ثبت در مشایه نجف تا کربلا
شب هفتم
سفره ی حضرت ام البنین علیهاالسلام
شبکه بیت العباس علیه السلام
(روضه خوانی حضرت زینب علیهاالسلام و گریز به مقتل)
باز از عرش معلی' آمده
صف به صف حور و ملک روی زمین
مقصد آنهاست جایی بهتر از
عرش یعنی خانه ی امّ البنین
سفره ای شد پهن بین خانه اش
دور آن جمعند کلّ اولیا
رتبه می گیرند اینجا هر کدام
با مرور روضه های کربلا
بانی سفره شده ذات خدا
طول سفره از زمین تا آسمان
صدر مجلس با نوای جانگداز
زینب کبراست تنها روضه خوان
این خودش یک روضه ی باز است که
آمده با یک عصا زیر بغل
می زند آتش به دلهای حرم
با مرور آنچه دیده روی تل
گوید او با آه ای اهل حرم
من اگر قامت کمانم حق دهید
بس که دیدم داغ روی داغ ،من
قامتم در زیر بار غم خمید
از طلوع صبح تا ظهر دهم
دیده ام هر لاله را نقش زمین
روبه رویم تک تک گلها شدند
کشته از بغض امیرالمؤمنین
دیده ام من در میان قتلگاه
یک تن صدپاره بر روی عبا
دیده ام که پیکر ماه حسن
قدکشیده بود زیر دست وپا
در میان خنده های حرمله
دیده ام شرم حسین از همسرش
من کنارش بوده ام وقتی کشید
تیر را از کام خشک اصغرش
در وداع آخرینم با حسین
روبه روی دختران مضطرش
با هزاران درد جای مادرم
خم شدم بوسه زدم بر حنجرش
دیده ام با چشم خود بر روی تل
رفت جان من میان دشمنان
نور عینم در میان قتلگاه
شد نشان نیزه و تیر وسنان
کوچه ای شد باز بین کینه ها
یک نفر زد نیزه بر پهلوی او
بی هوا زد پیرمردی با عصا
شد حنا با خون رأسش موی او
داغ مادر تازه شد،آن وقت که
زد سنان سیلی به روی انورش
روبه روی چشم زار من نشست
زخم روی زخم بر بال و پرش
شمر با چکمه به روی سینه رفت
استخوان دنده اش شد جابه جا
من بمیرم شد میان خاک و خون
با لب تشنه سرش از تن جدا
زینت دوش نبی بود و سرش
از جفا شد زینت سرنیزه ها
شد تن غلتیده اش در خاک و خون
زیر نعل تازه ی دشمن رها
زیر تیر و نیزه در گودال خون
شد رها جسمش بدون پیروهن
سوی دیگر روبه روی ما شدند
یک به یک هر کافری ،غسل و کفن
شد میان خنده ها و هلهله
بوسه بر رگهای حنجر قسمتم
دید دشمن بی کسی های مرا
تازیانه شد دوای محنتم
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
آدرس اشعار:
https://t.me/abdolmohsen158
#اربعین16
#زمزمه.....
زبان حال امام حسین علیه السلام با زمین کربلا
خاک کربلا بازم آماده شو
داره از شام میاد یه کاروون
همگی رشیده بوده اند ولی
حالا قامت همه شده کمون
خاک کربلا بازم آماده شو
خواهرم داره میاد کربوبلا
جلوی مصیبتا بود مث کوه
حالا زیر بغلش داره عصا
کربلا داره میاد بی بی رباب
اگه داره کف پاهاش آبله
هی نگاش بوده به روی نیزه ها
میون خنده ی تلخ حرمله
کربلا همه دارن به هم میگن
زمین روضه همین حوالیه
سکینه با چشم تر داد میزنه
جای خواهرم رقیه خالیه
جا گذاشته کاروون سه سالمو
دخترم دق کرده بین دشمنا
آخه وقتی که بهونمو گرفت
براش آورده عدو سر ِ جدا
کربلا اون شبی که به ویرونه
دیدنش رفتمنه با پا، با سرم
نمیره از یادمن روضه می خوند
با دل شکسته اون شب دخترم
سرمو گرفت به روی دامنش
گفت بابا کی حنجر تو رو برید
بابایی شونه بزن به گیسویی
که شده میون کوچه ها سپید
بابایی شدم شبیه مادرت
صورت دختر تو نیلی شده
کاش میومد یکی دیگه جای زجر
راه ِ بیدار شدنم سیلی شده
دستشو همش به من نشون میده
خیلی زجر بی حیا بی ادبه
منو با خودت ببر، پیرم دیگه
همه زحمتام به دوش زینبه
کربلا سوزوند دلم رو تا که گفت
من که بودم واسه تو یه عمر عزیز
دشمنت میون مجلس شراب
دختر تو رو صدا زده کنیز
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
آدرس اشعار:
https://t.me/abdolmohsen158
امشب در عراق شب اربعینه
جامونده ها نیت کنند
زیر قبه دعای الهی عظم البلاء به نیابت از شما خواهمخواند
شما دلشکسته اید
برای ظهور حتما دعا کنید
سبک مورد علاقه مرحوم حسن جمالی
#اربعین17
#زمزمه_روضه_واحد_زمینه
خیمه به خیمه
روضه به روضه
دنبال تو می گردم ای منجی عالم
موکب به موکب
یاد تو بودم
کجا گرفتی روضه با قلبی پر از غم
لَیْتَ شِعْری
أَیْنَ اسْتَقَرَّتْ بِکَ النَّوى'
ای صاحب این روضه ها
هستی کجای نینوا
بیا امامم
لَیْتَ شِعْری
أیْنَ مُعِزُّالاولیا
زینب رسیده کربلا
زیارت خون خدا
بیا امامم
مهدی، أبانا العجل(3)به حقّ زینب.....
یا
یابن الحسن آقا بیا(3)به حقّ زینب....
🌸🌸🌸🌸🌸
زینب رسید و
گفت ای برادر
چل روز پیش اینجا تو رو دیدم تو گودال
نشناختمت چون
سری نداشتی
دیدم تن ِ پامالتو رفتم من از حال
حالا امروز
نمیشناسی خواهرتو
خواهر غم پرورتو
عقیله ی مضطرتو
آه و واویلا
از غم شام
قامت خواهرت خمید
همه موهاش شده سپید
از شامیان طعنه شنید
آه و واویلا
مهدی أبانا العجل(3) به حقّ زینب...
🌸🌸🌸🌸🌸
تن تو زخمی
با نیزه ها شد
کعب ِ همون نیزه ها خورد به پیکر من
نمی خورم آب
از داغ اصغر
یه جرعه آب،سه شعبه شد به حنجر من
چون تو داداش
تنم پر از جراحته
گوشم پر از اهانته
دلم پر از شکایته
آه و واویلا
ای داداشم
نپرس دیگه از دخترت
نیلی شده چون مادرت
دق کرده از داغ سرت
آه و واویلا
مهدی أبانا العجل(3) به حقّ زینب...
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
آدرس اشعار:
https://t.me/abdolmohsen158
نیم ساعت پیش
۵۰ متری حرم امام حسین علیه السلام
با اجرای عزیزم
حاج علی پاکدامن
ثبت در سامرا با اشک
#اربعین18
حضور حضرت رقیه علیهاالسلام در کربلا همراه با کاروان😭
می رسه نوای جانسوزی به گوش
در میون ناله های اربعین
کنار مزار خاکی حسین
دختر پیری نشسته رو زمین
کی میگه رقیه جامونده ببین
اولین روضه خون کربوبلاست
اومده قبل همه از شهر شام
زائر دل خسته ی قبر باباست
داره باز شیرین زبون کربلا
میگه از جسارتای شهر شام
اگه بابا سرتو شکسته سنگ
سر من شکسته با سنگ ِ رو بام
بابایی اگه سنان تو قتلگاه
زد به تو سیلی محکم،بی هوا
توی خواب ناز به من سیلی زده
توی راه کوفه زجر بی حیا
خورده تو پهلوی من تو راه شام
کعب اون نیزه ای که رفت تو تنت
معجر من رفته غارت بعداز اون
روزی که رفته به غارت پیرهنت
گفت کنار قبر اکبر، داداشم
مادرت از داغ تو قدکمونه
میشنوه هر دفه مادرت اذان
میره یه گوشه و روضه میخونه
حالا میره کنار قبر عمو
میگه از همسفری با قاتلین
شبیه تو عموجون تو راه شام
خورده ام با صورتم روی زمین
جلوی سر تو روی نیزه ها
دور من رقاصه ها می رقصیدند
توی گوش دختر شامی دیدم
گوشواره ای که همینجا دزدیدند
یادته عموی باغیرت من
خواهرم سکینه بود برات عزیز
نبودی ببینی تو بزم شراب
یکی زد صدا سکینه رو کنیز
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
آدرس اشعار:
https://t.me/abdolmohsen158
با موضوع شهادت پیامبر صلوات الله علیه و آله وسلم
#مناجات_انتظار
السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
خورشید عصر ،منجی عالم ظهور کن
تنها دلیل خلقت آدم ظهور کن
دیگر نمانده صبر و قراری به سینه ها
هجرت شده ست درد دمادم ظهور کن
در قلب شیعیان، همه دم در فراق تو
برپا شده ست مجلس ماتم ظهور کن
آخر امام، منتقم آل فاطمه
نور دل رسول مکرّم ظهور کن
وقت عزای جدّ غریب تو مصطفاست
صاحب عزای حضرت خاتم ظهور کن
زخم جبین جدّ تو تازه ست العجل
بر زخم او دوایی و مرهم ظهور کن
او رفت و اشک فاطمه اش شد همیشگی
شد قامتش ز داغ پدر خم ظهور کن
او رفت و بعد او رخ یاسش کبود شد
در کوچه خورد سیلی محکم ظهور کن
روز دوشنبه، کوچه و بغض چهل نفر
شد مبدأ جفای محرم ظهور کن
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
آدرس اشعار:
https://t.me/abdolmohsen158
#حق_رسالت
السلام علیک یا رسول الله
صلوات الله علیه وآله و سلم
عمری به لطف بی حد تو اعتنا نشد
حقّ رسالت تو پدر جان ادا نشد
مثل خدیجه همسر اُمّ الوفای تو
دیگر کسی برای تو اهل وفا نشد
اجر تو از هدایت این قوم ناسپاس
غیر از اهانت و کتک و ناسزا نشد
جشن سقیفه مانع دفنت شد و کسی
دیگر برای داغ تو صاحب عزا نشد
یک تن به عهد روز غدیرش وفا نکرد
صاحب برای منبر تو مرتضی نشد
بابا سرت شکسته شده از جفا ولی
دیگر سر تو زخمی تیر و عصا نشد
رأست به روی نیزه نرفت و تنت دگر
در زیر نعل تازه ی مرکب رها نشد
آورده اند یک کفن قیمتی ز عرش
شکر خدا پدر کفنت بوریا نشد
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
آدرس اشعار:
@abdolmohsen158