج جوان به گروه ما ملحق شدند.
آنها از یک روستا با هم به جبهه آماده بودند.
🔸چند روزی گذشت.دیدم اینها اهل نماز نیستند!
تا اینکه یک روز با آنها صحبت کژدم.بندگان خدا آدم های خیلی ساده ای بودند...
آنها نه سواد داشتند نه نماز بلد بودند.فقط به خاطر علاقه به امام آماده بودند جبهه...
از طرفی خودشان هم دوست داشتند که نماز را یاد بگیرند.
🔹من هم بعد از یاد دادن وضو،یکی از بچه ها را صدا زدم و
گفتم:این آقا پیش نماز شما،هر کاری کرد شما هم انجام بدید.
من هم کنار شما می ایستم و بلند بلند ذکرهای نماز را تکرار می کنم تا یاد بگیرید.
🌷☘🌷☘
🔸ابراهیم به اینجا که رسید دیگر نمی توانست جلوی خنده اش را بگیرد.چند دقیقه بعد ادامه داد:
در رکعت اول وسط خواندن حمد،امام جماعت شروع کرد سرش را خاراندن،یکدفعه دیدم آن پنج نفر شروع کردند به خاراندن سر!!😂😂
خیلی خنده ام گرفته بود اما خودم را کنترل می کردم.
🔹اما در سجده وقتی امام جماعت بلند شد مُهر به پیشانیش چسبیده بود و افتاد.
پیش نماز به سمت چپ خم شد که مهرش را بردارد.
یکدفعه دیدم همه آنها به سمت چپ خم شدند و دستشان را دراز کردند.
اینجا بود که دیگر نتوانستم تحمل کنم و زدم زیر خنده!😂😂😂
🌷☘🌷☘
خاطره ای از زبان
#شهیدابراهیم_هادی🌹
#لبخند_بزن_بسیجی 😁
🍃🌹🍃🌹
#طنز_جبهه4⃣2⃣
یکبار سعید از بچهها خیلی کار کشید.
فرمانده دسته بود.
شب برایش جشن پتو گرفتند.
حسابی کتکش زدند.😂
من هم که دیدم نمیتوانم نجاتش
دهم، خودم هم زیر پتو رفتم تا
شاید کمی کمتر کتک بخورد!
سعید هم نامردی نکرد، به تلافی
آن جشن پتو، نیمساعت قبل از وقت نماز صبح، اذان گفت.😅
همه بیدار شدند نماز خواندند!!!
بعد از اذان فرمانده گروهان دید همه
بچهها خوابند. بیدارشان کرد و گفت:
اذان گفتند چرا خوابید؟
گفتند ما نماز خواندیم!!!
گفت الآن اذان گفتند، چطور نماز خواندید؟؟
گفتند سعید شاهدی اذان گفت!
سعید هم گفت من برای
نماز شب اذان گفتم نه نماز صبح! 😜😜
#شهید_تفحص
#شهید_سعید_شاهدے
#لبخند_بزن_بسیجی 😁
🌹🍃🌹🍃 @abbass_kardani✅