eitaa logo
کانال دوستداران شهید مدافع حرم برادرم عباس کردانی
1.1هزار دنبال‌کننده
34.5هزار عکس
27.3هزار ویدیو
131 فایل
کانال دوستداران شهید مدافع حرم شهید عباس کردانی لینک کانال @abbass_kardani 🌸🌸شهید مدافع حرم عباس کردانی 🌸🌸ولادت: 1358/12/20 🌸🌸شهادت: 1394/11/19 ارتباط با خادم کانال،، @mahdi_fatem313
مشاهده در ایتا
دانلود
نظام تقديم 88.mp3
6.9M
🔈 🔇 جلسه پانزدهم صوتی 👆👆👆 کتابی 👌 و بر اساس واقعیت ؛ کسانی که مرگ را تجربه کرده اند لطفا از اول جلسه که در کانال گذاشته شده بررسی کنید تا بیشتر متوجه داستان بشید. @abbass_kardani🌹
کبوترهای نامه رسان🌱 دوشنبه ها🗓 ازصحن دل ما🖤 تا بقیع و مدینه📿 عرض ارادت مان را 🙃 تقدیم شما می کنند! 🍃 ↷ 🌹🌺☘ @abbass_kardani🌺☘🌸 ❄️
مهریه ام یک جلد قرآن بود و یک سکه طلا محمد آن یکجلد قرآن را پس از ازدواج خرید و صفحه اولش نوشت: ✍امیدم در این است که این اساس حرڪٺ مشترڪ ما باشد و نه چیز دیگـــــر. ڪه همه چیز فنا پذیر است جـــــز این ڪتاب.. سکه را هم بعد از عقد بهش بخشیـــــدم. @abbass_kardani
توجهات ماه رجب.mp3
13.33M
🔈 🔈نکاتی درباره مراقبات ماه رجب ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@abbass_kardani🌹
🌷 حضرت امام صادق (عليه السلام) فرمودند : 🔸 از اين دعا دست برندار و سه مرتبه در صبح و سه مرتبه در شب آن را بخوان : 🔸 «اللَّهُمَّ اجعَلْنِي فِي دِرعِكَ الْحَصِينَةِ الَّتِي تَجعَلُ فِيهَا مَنْ تُرِيدُ». ▫️«خداوندا! من را در آن پوششى كه از هر بلا و آفتى حفظ مى‏ كند ، قرار ده و هر كسى را كه بخواهى در آن قرار مى ‏دهى». 📚 الكافي ، ج‏ 2 ، ص 534 @abbass_kardani🌹
♥️📞 _زمین زمین بہشت ؟!؟ + بہشت بہشت زمین ✋ _سلام سردار 😭♥️ + سلام بر فرزندان انقلابی خودم _ سردار ۲۲ بهمنه ... کجایی ؟ + کربلا ...💔 _سردااااااااار 😢💔 + کربلای ما چی پس ؟ _ظهور نزدیکہ ، ان شاالله با مہدے فاطمہ ... + ان شاالله ♥️😍 سردار میگم بچه هات رو کہ یادت نرفته ... برا شهادتشون ... برا وظیفه هاشون ... دعا می کنی برامون 🙏😞 + حضرت زهرا دعا کنہ براتوݩ ✋ منم به یادتونم خیالتون راحت ... رهبر رو تنہا نزاریدا ... _جانم فداے رهبر ✌️ + وظیفه هاتون رو انجام بدید ، رهبر تنها نمی مونه ... _ ما اهل کوفه نیستیم ، علی تنها بماند ... + ان شاالله که ثابت قدم باشید تو این راه ... _ ان شاالله ...☺️ سردار خداحافظ 😭💔 + خدانگہ دارتون ... یا علے 👋 ♥️ @abbass_kardani
┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄┄ پارت : ۱ « قسمت من » *‌ زمستان با اخرین ماهش برایم زیبا بود ، گر چه سرد ، اما دوست داشتنی . با صدای زنگ ساعتم از خواب بیدار شدم ، حدود ساعت ۷ بود ، با بی میلی پتو رو از روم برداشتم و از تخت اومدم پایین . جلوی میز ارایشم ایستادم و به خودم نگاهی انداختم ... دختری با پوستی سفید ، چشمانی سبز روشن ک از پدرم به ارث برده بودم ، ابروانی باریک و کمونی ، لبایی متناسب و سرخ ، موهایی بلند و مشکی ، اندامم متوسط با قد ۱۶۸ . دختری مغرور ، خوش زبون ، پرو ، کینه ای و دوست داشتنی . تو خانواده مرفح بزرگ شده بودم ، مادرم استاد دانشگاهی بود ک من توش مشغول تحصیل بودم اما استاد من نبود ، پدرم پزشک عمومی ، برادرم ماهان ۶ سال از من بزرگتر بود و برادر کوچکم مانی ۴ سال کوچک تر از من . من هم ترم دوم دانشگاه بودم . بین دانشجوها و استادین مورد احترام و تحسین خاصی بودم ، هم بخاطر شاگر ممتازد و هم جایگاه مادرم ، اما بین همشون استثنا هم وجود داشت ک باهام مشکل داشتن ، مزاحم هم زیاد داشتم اما به هیچ کس پا نمیدادم . از اتاق اومدم بیرون و دست و صورتمو شستم و رفتم داخل اشپزخانه ، مادرم مشغول ریختن چایی بود . - سلام ،،، صبح بخیر مامان . مامان نگاهی بهم انداخت و با لبخند گفت : - سلام عزیزم ، صبح تو هم بخیر ، بیا بشین چایتو بخور ک دیرمون نشه . - چشم ... بابا رفته؟ -اره ، مانی از سرویسش جاموند بابا هم ک میرفت گفت میبردش . - اها نشستم و چایی صبحانمو خوردم ، روزایی که مامان میرفت دانشگاه منم میبرد ، اماده شدم و با مامان به راه افتادیم ، اما بخاطر یخبندان راه ها دو ماشین تصادف کرده بود و راه عبورمون بند اومده بود ، تا زمانی ک تونستیم از اون ترافیک خلاص بشیم و به دانشگاه برسیم نیم ساعت تاخیر داشتیم . منم بخاطر اینکه دیرم شده بود همش با مامان غر میزدم . - اههههه ماماااان !!! دیدی دیرم شد ، چیکار کنم من حالا ؟؟؟ بیا با استادمون صحبت کن والا نمیزاره برم سرکلاس . مامان کلافه و با عجله گفت : - دخترم کلاس منم دیر شده ، بعد کلاس حتما با استادت صحبت میکنم ، باشه !!! حالا برو ک خیلی دیرمون شده . عصبانی و کلافه به سمت کلاس با عجله و استرس رفتم ، چند ضربه به در زدم با اجازه استاد وارد شدم . همه نگاها به سمت من چرخید ، ولی من بی توجه بهمشون به چشمای استاد احمدیان خیره شدم و پوزشبار گفتم : - ببخشید استاد ،،، عذرمیخوام برای تاخیرم ، ما تو راه ..... ولی استاد نزاشت ک حرفمو کامل بزنم با ارامش و غرور همیشگیش خیلی جدی گفت : ؛ نیاز به توضیح نیست ، اخر کلاس درموردش صحبت میکنیم ، برید بشینید . از اینکه نزاشت حرفمو بزنم و این طرز رفتارش واقعا بدم اومد ، اخمی کردم به طرف صندلیم رفتم و نشستم . شیدا دوستم ک بغل دستم نشسته بود اروم پرسید : - مانا چرا دیر کردی ؟ با بی حوصله ای و اعصابی داغون گفتم : - راه بند اومده بود بخاطر تصادف... همون لحظه دوباره استاد پرید وسط حرفمو بلند با همون لحنش گفت : - خانم احدی به اندازه کافی دیر کردین ، پس لطفا از این به بعد حواستونو به درس بدین نه جایی دیگ . پشتشو به ما کرد و شروع کرد روی تخته مطالبی نوشت و مشغول تدریس شد ، حالم از خودش و این رفتاراش بهم میخورد ، با وجود سن کمش ولی خیلی خوب از پس درس و دانشجوها برمیومد . میتونم بگم همه ازش حساب میبردن و خیلی جدی اهل مقررات بود همین رفتارا و اخلاقش بود ک اونو از همه استادا متمایز کرده بود ... } نویسنده : ♡«ℳ£みЯムŋム»♡
Balatar Az Siyahi.mp3
5.45M
درد امروز ما کرونا نیست، درد و مشکل و بدبختی ما غیبت امام زمان علیه السلام است... ▪️پیام بسیار مهم ▫️دانلود واجب و نشر حداکثری ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@abbass_kardani🌹
آری این چنین جوان او در بهشت جاودانه رو سپید بود چون که صبر شرمسار صبر مادر شهید بود... @abbass_kardani
••• [ اۍڪاش تـوڪاندیداۍ مجلـس بودۍ❤️ در هـر طـرفـے عڪسِ تـو را مۍدیدم] ••• 🌖 @abbass_kardani🌹