بااشک قلم خورد
#پنجم_صفر28
#شهادت_حضرت_رقیه_علیهاالسلام
#لطمه_زنی
#زمینه_شور_زمزمه...
بابایی
دیدم با چشم دریایی
با سر به روی نی هایی
بابایی
وای از ننگ
یه پیرزن به تو زد سنگ
دیدم با خون، سرت شد رنگ
وای از ننگ
ببین قد گلت خمیده
یه روز خوش دیگه ندیده
توی سه سالگی با محنت
همه موهای من سفیده
گوش من ،شد پاره
غارت شد ،گوشواره
دارم من، صدگله
از زجر و حرمله
مظلومه رقیه....
🌸🌸🌸🌸🌸
واویلا
از قافله یه شب بابا
جامونده ام توی صحرا
واویلا
نالیدم
وقتی که اونجا خوابیدم
زجرو بالاسرم دیدم
نالیدم
دویده ام رو خار صحرا
نشسته آبله کف پا
ببین که صورتم کبوده
شبیه مادر تو زهرا
زجر پست بد می زد
با کینه ی بی حد
اشکامو وقتی دید
با خولی ،می خندید
مظلومه رقیه....
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
واویلا
بدون پیکری بابا
بریده حنجری بابا
واویلا
خونباره
لبای تو شده پاره
نشون خیزرون داره
خونباره
ما رو عدو تو بزم شام برد
چقد لب تو خیزرون خورد
وقتی که صحبت از کنیز شد
سکینه لاله ی تو پژمرد
از لب هات، ای قاری
شد پیشم، خون جاری
جون بر لب ، شد عمّه
از بس که زد لطمه
مظلومه رقیه....
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
https://t.me/abdolmohsen158
بااشک قلم خورد
#سبک_384_محرم
#شهادت_حضرت_رقیه_علیهاالسلام
#لطمه_زنی
#زمینه_شور_زمزمه...
بابایی
دیدم با چشم دریایی
با سر به روی نی هایی
بابایی
وای از ننگ
یه پیرزن به تو زد سنگ
دیدم با خون، سرت شد رنگ
وای از ننگ
ببین قد گلت خمیده
یه روز خوش دیگه ندیده
توی سه سالگی با محنت
همه موهای من سفیده
گوش من ،شد پاره
غارت شد ،گوشواره
دارم من، صدگله
از زجر و حرمله
مظلومه رقیه....
🌸🌸🌸🌸🌸
واویلا
از قافله یه شب بابا
جامونده ام توی صحرا
واویلا
نالیدم
وقتی که اونجا خوابیدم
زجرو بالاسرم دیدم
نالیدم
دویده ام رو خار صحرا
نشسته آبله کف پا
ببین که صورتم کبوده
شبیه مادر تو زهرا
زجر پست بد می زد
با کینه ی بی حد
اشکامو وقتی دید
با خولی ،می خندید
مظلومه رقیه....
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
واویلا
بدون پیکری بابا
بریده حنجری بابا
واویلا
خونباره
لبای تو شده پاره
نشون خیزرون داره
خونباره
ما رو عدو تو بزم شام برد
چقد لب تو خیزرون خورد
وقتی که صحبت از کنیز شد
سکینه لاله ی تو پژمرد
از لب هات، ای قاری
شد پیشم، خون جاری
جون بر لب ، شد عمّه
از بس که زد لطمه
مظلومه رقیه....
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
https://eitaa.com/abdolmohsen158
بااشک قلم خورد
#سبک_384_محرم
#شهادت_حضرت_رقیه_علیهاالسلام
#لطمه_زنی
#زمینه_شور_زمزمه...
بابایی
دیدم با چشم دریایی
با سر به روی نی هایی
بابایی
وای از ننگ
یه پیرزن به تو زد سنگ
دیدم با خون، سرت شد رنگ
وای از ننگ
ببین قد گلت خمیده
یه روز خوش دیگه ندیده
توی سه سالگی با محنت
همه موهای من سفیده
گوش من ،شد پاره
غارت شد ،گوشواره
دارم من، صدگله
از زجر و حرمله
مظلومه رقیه....
🌸🌸🌸🌸🌸
واویلا
از قافله یه شب بابا
جامونده ام توی صحرا
واویلا
نالیدم
وقتی که اونجا خوابیدم
زجرو بالاسرم دیدم
نالیدم
دویده ام رو خار صحرا
نشسته آبله کف پا
ببین که صورتم کبوده
شبیه مادر تو زهرا
زجر پست بد می زد
با کینه ی بی حد
اشکامو وقتی دید
با خولی ،می خندید
مظلومه رقیه....
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
واویلا
بدون پیکری بابا
بریده حنجری بابا
واویلا
خونباره
لبای تو شده پاره
نشون خیزرون داره
خونباره
ما رو عدو تو بزم شام برد
چقد لب تو خیزرون خورد
وقتی که صحبت از کنیز شد
سکینه لاله ی تو پژمرد
از لب هات، ای قاری
شد پیشم، خون جاری
جون بر لب ، شد عمّه
از بس که زد لطمه
مظلومه رقیه....
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
https://eitaa.com/abdolmohsen158