مرحوم شهید دستغیب رحمه الله علیه:
یکی از علمای نجف حدود یکصد سال پیش، در خواب حضرت عزراییل را می بیند. پس از سلام می پرسد: از کجا می آیی؟ ملک الموت می فرماید: از شیراز! روح مرحوم میرزا ابراهیم محلاتی را قبض کردم. شیخ می پرسد: روح او در چه حالی است؟ عرزاییل می فرماید: در بهترین حالات و بهترین باغهای عالم برزخ. خداوند هزار ملک را برای انجام دستورات شیخ قرار داده است.
آن عالم پرسید: آیا برای مقام علمی و تدریس و تربیت شاگرد به چنین مقامی دست یافته است؟
💠فرمود: نه! گفتم: آیا برای نماز جماعت و بیان احکام! فرمود: نه! گفتم پس برای چه؟ فرمود: برای خواندن زیارت عاشورا. نقل است که مرحوم میرزا، سی سال آخر عمرش زیارت عاشورا را ترک نکرد و هر روز که به سبب بیماری یا امر دیگری نمی توانست بخواند، نایب می گرفت.
@najafa44
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایت امام باقر(ع) از ویژگی یاران امام زمان عج الله..
شما چقدر محیا هستید برای ظهور؟
«آمنه وهاب زاده» امدادگر آر پی چی زن و همرزم شهید همت وشهید چمران را که وقتی دید جانبازی که درحال درمانش هست ماسک ندارد ماسک خود را به او داد وخود شیمیایی شد را میشناسید؟
نه چون الگو باید زن غربی باشد..
@najafa44
11.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️روایت تکاندهنده از امام رضا درباره شخص گناهکار!
سخنرانی بسیار شنیدنی..
@najafa44
بهش گفتند: برامون یه شعر میخونی؟
گفت: میشه دعای فرج بخونم؟
گفتند بخون و چقدر زیبا خوند!
گفتند: بَهبَه چقدر زیبا خوندی!
گفت: من روزی هزار بار دعای فرج میخونم!
ازش پرسیدند: چرا هزار بار؟!
گفت:اینقدر میخونم تا امام زمان ظهور کنه
آخه میگن: اگه امام زمان ظهور کنه ،شهدا هم باهاش میان
شاید یه بار دیگه بابامو ببینم...
-فرزند شهید مدافع حرم..
تصویر مربوط به فرزند شهید مدافع
حرم شهید اکبر زوار جنتی..
🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂
بهش گفتند: برامون یه شعر میخونی؟
گفت: میشه دعای فرج بخونم؟😍
گفتند بخون و چقدر زیبا خوند!
گفتند: بَهبَه چقدر زیبا خوندی!
گفت: من روزی هزار بار دعای فرج میخونم!
ازش پرسیدند: چرا هزار بار؟!
گفت:اینقدر میخونم تا امام زمان ظهور کنه
آخه میگن: اگه امام زمان ظهور کنه ،شهدا هم باهاش میان
شاید یه بار دیگه بابامو ببینم...
-فرزند شهید مدافع حرم..
تصویر مربوط به فرزند شهید مدافع حرم شهید اکبر زوار جنتی
🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁
ادامه کلام برادر شهید..
سه روزی میشد که از خبر اسارت برادرم میگذشت ومن از روزای قبل بی قرار تر. دلتنگ ترمیشدم. دلتنگ همه چیزاو. نبودن هایش نگاه معصومانه ومظلومانه اش. نمی دانم دوباره کی وکجا میشود ببینمش ودر اغوش بگیرمش وارامش را درون خود حس کنم. در طول این سه روز همه ی زندیگمان خلاصه شده بود در انتظار کشیدن. تنها خواب وخوراک مان شده بود اشک ریختن وخیره شدن به صفحه تلویزیون وگوش به صدای گوینده رادیو با امید این که اسامی اسرا را اعلام میکنندو نام ونشانی از برادرم گفته میشود اما اسم برادر من جزو اسامی نبود. هر لحظه دیدن چشم های اشک بار پدرو مادرم و حس کردن بغض پر از غصه و حاکی از دلتنگی آن ها برای برادرم بیشتر از قبل حالم را دگرگون میکرد. بیش تر از همه نگاه به چشمان اشک بار مادرم که از عمق وجود خود دست به دعا برداشته بود تا خبری از برادرم برایش برسد بیشتر حالم را خراب میکرد.. در همان حین که در افکار و دلنگرانی های خودم وغم پدرو مادرم غرق شده بودم که خبر رسید باید به دیدن دایی بزرگ پدرم بروم. وقتی به دیدار ایشون رفتم بی مقدمه پرسیدم خبری شده دایی جان؟ که رو به من کرد وگفت نترس خبری از عبدالله برایم اوردن. دلشوره امانم را بریده بود. با ترس ناشی دلهره پرسیدم چه خبری؟انشالله که خبری از شناسایی اسرا شنیدید؟ درسته؟ دایی با شنیدن سوال من باگریه گفت نه دایی عبدالله شهید شده. با شنیدن حرف پر از درد دایی دیگ زندگی برام معنایی نداشت. نمیدانستم چطور به خانه برگردم چه جوابی برای پدر ومادرم ببرم. فقط مجبور بودم تا تاریک شدن هوا خودم را از خانواده مخفی کنم تا متوجه خبر وحال خرابم نشوند. همان شب بود که پسر عمه هایم به خانه ما امدن وشب در کنارم بودند ولی سعی کردیم خانواده خبر دار نشوند تمام شب تلاش میکردم که پدر ومادرم متوجه نشوندو سوالی نپرسند که نمیدانستم چه جوابی برایشان داشته باشم. آن شب را با تمام سختی هایش گذراندم. هنوز آفتاب طلوع نکرده بود که پدرم نمازش را خوانده بود وتازه میخاست صبحانه بخوره و به سرکار برود که زنگ خانه به صدا در آمد با شنیدن صدای زنگ بند بند وجودم از ترس میلرزید ودیگر نفس کشیدن برایم سخت ودشوار بود به هر سختی بود رفتم که در را باز کنم. زمانی که در را باز کردم با پسر دایی پدرم و همسرش روبه رو شدم. وقتی مادرم آن هارا دید خودش دیگر با خبر شد که عبدلله دیگر در بین مانیست وشهید شده وطولی نکشیدکه فامیل وهمسایه ها واشنایان یکی یکی برای تسلیت و دلداری به خانه ما آمدند.و در همان روز پدرو مادرم رابرای اخرین دیدار با برادرم به بنیاد شهید بردندو از طرف دایی بزرگم وفامیل همه کارها انجام شده بود وهمان روز برادرم را روی دستان گرم وپرمهر وقلبهای مهربان وعاشق و شکسته شان بدرقه کردند به منزلگاه اخرت.....
شادی روح همه شهدا صلوات....
@najafa44
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برای ســر بلندی مـا پشت این سنگرهای خاکی مقابل اشرار در دل کوه وبیابان خون دل خوردند...
خاک برسرمان اگر برای سرمستی چند روزه ی دنیا خونشان را سنگر کنیم.
شهادتتون مبارک.
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
11.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ «او منتظر همت ماست»
امام زمان چرا تنهاست؟
واللّه قسم امام زمان منتظر همت ماست.
@najafa44