#شهید_مدافع_وطن
#اسدالله_خزایی
توی مراسم تشییع #اسد یک نفر آمدکنارم و آهسته گفت :حسین آقای خزایی شما هستین؟
گفتم بله ...
گفت من مرادی هستم ، خادم حرم امامزاده قاسم ،دنباله حرفش را با تردید ادامه داد ، راستش اینا رو پنج روز پیش برادرتون به من داده و گفته بدم به شما !
یک پارچه #سبز بود یک #تسبیح تربت #کربلا یک #زیارت_عاشورا و ... .
با تعجب به چهره مرد نگاه کردم قبلا او را ندیده بودم ولی وقت مناسبی برای توضیح خواستن نبود
#تسبیح تربت و پارچه #متبرک را همراه #پیکر مطهر برادرم داخل قبر گذاشتم و با قلبی شکسته و دلی پر غصه به خانه برگشتم .
چند روز بعد خادم امامزاده ماجرا را برایم شرح دادمدتی قبل برادرتون کفن و این امانتی ها را آورد امامزاده و از من خواست که آن را امانت بگیرم..
چون دیدم جوان است و آینده دار، از او قبول نکردم ولی کم کم با هم رفیق شدیم و چند روز پیش امانتی هایش را آورد و گفت بدهم به شما بعد از آن همه گریه و زاری دوباره داغم تازه شد و چشمه اشکم
جاری گشت #اسد خیلی بزرگتر از آن بود
که فکر میکردم او خودش را برای #شهادت آماده کرده بود ...
#شهید مدافع وطن #اسدالله_خزایی هفدهم دیماه ۹۷ در اثر تصادف عمدی خودرو سارقین با او در شهریار به شدت مصدوم می شود و سه روز بعد بیستم دیماه به شهادت می رسد .
🕊🌷🕊