🔸سخن و سودای سروش (۱)
✍مجتبی بشردوست
دهه شصت که «دانش و ارزش» و «تضاد دیالکتیکی» و «بینش اسلامی » و «ایدئولوژی شیطانی» دکتر سروش چاپ شدند روشنفکران دیار ما، این کتابها را چندان جدی نگرفتند و به آنها وقعی هم ننهادند. سروش کم کم وارد صدا و سیما و نیز وارد عرصه عمومی شد و درسگفتارهای «در حضور حضرت مولانا» و «فلسفه تاریخ» و «روش نقد اندیشهها»یش را ارائه کرد. این درسگفتارها و بعدها مناظرهها و پرسش و پاسخهای او با چهرههایی مانند احسان طبری و فرخ نگهدار همه و همه نشان میداد که سروش متفکری است آشنا با تاریخ علم و تاریخ فلسفه غرب؛ ونیز سخنوری است قهار با حافظهای شگفت انگیز.
سروش با کتاب «قبض و بسط تئوریک» شریعت همه نگاهها را یکباره به خود جلب کرد. با نشر این کتاب کسانی با او موافقت کردند و کسانی هم مخالفت. سروش بین دین و معرفت دینی فاصله افکنده بود. به جای توجه به خود دین، به معرفت دینی و نسبت آن با معرفتهای غیردینی پرداخته بود. روحانیون ما که همیشه مدافع قرائت رسمی از دین بودند به این تفکیک و تمایز تن درندادند.
سروش داشت خدا را از آسمان به زمین فرود میآورد. او کمی بعد «بسط تجربه نبوی» را، بعدتر هم «محمد، راوی رویای رسولانه» را منتشر کرد. روحانیون بلند پایهای مانند آیتالله مکارم شیرازی و جعفر سبحانی و منتظری و حتی صادق لاریجانی سخت بدان واکنش نشان دادند و خوانش سروش را ناخالص و مخدوش و منسوخ و منحرف پنداشتند.
محسن کدیور هم که گرچه با این بحثها آشنا بود ولی احساس بدگمانی می کرد و هرگز، همدلیای با سروش نشان نداد. سروش درسگفتارهای نهج البلاغه رانیز -که «حکمت و معیشت» و «اوصاف پارسایان» نام داشت -منتشر کرد. تفسیر سروش از خطبهها و نامهها و کلمات قصار امام علی متفاوت بود با تفسیر شریعتی و طالقانی و منتظری. او حالا با چاپ کتاب «فربهتر از ایدئولوژی» فرق و فاصلهاش را با شریعتی عیان و بیان کرده بود. سروش هم در این کتاب هم در کتابهای «مدارا و مدیریت»، «قصه ارباب معرفت»(سه جلد) و نهایتاً کتاب «ازشریعتی» به تفصیل به شریعتی پرداخته بود. گفتمان شریعتی در دهههای چهل و پنجاه و شصت گرچه گفتمان غالب بود ولی اکنون از درون، ترک خورده بود. سروش با نقد آرای شریعتی میخواست خلل و فرج سیستم فکری و نظام ایدئولوژیک شریعتی را نقد و جرح و تعدیل کند. شریعتی متفکر دوران اقتدار ایدئولوژی بود و سروش متفکر دوران انحطاط ایدئولوژی. سروش ایدئولوژی را معطوف به دوران تاسیس میدانست و به هنگام استقرار ناتوان.
سروش -گرچه متفکر و نواندیش دینی بود- ولی به فلسفه علم و مثنوی پژوهی هم گرایش داشت. «علم چیست و فلسفه چیست؟» و چهار کتاب دیگری که سروش ترجمه کرده بود نشان میداد که او به فلسفه علم هم دلبستگی دارد.
آن چهار کتاب عبارت بودند از: «علم شناسی فلسفی» و «تبیین در علوم اجتماعی» اثر دانیل لیتل و «فلسفه علوم اجتماعی» آلن راین و «مبادی مابعدالطبیعی علوم نوین» اثر ادوین آرتور برت.
کتاب های «ادب قدرت -ادب عدالت» و «حدیث بندگی و دلبردگی» و «اخلاق خدایان» و «صراطهای مستقیم» و «رازدانی و روشنفکری و دینداری» و «سنت و سکولاریسم» یکسره اختصاص داشتند به جریانی به نام روشنفکری/نواندیشی دینی.
«قمارعاشقانه» و «خداچون عشق» -گرچه نسبت باریکی با نواندیشی دینی داشتند- ولی پژوهشهایی بودند مستقل که میتوان آن را ذیل عرفان پژوهی یا مثنوی پژوهی هم بررسی کرد.
سروش چنان که خود در آغاز کتاب «قصه ارباب معرفت(ج ۱)» گفته است به غزالی، به مولانا، به حافظ، به ملاصدرا، هم دلبستگی دارد. درباره غزالی، مولانا و حافظ بسیار سخن گفته و بسیار نوشته ولی به ملاصدرا چندان نپرداخته مگر همان کتاب کوچک «نهاد نا آرام جهان» که مورد توجه روحانیون به ویژه آیتالله خمینی نیز واقع شد.
در یادداشتهای بعدی درباره نواندیشیها و نوآوریهای سروش بیشتر گفتوگو خواهیم کرد.
@abdolkarimsoroush
عبدالکریم سروش
🔸سخن و سودای سروش (۱) ✍مجتبی بشردوست دهه شصت که «دانش و ارزش» و «تضاد دیالکتیکی» و «بینش اسلامی » و
سخن و سودای سروش (۲)
✍مجتبی بشردوست
پروژه سروش بسیار گسترده و عمیق است داوری کردن درباره کلیت و تمامیت پروژه سروش کاری است نه آسان.
[🔸فرم آثار سروش]
کتابهای سروش محصول درسگفتارها و سخنرانیها و نامهها و نقدهای گاه به گاه ایشان است. مهدی خلجی این فرم نوشتن و نگریستن و سخن گفتن را نشانه ضعف می داند. از نظر خلجی سروش به هنگام سخن گفتن مدام به مولانا و حافظ و سعدی و غزالی استناد میکند همین امر هم باعث می شود که مخاطب سروش، مفتون تشبیهات و تمثیلات و استعارات مولانا و حافظ شود و دیگر نتواند به قوت و ضعف استدلال گوینده بیندیشد. سروش البته این نقد را نمیپذیرد او معتقد است که آهنگین سخن گفتن برای تزیین کلام و ترغیب و ترهیب مخاطب نیست. این فرم -فرم نوشتن- امری است ذاتی سخن. هم برای او هم برای مخاطب سخن.
مناجاتهای خواجه عبدالله انصاری و حکایات تذکره الاولیای عطار و گلستان سعدی نمونهای است از این نوع نوشتار. خواجه عبدالله انصاری گوید:
«ای یکتای بیدگر و ای دانای بیاگر و ای توانای بیمگر یک بار به لطف در ما، نگر(درهرگز و همیشه، محمد رضا شفیعی کدکنی ص ۱۷۴)
-الهی فضل بر عدل، سالار است و عدل در دست فضل، گرفتار(همان ص ۲۲۷)
-آن قتیل فی الله، فی سبیل الله، آن شیر بیشه تحقیق، آن شجاع صفدر صدیق، آن غرقه دریای مواج، حسین منصور حلاج (تذکره الاولیای عطار)
این سبک سخن گفتن و نوشتن -حتی در دورههای بحرانی و پرتلاطم مغول نیز رونق و رواج و خریدار داشت.
🔸اخلاق و رازدانی
نخستین نوشته سروش «دانش و ارزش» و «تضاد دیالکتیکی» است. سروش در اولی دغدغه اخلاق داشت و در دومی دغدغه علم. او میگوید: وقتی ما از «باید و نباید» حرف میزنیم، از چه حرف می زنیم؟ و منشاء این باید و نباید کجاست؟ چرا باید با خشونت و تبعیض و نابرابری مبارزه کرد. چرا باید با کاپیتالیسم درافتاد؟
سروش در کتاب «مدارا ومدیریت» باز همان مقوله اخلاق و سلوک اخلاقی را دنبال میکند. سروش فقه را پایین تر از اخلاق میداند درست به این دلیل که فقه، دانشی است دنیوی و مربوط به ظواهر اعمال و اخلاق، دانشی است اخروی مربوط به بواطن اعمال. سروش به غزالی استناد میکند و کتاب «احیای علوم الدین» و «المنقذ من الضلال» را معیار میگیرد تا به ما بگوید: همیشه باید بین عام و خاص و اخص تفاوت نهاد چیزی که برای عوام مطلوب است ممکن است برای خواص و اخص مطلوب نباشد؛ «حسنات الابرار سیئات المقربین.»
اخلاق و اخلاقیات از منظر سروش تقسیم میشوند به اخلاق خادم و مخدوم یعنی چیزی که ما در خدمت او هستیم و چیزی که او در خدمت ماست. از نظر سروش دین گوهری دارد رازآمیز و غایتی دارد اخلاقی «انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق».
🔸فلسفه تحلیلی و فلسفه قارهای
سروش به نیچه، مارکس، هگل، هوسرل، هایدگر، گادامر، یاسپرس، آدورنو، سارتر، فوکو، بارت، لاکان، رانسیر، دریدا، مرلوپونتی و ریکور چندان استناد نمیکند. بالعکس به فرگه، راسل، ویتگنشتاین، کارناپ، همپل، کواین، پوپر، کوهن، فایرابند و لاکاتوش بسیار میپردازد. سروش فیلسوفی است تحلیلی. طبیعی است که به این فیلسوفان بیشتر علاقهمندباشد. سروش زمانی که به نقد افلاطون، هایدگر، هگل و مارکس میپردازد نیز نگاهی دارد به دو کتاب «جامعه باز و دشمنانش» و «فقر تاریخیگری» پوپر.
سروش البته پوزیتیویست نیست گزارههای متافیزیکی، معنوی، دینی، اخلاقی، هنری و عرفانی را بیمعنی نمیداند. روش تحلیل و جهتگیری سیاسی سروش به روش تحلیل و جهتگیری سیاسی پوپر شباهت بسیار دارد. سروش لیبرالیسم سیاسی و فلسفی را میپذیرد اما لیبرالیسم مسلح را -که درخدمت سرمایهداری و مصرفگرایی است- هرگز.
🔸تنوع دین و تنوع دینداری
سروش درباره تاریخ و تنوع ادیان کمتر سخن گفته. او بالعکس کوشیده تا مرز دین و معرفت دینی و نیز محدوده و قلمرو سه نوع دینداری (معیشت اندیش و معرفت اندیش و تجربت اندیش ) را مشخص کند. عوام، دینداری معیشت اندیش را میپسندند و خواص معرفت اندیش را و اخص هم دلبسته دینداری تجربت اندیش هستند.
🔸دلیل یا علت
این دو اصطلاح در آثار سروش نقش کلیدی و محوری دارند. توجه به دلیل توجهی است به معرفتشناسی و توجه به علت هم توجهی است به اقتصاد و سیاست و جغرافیا و روان شناسی. سروش هیچگاه نمیپذیرد که این «هستی اجتماعی ماست که آگاهی ما را تعیین میکند».
وقتی سروش شروع می کند به استدلال کردن این اندیشه است که به اندیشه ها اصابت میکند نه کار به سرمایه نه رنج به راحت. اقتصاد و پایگاه طبقاتی و جهت گیریهای اقتصادی و رانهها و انگیزههای روانی-روانشناختی در اینجا همچنان خاموش و مغفول و غایب اند!
[ادامه دارد...]
@abdolkarimsoroush
عبدالکریم سروش
سخن و سودای سروش (۲) ✍مجتبی بشردوست پروژه سروش بسیار گسترده و عمیق است داوری کردن درباره کلیت و تم
سخن و سودای سروش (۳)
✍مجتبی بشردوست
🔸ایدئولوژی علیه ایدئولوژی
«فربهتر از ایدئولوژی» کتابی است در نقد ایدئولوژی. نقدی است بر فاشیسم و نازیسم و مارکسیسم. نقدی است بر دستگاه ایدئولوژیک شریعتی.
اما و هزار اما سروش و دیگر روشنفکران ما هرگز به این پرسش نیندیشیدند که چرا ایدئولوژیها درقرن بیستم پدیدآمدند؟ غیر از فاشیسم و نازیسم و مارکسیسم، ایدئولوژیهای دیگری هم بودند که در قرن بیستم ظهور کردند نمونهاش هم ناسیونالیسم.
ناسیونالیسم عربی خود نوعی ایدئولوژی بود. روشنفکران مسلمان هم بیکار ننشستند آنها هم اسلام را -به مثابه ایدئولوژی- وارد کارزار کردند. شریعتی اسلام را به مثابه ایدئولوژی مطرح کرد. این درست، سیدحسین نصر و مطهری و فردید و شایگان و سروش و طباطبایی چهطور؟
ایدئولوژی دو سه قرن تاریخ دارد از عصر ناپلئون تا امروز تحولات مفهومی عظیمی را پشتسر گذاشته است. ناپلئون و پارهای از فیلسوفان آن را «علم شناخت ایدهها» میدانستند و مارکس بالعکس آن را آگاهی کاذب تلقی می کرد. پل ریکور دستگاهی میدانست هویت بخش -انسجام بخش برای یک گروه یاطبقه اجتماعی. آلتوسر مفهوم و تاریخ ایدئولوژی را فراختر گرفت. از نظر او نظامهای سیاسی تماما ایدئولوژیک هستند. یک نظام سیاسی غیر از پلیس به ایدئولوژی مشروعیت بخش نیز نیاز دارد. با این تعریف، شاعران و فیلسوفان و فقیهانی که در دربار سلطان محمود و مسعود و طغرل و چنگیز و هولاکو میزیستند هم ایدئولوگ به شمار میرفتند.
هر تفسیری که معطوف به عمل باشد خود به خود رنگ و بوی ایدئولوژی به خود میگیرد. ما چه بخواهیم چه نخواهیم چه بدانیم چه ندانیم دریک طبقه اجتماعی خاص زندگی میکنیم. طبقه اجتماعی ما ارزشهای خاص خودش را بر ما تحمیل میکند. حتی زمانی که از طبقه اجتماعی خود خارج و وارد یک طبقه اجتماعی دیگر میشویم باز هم گرفتار ایدئولوژی هستیم.
امیرحسین آریانپور به دانشجویان خود میگفت: چرا عاشقان، معشوق را به ماه، زرگران به طلا و دامداران به پارهای پنیر و معلمان اطفال به قرص نان تشبیه میکنند؟پاسخ این است که اینان درطبقات مختلف اجتماعی زندگی میکنند لذا جهانبینی آنها و زیست جهان آنها نیز متفاوت است.
سروش در کتاب «دانش و ارزش» و کتاب کوچک «ما در کدام جهان زندگی میکنیم» بین جهانبینی و ایدئولوژی فاصله افکند و به ما گفت آدمها، جهان ها و جهانبینیهای مختلفی دارند. نمونهاش فرخی و عنصری و منوچهری. یادمان هست که سروش این شعر منوچهری را با صدای خوش برایمان میخواند
ما مرد شرابیم و کبابیم و ربابیم
خوشا که شراب است و کباب است و رباب است
اسبی که صفیرش نزنی مینخورد آب
نه مرد کم از اسب است نه می کمتر از آب است.
او میگفت: فردوسی و منوچهری و مولانا و حافظ در جهانهای مختلفی زندگی میکنند.
پرسش سروش را میتوان طور دیگری هم طرح کرد. چرا منوچهری این چنین می اندیشد و مولانا و فردوسی طور دیگر؟ برای پاسخ به این پرسش ابیات دیگری از منوچهری را میخوانیم که در مدح سلطان مسعود سروده شده و شاعر ما میکوشد تا مسعود را بر اسکندر و فریدون و سلیمان ترجیح دهد
مسعود ملک آنکه به جنب هنر او
اندر ملکان هر چه هنر بود عوار است
در لشکر اسکندر از اسب نبودی
چندان که در این لشکر از پیل قطار است
ده پانزده من بیش نبد گرز فریدون
هفتاد منی گرز شه شیر شکار است
از چوب بدی تخت سلیمان پیمبر
و این تخت شه مشرق از زر عیار است
کل دیوان منوچهری را اگر بخوانید میفهمید که او و صدها شاعر دیگر مبلغ یک ایدئولوژی طبقاتیاند که ستم و فاصله طبقاتی و فاجعه را «همهجا، همیشه» عادی و تحملپذیر جلوه میدهند.
[ادامه دارد...]
@abdolkarimsoroush
عبدالکریم سروش
سخن و سودای سروش (۳) ✍مجتبی بشردوست 🔸ایدئولوژی علیه ایدئولوژی «فربهتر از ایدئولوژی» کتابی است در
سخن و سودای سروش (۴)
سروش اولا و بالذات روشنفکر دینی است. ثانیا و بالعرض مثنویپژوه و آنگاه فیلسوف علم.
سروش در سه جلد کتاب«قصه ارباب معرفت» میکوشد تا بین دین و مدرنیته پل و پیوندی برقرار کند.
در سه جلد کتاب «علم چیست و فلسفه چیست؟»، «تفرج صنع» و «درسهایی در فلسفه علم الاجتماع» سروش، روش و نهج فلسفی دیگری را دنبال می کند.
دو کتاب «قمار عاشقانه» و «خدا چون عشق» اساسا به قلمرو دیگری تعلق دارند. در این جا سروش به مثابه یک هنرمند و یا یک مرید و شیفته و شیدای مولانا سلوک میکند. مواجهه سروش با مولانا کاملا متفاوت است با مواجهه فروازانفر و همایی و زرینکوب و شفیعی و استعلامی و گولپینارلی و زمانی و شهیدی و جعفری و پورنامداریان و دهها و صدها محقق دیگر. در منظر سروش، مثنوی نمادی است از یک تمدن بزرگ. او با تحلیل مثنوی و غزلیات شمس در واقع دارد نقبی میزند به عمق یک تمدن بزرگ که امروز چیز چندانی از آن تمدن باقی نمانده است. سروش فقط مثنوی پژوه نیست. اسلام شناس ودین پژوه هم هست. دین پژوهی سروش -گر چه فلسفی است- ولی شباهت بسیاری دارد به دینداری و دینورزی مولانا. سروش بنیاد دین را «راز» و غایت دینداری را اخلاق میداند. او مدام به این ابیات مولانا استناد میکند:
گه چنین بنماید و گه ضد این
جز که حیرانی نباشد کار دین
نه چنان حیران که پشتش سوی اوست
بل چنان حیران و غرق و مست دوست
این فرضیه که بنیاد دین، حیرت است و راز البته فقط یک فرضیه است. این برای صوفیه امری بود لازم الاتباع. برای دیگران چه طور؟
فیلسوفان و مورخان و جامعهشناسان و روانشناسان از منظر دیگری به دین مینگرند. هیچ فیلسوف، مورخ و جامعه شناسی حاضر نیست بحث را از این جا شروع کند. سروش وقتی به ایدئولوژی میتازد ایدئولوژی را سلاحی میداند برای کارزار و معرفتی برای راز زدایی از دین.
تعریف سروش از دین، و تقسیم آن به «دینداری معیشت اندیش - معرفت اندیش - تجربت اندیش» محدودیت و نواقص بسیار دارد. اوج دینداری از نظر سروش ،دینداری عرفانی و تجربت اندیش است. در این نوع دینداری، آدمی شریک الاذواق پیامبران نیز میشود.
سروش وقتی از رازداری و رازدانی سخن میگوید هنوز یک روشنفکر مدرن نیست. ماکس وبر به ما آموخته است ما در یک جهان راززدایی شده زندگی می کنیم. این جهان دیگر هیچ نسبتی با راز ندارد. دین چنان که جامعه شناسان و مورخان گفتهاند امری است اجتماعی. دورکیم اثبات میکند که ادیان برای همبستگی اجتماعی آمدند نه صرفا تقویت اخلاق. شریعتی معتقد بود دین اسلام به مثابه ایدئولوژی ظهور کرد. علوم اسلامی و فرهنگ و تمدن دینی، چند قرن بعد، پدید آمدند. هیچ آیه و حدیثی نیست که رنگ و بوی اجتماع و سیاست و تاریخ نداشته باشد. این درست همان چیزی است که سروش با آن چندان همدلی نشان نمیدهد.
سروش میکوشد بین دین و مدرنیته پیوند برقرار کند. به همین دلیل مدام به فلسفه علم و تاریخ علم و تاریخ تصوف رجوع میکند. در اندیشه سروش هم پوپر حضور دارد هم مولانا. هم ویتگنشتاین هم غزالی.
سروش، به سبک زرین کوب و زریاب خویی و مینوی هرگز تحقیق نمیکند. او اندیشهورزی است که اصلا دغدغه توصیف و سند ندارد. در آثار سروش، متفکران کنار متفکران، اندیشهها کنار اندیشهها نشسته، دارند با هم گفت وگو و گاه ستیز و چالش میکنند.
سروش وقتی این حدیث پیامبر را نقل میکند: «امرت ان اقاتل الناس حتی یشهدوا ان لا اله الا الله…» به مثابه یک مورخ و عالم علم حدیث سخن نمیگوید بلکه به مثابه یک هرمنوتیست مدرن وارد بحث میشود. این شیوه سخن گفتن را شریعتی هم دنبال میکرد. وقتی شریعتی از زبان پیامبر در خطاب به امام حسین میگفت: «ان الله شاء ان یراک قتیلا» در باب صحت و سقم این حدیث چندان باریکبینی و مداقهای نشان نمیداد. مهم -اینجا- روح پیام و کارکرد و کارویژه یک سخن بود نه صحت و سقم و سند آن. هرمنوتیک شریعتی و سروش گهگاه از زمینههای پدیدارشناختی خود دور و به مرز یک مواجهه آنی و تفسیر ذوقی-هنری نزدیک میشود.
شریعتی گرچه با دانش تاریخ آشنایی کافی داشت ولی به لوازم معرفت تاریخی پایبند نبود، سروش هم همین طور. هرمنوتیک به گفته گادامر صرفا روش نیست. هرمنوتیک نوعی معرفت، نوعی زیست هم هست.
@abdolkarimsoroush
🔹مناظرهی سروش و علیدوست
✍امیرعباس سولیخانی
مناظرهی دکتر عبدالکریم سروش و آیتالله ابوالقاسم علیدوست زیر عنوان «عقلانیت و شریعت» که توسط موسسهی آزاد و در سه جلسه برگزار شد، در نوع خود کمنظیر بود زیرا در آن یکی از مهمترین روشنفکران سالهای پس از انقلاب به مباحثه با یکی از فضلای حوزوی پرداخت. در این یادداشت قصد ورود به جزییات مطالب مطرح شده را ندارم و به مخاطبان گرامی توصیه میکنم برای درک کامل ابعاد موضوع به تماشای آن سه جلسه بنشینند، پیوند دریافت جلسات نیز در پایان یادداشت حاضر قرار گرفته است. قصد نگارندهی این سطور، مرور پراهمیتترین نکاتیست که در بحث آقایان سروش و علیدوست مطرح شده است. بنابراین داوری در این باب را که پیروز مناظره کدام یک از دو اندیشمند پیشگفته است، به مخاطبان گرامی میسپارم. به گمان من میتوان چند مضمون اصلی را در مناظرهی سروش و علیدوست سراغ گرفت که بحث حول محور همانها میچرخد و در طول سه جلسه نیز تکرار میشوند؛ هرچند هربار از سوی هردو طرف حک و اصلاح شده، ویرایش و پیرایش میگردند.
⚫️ ناکارآمدی یا کارآمدی فقه:
♦️سروش معتقد است که فقه اسلامی اعم از شیعه و سنی، ناکارآمد است و مگر در حوزهی عبادات توش و توان چندانی ندارد. از دید سروش فقها بیشترین سعی خود را نیز مصروف همین حوزه کردهاند و در همین حوزه بیش از هرجای دیگری مسئلهشکافی نمودهاند اما امروز گفتمان رایج میان فقها آن است که ما با توسل جستن به فقه میتوانیم به تدبیر و تمشیت امور جامعه بپردازیم و برای کثیری از معضلات امروزین راهکار شرعی پیدا کنیم حالآنکه بهزعم سروش، فقه شمعی رو به خاموشیست که ظرفیت آن مصرف شده و اگر هنوز توانی داشته باشد هم کاری بیش از روشن کردن فضای یک اتاق تاریک نمیتواند بکند لذا در مقابل پیچیدگیهای دنیای جدید درمانده خواهد شد. این معضل از دید سروش زمانی تشدید میشود که بدانیم فقه اسلامی برای چاره کردن مشکلات دنیای امروز حتی مواد کافی هم در اختیار ندارد زیرا این امور اساساً در گذشته مطرح نبودهاند، برای مثال ممکن است روایات موجود به موضوعاتی چون طهارت و نجاست پرداخته باشند اما در مورد مدیریت و اقتصاد هیچ نگفته باشند. البته بهزعم سروش، روایات نیز قابل اتکا نیستند و یافتن روایت معتبر در میان انبوهی از روایات موجود بهسان یافتن انگشتری در مزبله است. از سوی دیگر فقها نیز التفات چندانی به قرآن ندارند که اگر داشتند آیهی «لاَ تَسْأَلُواْ عَنْ أَشْيَاء إِن تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ» از سورهی مائده را نصبالعین خود قرار میدادند: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! از چيزهايىكه اگر براى شما آشكار گردد، شما را در رنج مىافكند، سؤال نكنيد». مراد سروش آن است که فقها مردم را دعوت میکنند که هرچه به ذهنشان خطور کرد از ایشان بپرسند و خود این امرِ بهزعم وی نکوهیده موجب تورم و آماسیدگی فقه شده است اما فقیهان با شادمانی، آن آماسیدگی را بسط فقه پنداشتهاند! گذشته از این، اگر فقیه بخواهد دامنهی فقه را به تمام شئونات زیست آدمی بگستراند باید علامهی ذوالفنون باشد حالآنکه فقیهان ما عموماً بضاعتی بیش از فقه و اصول و شاید منطق ندارند و از نگاه سروش حتی با قرآن نیز چنانکه باید و شاید مأنوس نیستند چه رسد به آنکه از فلسفه، کلام، عرفان، اقتصاد، روانشناسی، جامعهشناسی و... باخبر باشند.
ادامه👇
@abdolkarimsoroush
عبدالکریم سروش
🔹مناظرهی سروش و علیدوست ✍امیرعباس سولیخانی مناظرهی دکتر عبدالکریم سروش و آیتالله ابوالقاسم علی
♦️علیدوست از طرف دیگر برآن است که فقیهان در درازنای تاریخ به کثیری از مسائل غیر از عبادات پرداختهاند؛ او بدین منظور به طرح شماری از قواعد مهم فقهی میپردازد: الناسُ مُسَلَّطونَ علَی اموالِهِم، أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا، اوفوا بالعقود و... مُراد علیدوست آن است که فقیهان به موضوعاتی چون داد و ستد، مالکیت، حقوق قراردادها و... پرداختهاند که غیر از عبادات است. او اعتقاد دارد که فقه هنوز کارآمد است و حقوق مدنی ما که در شمار قوانین دقیق هم هست حاصل فقه است. علاوه بر این، فقه بخشی از سنت تاریخی و میراث ماست و همانطور که اروپاییان در مواردی به آراء قضایی قرون وسطی یا روم باستان استناد میکنند، ما نیز میتوانیم از این سنت بهره بگیریم هرچند این امر به منزلهی نقد نکردن آن نیست. وی، سروش را متهم به سنتسوزی میکند و باور دارد که موضع سروش در فروکوفتن فقه مصداقی از شخم زدن زمین تُراث است. علیدوست در عینحال برآن است که بنا نیست فقه جای تمام علوم را بگیرد و اصلاً قرار نیست بر کرسی جامعهشناسی یا اقتصاد جلوس کند بلکه اتفاقاً ما نباید از فقیه توقع بحرالعلومی داشته باشیم. بهدیگرسخن علیدوست مروج تخصصگرایی در فقه است هرچند باور دارد که فقیه در مواردی که نیاز دارد باید از سایر حوزهها نیز باخبر باشد اما بنا نیست فیلسوفی بر قُله ایستاده یا متکلمی زبردست یا شیمیدان و فیزیکدان و مهندس گردد. او وارون سروش باور دارد که روایات شیعی تاحد زیادی پالایش شدهاند و آنچه به ارث بردهایم، گنج رنج صدها فقیه و محدث است. بهعلاوه با توجه به اهمیت جایگاه عقل در فقه شیعه، فقهای ما این قابلیت را دارند تا در مواجهه با مسائلی که در نصوص دینی فاقد مصداقی مشخص است به اجتهاد بپردازند و حکم آن را از قواعد کلی و از مقاصد شارع استنباط نمایند. موضع علیدوست در تفسیر آیهی «لاَ تَسْأَلُواْ عَنْ أَشْيَاء...» نیز با موضع سروش متفاوت است؛ بهزعم وی این آیه دلالت اخلاقی و تربیتی دارد و قصد آن محدود کردن دایرهی فقاهت نیست. آیه میخواهد به مسلمانان بگوید که جانب ادب را نگه دارند و به جای طرح پرسشهای مکرر، اجازه دهند تا پیامبر خود در زمان مقتضی به بیان آموزههای دینی بپردازند.
⚫️ اخلاقی یا غیراخلاقی بودن فقه:
♦️دیدیم که سروش معتقد بود عمدهی کار فقیهان معطوف به تبیین احکام عبادات بوده است اما از دید وی حتی آن کوشش نیز ناظر به پوستهی دین است و نه روح آن؛ بهعبارتِ دیگر ممکن است شخصی برای مالاندوزی و تجارت عازم حج بشود، در هنگام نماز به هرچیزی فکر کند مگر معنای عباراتی که بر زبان جاری میسازد و... اما از نظر فقهی تمام اعمال وی صحیح باشد. مراد سروش آن است که فقه تنها به مناسک بیروح پرداخته و خود را یکسره از اخلاق تهی ساخته است حالآنکه چنان حج یا چنین نمازی هیچ نقشی در تحول روحی و وجودی شخص ایفا نمیکنند. اما داستان به همینجا ختم نمیشود بلکه بسیاری از احکام فقهی نه تنها بریده از اخلاق بل ضداخلاقاند: درآوردن چشم، قتل ملحد، بریدن دست، سنگسار کردن، تبعیض میان زن و مرد، تبعیض میان کافر و مومن، تبعیض میان مولی و بنده، تأیید بردهداری، حبس کردن و کتک زدن زن مرتد، قتل صوفیان و... جملگی احکامی هستند که از دید اخلاقی نادرست و نکوهیدهاند. اگر هم در مواردی سخن از وفای به عهد باشد که دیگر نیازی به فقه نیست، این قبیل کلیات را از زمان افلاطون و ارسطو گفتهاند. بدین ترتیب از دید سروش، فقه نه تنها در تمشیت امور دنیوی ناکارآمد است بلکه حتی در نیل آدمی به ملکات حسنه و تأمین سعادت اخروی نیز ناتوان است. او خصوصاً به رد و طعن بر فقیهان در ادبیات و نیز در عرفان تأکید دارد و مطالبی از فیض کاشانی، مولانا جلالالدین بلخی، حافظ شیرازی و امام محمد غزالی را شاهد مثال میآورد.
♦️علیدوست از سوی دیگر برآن است که اساساً پرداختن به باطن عمل وظیفهی فقه نیست، خواندن نماز آدابی دارد که باید مراعات شود اما اینکه شخص در زمان خواندن نماز به اتصال با خداوند نائل میشود یا خیر جزو شرایط صحت نماز محسوب نمیشود. او درباب بعضی فتواهای ضداخلاقی نیز معتقد است که ما ناگزیر نیستیم از هر فتوایی که فقیهان در طول تاریخ صادر کردهاند، دفاع کنیم و فقه واجد آن ظرفیت است که فتاوی تغییر کنند. گذشته از این، فقه ما تهی از اخلاق نیست و بسیاری از احکام اخلاقی از جمله برشمردن گناهان کبیره در مباحثی چون شرایط شاهد مدنظر قرار گرفتهاند، فقه تنها به اخلاق مردم عادی بسنده نکرده بل به اخلاق حاکمان نیز پرداخته است. او معتقد است که سروش در برخورد با فیض کاشانی و غزالی گزینشی رفتار میکند زیرا نمیگوید که آنان در ضمن نقد رفتار شماری از فقیهان بر سعادتبخشی فقه نیز اشاره کردهاند.
👇
@abdolkarimsoroush
عبدالکریم سروش
♦️علیدوست از طرف دیگر برآن است که فقیهان در درازنای تاریخ به کثیری از مسائل غیر از عبادات پرداختها
⚫️ نسبت عقل و فقه:
♦️علیدوست جایگاه عقل را در کنار قرآن، سنت پیامبر و امامان و اجماع بهمثابهی یکی از پایههای مهم فقه شیعه به رسمیت میشناسد و معتقد است عقل بهعنوان قوهای الهی و قدسی که توان تشخیص صحیح از سقیم را دارد، نقش مهمی در بسط فقه ایفا مینماید تا جایی که حتی اگر حدیث یا روایتی در مقابل مسلمات عقلی قرار بگیرد باید کنار گذاشته شود. از دید وی عقل میتواند خود را از تمام حُبّ و بغضها و مفروضات و پیشفرضها تهی سازد و به داوری منصفانه بپردازد زیرا اگر نیک بنگرید جملگی عقلای عالم بر سر قُبح خیانت در امانت یا حُسن وفای به عهد توافق دارند. از نگاه او یکی از فقراتی که نقش عقل برجسته میشود، انتخاب میان دو مفسده یا دو مصلحت یا یک مفسده و یک مصلحت است. بهدیگرسخن علیدوست برآن است که عقل انسان در زمان انتخاب کردن گزینههایی که پیش روی اوست توان تمیز دادن سره از ناسره را دارد. او خاطرنشان میسازد که برای به کار بستن عقل نیاز نیست ما بهسان فرشتگان باشیم بلکه در میان آدمیان نیز عقلا با تکیه بر همین عقل، زندگی خود را اداره میکنند.
♦️سروش در مخالفت با موقف علیدوست باور دارد که ما اساساً چیزی به نام عقل خالص نداریم و بهقول مولوی «این چنین شیری خدا هم نافرید!». مراد سروش آن است که عقل آدمی آلوده به انواع هوسها، غضبها، شهوات و منافع بوده و آغشته به اصناف انگیزهها و غرایز و اغراض است. و همین عقلیست که در ادوار مختلف تاریخی ظهورات گوناگونی داشته است. عقل جدید مبتنی بر هستیشناسی و انسانشناسی جدید است و لاجرم با فقه که محصول عقل قدیم و محصول هستیشناسی و انسانشناسی قدماست، ناسازگار میافتد. در معارف بشری نیز سخن گفتن از قطعیت خطاست، حتی تواتر مفید یقین نیست بلکه خبر متواتر تنها احتمال صدق بیشتری دارد بدین ترتیب ما حتی در علوم دقیقه نیز با احتمالات سروکار داریم چه رسد به فقه! حال فرض کنید این را هم درنظر نگیریم، اگر از دید فقها عقل بهراستی مهم است، پس چرا پذیرای دیدگاه عقلا نیستند؟ امروزه عقلا برآناند که اعدام نارواست حالآنکه روابط آزاد دختر و پسر، بیحجابی، همجنسگرایی و... روا هستند. درواقع بهزعم سروش عقلای امروز کثیری از احکام فقهی را که متناسب با جامعهی عربی حجاز در دوران باستان است نامعقول میدانند پس اگر حکم عقل نافذ است، در همهجا نافذ است؛ نمیشود هرجا به سودمان بود عقل را پیش بکشیم و هرجا به ضررمان شد آن را پس برانیم. البته شماری از فقها کوشیدهاند تا آن احکام را تغییر دهند اما این تغییرات بیش از آنکه محصول فقاهت ایشان بوده باشد، حاصل فشارهای خارجی بوده است برای مثال ناچار شدهاند دست از سنگسار بردارند چون آن را موجب وهن اسلام دانستهاند یا مقتضیات زمانه آنان را ناچار ساخته بردهداری را کنار بگذارند و هیچ بعید نیست در آینده بهواسطهی فشار جامعه مجبور شوند از حکم حجاب زنان نیز دست بشویند. این نه تنها بسط فقه نیست بلکه عقبنشینی آن است. البته سروش منکر آن نیست که چهبسا فقه در شکل حقیقی خود، مشتمل بر احکامی باشد که نزد خداوند موجود اند اما آنچه بعنوان فقه در طول تاریخ شناختهایم دچار مشکلات اساسیست.
♦️علیدوست از سوی دیگر برآن است که عقل قدرتمند است و میتواند با رها ساختن خویش از قید لباسها، به حقیقت پی ببرد. از نگاه وی، سروش با تاریخی و ادواری کردن عقل موجب نفی حقیقت میشود و با انکار قطعیت بنای علوم را ویران میسازد. از دید علیدوست ما گزارههای قطعی و یقینی داریم و هرآنچه عقلا میگویند مورد تأیید عقل نیست. بهدیگرسخن او معتقد است اگر عقل خالص را انکار کنیم و بنا را بر آراء عقلا قرار دهیم باید به نسبیت تن بسپاریم حالآنکه نمیتوان پذیرای این شد که تمام افکار عقلا در یک سطح باشند. نیز یادآور میشود که شاید تمام احکام شرعی جنبهی عقلی نداشته باشند، شاید لزوم پوشاندن بدن زن نزد عقلا روشن نباشد اما بههرحال دین یک وجه تعبدی نیز دارد. از دید علیدوست اگر جهانبینی مدرن بر حاکمیت انسان در معنای نفی حاکمیت الهی، مُهر تأیید میزند ما نه آن جهانبینی را قبول داریم و نه عقل برآمده از آن را. علاوه بر این، وی برآن است که سروش درباب فقها نیتخوانی کرده و تغییر فتاوی را به فشار عقلا نسبت داده است حالآنکه فقیهان این کار را بر حسب ظرفیتهای موجود در خود فقه انجام دادهاند. گذشته از این، علیدوست عقیده دارد که طرح این قسم مطالب درباب احکام خشن در فقه اسلامی، در شرایط کنونی که اسلامهراسی رواج یافته است به مصلحت نیست.
👇
@abdolkarimsoroush
عبدالکریم سروش
⚫️ نسبت عقل و فقه: ♦️علیدوست جایگاه عقل را در کنار قرآن، سنت پیامبر و امامان و اجماع بهمثابهی یک
⚫️ گسترهی دین:
♦️سروش معتقد است پیشفرضها و انتظارات ما نقش اساسی در فهم یک متن ایفا میکنند و این چیزی نیست که بتوان از خود متن فهمید. برای مثال اگر مفروض ما این باشد که متن پیش رویمان واجد تمثیل و استعاره است، آن را بهصورت مجازی تفسیر میکنیم حالآنکه اگر فرض بگیریم متن فاقد صنایع ادبیست آنگاه بر معنای ظاهری آن متمرکز میشویم. اگر مفروض ما این باشد که شریعت باید در مورد سیاست هم حرف زده باشد آنگاه به تفسیری از دین میرسیم که با خوانش غیرسیاسی از دین متفاوت است. بدین ترتیب انتظار ما از شریعت در فهم آن تعیینکننده است.
♦️از سوی دیگر علیدوست برآن است که گسترهی شریعت را نه انتظار ما بلکه نصوص مبیّن مقاصد تعیین میکنند. درواقع ما باید به هدف خداوند از اِنزال رُسُل توجه کنیم و این امری سلیقهای نیست بدین ترتیب ما باید به انتظار خالق از مخلوق نیز دقت داشته باشیم. علیدوست معتقد است برخی متعصبان میخواهند هر تر و خشکی را درون شریعت جستجو کنند و حکم تمام امور را از فقه بیرون بکشند و برخی مانند سروش نیز میخواهند پیام اصلی دین را وجود خدا و آخرت بدانند و فقه را یکسره تعطیل کنند، حالآنکه وی خود را متعلِق به جناحی معتدل میداند که از قضا مورد حملهی هردو جناح افراطی و تفریطی است.
کوشیدم اهّم دعاوی و استدلالهای طرفین را در چهار محور فوق بگنجانم. شخصاً بهعنوان اهل فلسفه فکر میکنم فارغ از اینکه کدام طرف مُخطی و کدام یک مُصیب است، هردو سو در طرح مواضع مطلوب خویش و نیز در دفاع از آن مواضع خوب عمل کردند.
از اینکه حوصله فرمودید سپاسگزارم🌹
✍امیرعباس سولیخانی (کانال تلگرامی کاوشهای فلسفی)
@abdolkarimsoroush
عبدالکریم سروش
🔆سلوک دیندارانه در جهان مدرن | عبدالکریم سروش | جلسه ششم 🔻اشتباهاتی در فهم سکولاریسم 🔸اکثراً، سکول
🔅سلوک دیندارانه در جهان مدرن | عبدالکریم سروش | جلسه ششم
🔻نکته آخر این جلسه، مسئله روحانیت است.
🔸نکته ای در مورد واژه "روحانیت" عرض کنم. اصل واژه "روحانیت" به معنی ملکوتیان، عرش نشینان و فرشتگان است ، ولی امروزه ما آنرا برای صنف فقها استفاده می کنیم و برخی می گویند این استفاده از این واژه از مسیحیت آمده.
🔸یکی دیگر از معانی سکولاریسم، ضد صنف روحانیت و کناره گیری از آنها و امری را به آنها نسپردن است. این با بیدینی خیلی فرق دارد. یکی از معانی عدیده سکولاریسم، بیدینی است، ولی معنی دیگر نسپردن هیچ امری به روحانیت. در مسیحیت، ازدواج دینی بدون کلیسا و کشیش رسمیت ندارد. در یهودیت هم همین است. در هر امر دیگر دینی نیز پای روحانیت مسیحی و یهودی درمیان است. اما در اسلام، چه در شیعه و چه در سنی، هیچ عمل شرعی نداریم که صحت شرعی آن به حضور روحانیت وابسته باشد. درست است که از روحانیت در نماز جماعت، ازدواج، حج و غیره استفاده میشود ولی شرط صحت آن اعمال حضور روحانیت نیست. که از این منظر؛ یعنی آنتی روحانیت، اسلام سکولار است.
🔸تنها موردی که در دهه های اخیر توسط آقای خمینی عملا مطرح شد، مفهوم ولایت فقیه بود که ایشان میگفت در رأس حکومت اسلامی باید یک فقیه باشد. از این منظر، حکومت متکی به ولایت فقیه، کاملا و دقیقا غیر سکولار است. اگر یک غیرفقیه یا غیرروحانی در رأس حکومت اسلامی بتواند باشد، حکومت سکولار است، حتی اگر مطابق احکام شرعی عمل کند، چون اینگونه، شرط مشروعیت حکومت را منحصر به روحانیت نکردهایم.
🔸مثلا در اروپای مسیحی، پاپها در رأس بودند و حتی سلطنت را آنها مشروعیت میدادند. از این منظر آن اروپا غیر سکولار بود. در اسلام چنین مفهومی نبود که به خلفا و سلاطین، فقها مشروعیت حکومتی بدهند.
🔸کم کم وارد بحث "جدایی دین و حکومت" میشویم، که یکی از معانی مهم سکولاریسم است. البته در ذهن بسیاری سکولاریسم فقط به معنی جدایی دین و سیاست است که درست نیست. اگر جدایی دین و سیاست واژه درستی باشد، که بنظر من نیست، یکی از شاخه های متعدد سکولاریسم است و نه همه آن.
🔸در پاسخ به سئوال یکی از حضار در مورد تفاوت قناعت و زهد: قناعت یکی از ارکان اخلاقی دین است و معنی اخلاقی بالایی دارد و یعنی ضد طمع است. درحالیکه زهد ضد خوش باشی است. زهد یک مفهوم افراطی است، ولی در قناعت می توان معتدل بود و طمع کار نبود.
رکن کاپیتالیسم تولید و مصرف بیش از حد نیاز و ایجاد نیاز کاذب است، که مقابل قناعت است و از این منظر ضد اخلاقی است.
پایان جلسه ششم
#سلوک_دیندارانه
#عبدالکریم_سروش
#خلاصه_جلسات
@abdolkarimsoroush
" دفاع تمام قد از ایران "
ملت شریف ایران
روزهای سختی را پشت سر میگذاریم. رژیم جنایتکار اسرائیل به سرزمین عزیز ما ایران تجاوز کرده است. مردم بیدفاع، دانشمندان و نظامیان کشور به خون غلتیدهاند. سالهاست که دشمنان این سرزمین در کمیناند. دشمنی قدرتهای سلطهگر و جنایات رژیم اسرائیل ، با توطئههای پیدرپی، همواره تهدیدی برای ملتهای مستقل بودهاند. اما آنچه بر این تهدید افزوده، ضعف مدیریت، استبداد، فساد و نفوذ در داخل است؛ که با تضعیف اعتماد عمومی، سرمایه اجتماعی این ملت را فرسوده است. با اینهمه، اکنون زمان بازنگری در این خطاها و کاستیها نیست؛ چرا که موجودیت ایران در معرض تهدیدی آشکار است.
ایران، خانه ماست. خاک ماست. هویت ماست. هر نقد و اختلافی که با حاکمیت داریم، مسئلهای درونی است. وقتی پای دشمن بیرونی در میان است، همه ما یک صدا داریم؛ صدای ایستادگی. امروز، ما کنار مدافعان وطن ایستادهایم و ایستادن در کنار متجاوز را خیانت به ایران میدانیم. امروز هر سخن و هر سکوت، معنا دارد. آنکه در برابر دشمن نایستد، در صف ایران نیست. دشمن، فقط با سلاح نمیجنگد. دروغ میسازد، افکار را هدف میگیرد، و روح ملت را نشانه میرود. باید هوشیار بود، حقیقت را شناخت، شایعه را خاموش کرد، در کنار آسیبدیدگان ایستاد و دلها را به هم نزدیکتر کرد. امروز، بیش از همیشه، همبستگی ملی راه عبور از این تاریکی است. ملت ایران پیش از این نیز از آتش گذشته و بارها از خاکستر برخاسته است...
دفاع، حق مسلم و وظیفه تاریخی ماست. همه ما، بیهیچ تردیدی، از نیروهای نظامی و اقدامات دفاعی کشور حمایت میکنیم. ملت بزرگ ایران، همان مردمی که رنجها را تاب آوردهاند و در بزنگاهها ایستادهاند، شایسته آرامش، احترام و آیندهای امن اند.
در این مسیر دشوار، همه چشم امید به تدبیر و دوراندیشی تصمیمگیران کشور دارند. انتظار عمومی آن است که راه آینده، با تکیه بر عقلانیت، حفظ عزت ملی و پرهیز از واکنشهای احساسی، ترسیم شود. گزینش میان جنگ یا مذاکره، هر کدام که باشد، اگر با سنجش منافع ملی، مصالح مردم و توان واقعی کشور همراه شود، میتواند راهگشای امنیت، ثبات و آیندهای روشن برای ایران باشد.
حاکمان باید قدر این مردم صبور را بدانند. مردم، ستونهای استوار ایراناند. با آنها به زبان کرامت سخن بگویید. منتقدان را نرانید. چاپلوسان، بستر نفوذند؛ اما منتقدان دلسوز، ستونهای امنیتاند. اگر وحدت رمز پیروزی است، حاکمان باید آغاز گر ان باشند. تنوع ملت را بپذیرند و از همه ظرفیت های اجتماعی برای نجات ایران بهره بگیرند. در کنار این، تحکیم دیپلماسی و بهره گیری از ظرفیت گفت و گو با جهان، میتواند راهی هوشمندانه برای تقویت موقعیت ملی و عبور از بحران باشد. ایران چون ققنوسی از دل خاکستر دویاره برخواهد خاست.
امضا؛ عبدالکریم سروش و دیگران
@abdolkarimsoroush
"این پیرکودکِ بیفرهنگ"
رضا پهلوی این روزها با ذوقی کودکانه و ابلهانه به یمین و یسار میرود و رعد و برقی و کرّ و فرّی میکند و چون شغالی در پوستین ببر چنگ و دندان مینماید و سرخوش از رؤیای تاج و تخت و دلسپرده به وعدههای غاصبان قصّاب، میکوشد تا مشتی وحوش حلقه بگوش را گرد آورد و به اربابان بنماید که «هیچ شهی چون من این سپاه ندارد.»
من بحقیقت مسخرهتر و مضحکهتر و فرومایهتر از این شخصیّت نالایق و نادان و این مجسّمهی خیانت به وطن در عمرم ندیدهام. اگر کسی را بتوان «جاهل مرکّب» خواند هم اوست که نمی فهمد و نمی فهمد که نمی فهمد.غرق منجلاب است و می پندارد گلاب است.
مالیخولیای قدرت او را چنان مست کرده که از تهیمغزی و یاوهگویی خود خبر ندارد و همینکه مشتی مشتریان مخبط برایش کف میزنند و دف میزنند، از فرط شوق گریبان چاک میکند و از خاک بر افلاک میپرد.
پدربزرگش را استعمارگران آوردند و بردند. پدرش هم که خادم همان مخدومان بود به خلق جفا کرد و از خلق قفا خورد و در غربت با خفت مُرد و این یکی فقط خورده و خوابیده ولی هنوز نمُرده! و اکنون زهی سفاهت و بلاهت که این پیرکودکِ بیفرهنگ میخواهد در رکاب سرجوخههای اسرائیلی آفاق را درنوردد و پا بر خاک ایران نهد و طاوس علّیین و سلطان مشرق زمین شود.
والله چنین اوهامی در خواب مستان خراب هم نمیگنجد و نمیدانم با کدام افسون و افیون وی را چنین مست و مجنون کردهاند که تب کرده و کف بر لب آورده و خواب پنبه دانه میبیند.
مرا با وی سخنی نیست که سخن گفتن با ابلهان، عین ابلهی است. به فریفتگان و خریداران او میگویم که:
بر تو دل میلرزدم ز اندیشهای/ با چنین خرسی مرو در بیشهای
این دلم هرگز نلرزید از گزاف/ نور حق است این نه دعویّ و نه لاف
اگر از حاکمان جمهوری اسلامی برگشتهاید، از ایران که برنگشتهاید لااقل رهبری را برگزینید که اهل کام و ناز نباشد و جوانی را در عشرت و بطالت سپری نکرده باشد و طوق بردگی بر گردن و جامة ذلّت بر تن نداشته باشد و شرم و شرافتی و عقل و شجاعتی در او دیده شود.
شعر خواجهی شیراز این روزها به دل مینشیند که:
زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت/ صعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمی
اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیست/ رهروی باید جهانسوزی نه خامی بیغمی
عبدالکریم سروش/خرداد ۱۴۰۴
@abdolkarimsoroush
ای خدا این وصل را هجران مکن.pdf
حجم:
49.1K
نیایشی سرودهی عبدالکریم سروش که در آن از خداوند منان، بهبود اوضاع کنونی ایران و نابودی اسرائیل و آمریکا را طلب میکند.
@abdolkarimsoroush