#تلنگـــــرانه💥
هــــی گناه میڪنی و میگــــۍ روزی توبه میڪنم؟!😕
یه ســــر برو قبرستــــون ببیـــن چقدر نوشته جــــوان ناڪــــــام‼️
ڪدومشـــــون میدونستن⁉️‼️
پشیمون شدی همین الان وقتشه شیطون رو ولش کن
••💔✨
سربازاۍسیصدوسیزدهاۍِامامزمانکم شدن؛💔:)
اوضاعُاحوالِغیرتهاخوبنیست!
ازشھدامیخوایمکہدستمونوبگیرن...
مراقبباشیمیقمونونگیرن 🖐🏼
#تلنگر
قطعہ اۍ از بہشت
#تکحرف 🌸💕
هدفتونایننباشہ
تجربےبخونین↓
دکتربشین...!
هدفتوناینباشہ
بندگےبخونین↯
شهیدبشین :)💔
قطعہ اۍ از بہشت
|حاجحسینیڪتا
|توصیہ میڪنم
ـ جوان ها اگر بخواهند
از دستِ شیطان راحت شوند
ـ {عشق بہ شھادت}
را در وجودِ
ـ خود زنده نگہ دارند . . .
#بقولشہیدحاجامینے
♥️|خُدایا بسیار عاشقَم ڪُـن
#اللہم_الرزقنا_شہادٺ🕊
قطعہ اۍ از بہشت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 بیانات حضرت آیت اللَّه خوشوقت ره
🌺 قال السجاد ع : وَ انْهَجْ لِي إِلَى مَحَبَّتِكَ سَبِيلًا سَهْلَة 🌺
🔆 آسانترین #راه جلب #محبت_خدا در کلام #امام_سجاد ع
👤 استاد #رائفی_پور
✍️ چگونه گناه نکنیم ۱-۲
🔹 یکسری مباحث عرفانهای نظری در کشور بیان میشود و بسیار زیاد است، اما عرفان عملی خیلی کم است. طرف تشنه شده اما در عمل راهکاری نیست، فلذا از جوی آب میخورد. مثلاً آقاسید علی قاضی بزرگ طباطبائی دو رکعت نماز خواند، دیدند غش کرده است، سیاهی چشمهایش معلوم نیست، فقط سفیدی دیده میشد. چهکار میکرد؟ حضرت آیتالله بهجت اینگونه بودند، آقای نخودکی اصفهانی آنطور بودهاند، این موارد را میشنود و انتظار دارد او هم همینگونه باشد. یک سیستمی درست میکند و به بنبست میخورد، هیچ اتفاقی نمیافتد و به کل آن شک میکند.
🔸آقای قاضی اگر به اینجا رسیدند، بیست و خردهای سال فقط نگین عقیق زیر زبانشان گذاشتند تا حرف لغو نزنند. حرفهای لغوی که منجر به غیبتکردن، خودشیرینی، اطلاعات لودادن و بسیاری مسائل دیگر میشود. مثلاً وقتی کسی از ما سؤال نپرسیده، حرف میزنیم. اینها به این دلیل است که حقارت شخصیتی داریم. میگوییم راجعبه این مسئله نظریه بدهیم. خب ساکت بنشین! آقای قاضی هر موقع میخواستند حرفی را بزنند میگفتند برای چه باید این حرف را بزنم؟ تا از من سؤالی پرسیده نشود چرا باید حرف بزنم؟ و سنگ را زیر زبانشان فشار میدادند.
🚫 این فرمول آقای قاضی بوده و شما فرمول خاص خودتان را دارید. ما جایز نیستیم که اینکار را بکنیم. شما خودتان بهترین دکتر خودتان هستید. مثلاً فقط خودتان میتوانید تشخیص دهید که اگر من بعد از فلان غذا، این را بخورم حالم بد میشود. اینها را باید پیدا کنید. همه گیرها و گرههای زندگیتان را میشناسید، باید خوب از آنها استفاده کنید.
#نسلسوخته
#قسمتپنجم
#قلمشهیدسیدطاهاایمانے
اون روز یه ایستگاه قبل از مدرسه اتوبوس خراب شد چی شده بود نمی دونم و
درست یادم نمیاد همه پیاده شدن چاره ای جز پیاده رفتن نبود
توی برف ها می دویدم و خدا خدا می کردم که به موقع برسم مدرسه و در رو نبسته
باشن دو بار هم توی راه خوردم زمین جانانه سر خوردم و نقش زمین شدم و
حسابی زانوم پوست کن شد
یه کوچه به مدرسه یکی از بچه ها رو با پدرش دیدم هم کلاسیم بود و من اصلا
نمی دونستم پدرش رفتگره همیشه شغل پدرش رو مخفی می کرد نشسته بود روی
چرخ دستی پدرش و توی اون هوا پدرش داشت هلش می داد تا یه جایی که
رسید؛ سریع پیاده شد خداحافظی کرد و رفت و پدرش از همون فاصله برگشت
کلاه نقابدار داشتم اون زمان کلاه بافتنی هایی که فقط چشم ها ازش معلوم بود
خیلی بین بچه ها مرسوم شده بود اما ایستادم تا پدرش رفت معلوم بود دلش
نمی خواد کسی شغل پدرش رو بفهمه می ترسیدم متوجه من بشه و نگران که
کی اون رو با پدرش دیده
تمام مدت کلاس حواسم اصلا به درس نبود مدام از خودم می پرسیدم چرا از
شغل پدرش خجالت می کشه؟پدرش که کار بدی نمی کنه و هزاران سوال دیگه مدام توی سرم می چرخید
زنگ تفریح انگار تازه حواسم جمع شده بود عین کوری که تازه بینا شده تازه
متوجه بچه هایی شدم که دستکش یا کلاه نداشتن بعضی هاشون حتی چکمه هم
نداشتن و با همون کفش های همیشگی توی اون برف و بارون می اومدن مدرسه
بچه ها توی حیاط با همون وضع با هم بازی می کردن و من غرق در فکر از
خودم خجالت می کشیدم چطور تا قبل متوجه نشده بودم؟چطور اینقدر کور بودم
و ندیدم؟
اون روز موقع برگشتن کلاهم رو گذاشتم توی کیفم هر چند مثل صبح سوز نمی
اومد اما می خواستم حس اونها رو درک کنم
وقتی رسیدم خونه مادرم تا چشمش بهم افتاد با نگرانی اومد سمتم دستش رو
گذاشت روی گوش هام
- کلاهت کو مهران؟ مثل لبو سرخ شدی
اون روز چشم هام سرخ و خیس بود اما نه از سوز سرما اون روز برای اولین
بار از عمق وجودم به خاطر تمام مشکلات اون ایام خدا رو شکر کردم
خدا رو شکر کردم قبل از این که دیر بشه چشم های من رو باز کرده بود چشم
هایی که خودشون باز نشده بودن
و اگر هر روز عین همیشه پدرم من رو به مدرسه می برد هیچ کس نمی دونست کی باز می شدن؟شاید هرگز...
از اون روز به بعد دیگه چکمه هام رو نپوشیدم دستکش و کلاهم رو هم فقط تا
سر کوچه
می رسیدم سر کوچه درشون می آوردم و می گذاشتم توی کیفم و همون طوری می
رفتم مدرسه
آخر یه روز ناظم من رو کشید کنار
- مهران راست میگن پدرت ورشکست شده؟
برق از سرم پرید مات و مبهوت بهش نگاه کردم
- نه آقا پدرمون ورشکست نشده
یه نگاهی بهم انداخت و دستم رو گرفت توی دستش
- مهران جان خجالت نداره بین خودمون می مونه بعضی چیزها رو باید مدرسه
بدونه منم مثل پدرت تو هم مثل پسر خودم
از حالت نگاهش تازه متوجه منظورش شدم خنده ام گرفت دست کردم توی کیفم
و شال و کلاه و دستکشم رو در آوردم حالا دیگه نگاه متعجب چند دقیقه پیش
من روی صورت ناظم مون نقش بسته بود
- پس چرا ازشون استفاده نمی کنی؟
سرم رو انداختم پایین
-آقا شرمنده این رو می پرسیم ولی از احسان هم پرسیدید چرا دستکش و شال
و کلاه نداره؟
چند لحظه ایستاد و بهم نگاه کرد دستش رو کشید روی سرم
- قبل از اینکه بشینی سر جات حتما روی بخاری موهات رو خشک کن...!
قطعہ اۍ از بہشت
#نسلسوخته
#قسمتششم
#قلمشهیدسیدطاهاایمانے
سر کلاس نشسته بودیم که یهو بغل دستی احسان با صدای بلند داد زد
- دست های کثیف آشغالیت رو به وسیله های من نزن
و هلش داد
حواس بچه ها رفت سمت اونها احسان زیرچشمی بهشون نگاه کرد معلوم بود بغض
گلوش رو گرفته
یهو حالتش جدی شد
- کی گفته دست های من کثیف و آشغالیه؟
و پیمان بی پروا...
+تو پدرت آشغالیه صبح تا شب به آشغال ها دست میزنه بعد هم میاد توی خونه
تون مادرم گفته هر چی هم دست و لباسش رو بشوره بازم آشغالیه
احسان گریه اش گرفت حمله کرد سمت پیمان و یقه اش رو گرفت
- پدر من آشغالی نیست خیلیم تمیزه
هنوز بچه ها توی شوک بودن که اونها با هم گلاویز شدن رفتم سمت شون و از
پشت یقه پیمان رو گرفتم و کشیدمش عقب احسان دوباره حمله کرد سمتش
رفتم وسط شون
پشتم رو کردم به احسان و پیمان رو هل دادم عقب تر خیلی محکم توی چشم
هاش زل زدم
- کثیف و آشغالی کلماتی بود که از دهن تو در اومد مشکل داری برو بشین جای
من، من جام رو باهات عوض می کنم
بی معطلی رفتم سمت میز خودم
همه می دونستن من اهل دعوا نیستم و با کسی درگیر نمیشم شوک برخورد من هم به شوک حرف های پیمان اضافه شد
بی توجه به همه شون خیلی سریع وسایلم رو ریختم توی کیفم و برگشتم سمت میز
احسان
احسان قدش از من کوتاه تر بود پشتم رو کردم به پیمان
- تو بشین سر میز من بشینم پشت سری ها تخته رو نمی بینن
پیمان که تازه به خودش اومده بود یهو از پشت سر، یقه ام رو کشید
- لازم نکرده تو بشینی اینجا
توی همون حالت کیفم رو گذاشتم روی میز و نیم چرخ چرخیدم سمتش خیلی
جدی توی چشم هاش زل زدم محکم مچش رو گرفتم و با یه ضرب یقه ام رو از
دستش کشیدم بیرون
- بهت گفتم برو بشین جای من
برای اولین بار پی یه دعوای حسابی رو به تنم مالیده بودم اما پیمان کپ کرد
کلاس سکوت مطلق شده بود عین جنگ های گالدیاتوری و فیلم های اکشن همه
ایستاده بودن و بدون پلک زدن منتظر سکانس بعدی بودن ضربان قلب خودمم
حسابی بالا رفته بود که یهو یکی از بچه ها داد زد
- برپا
و همه به خودشون اومدن ...
بچه ها دویدن سمت میزهاشون و سریع نشستن به جز من، پیمان و احسان
ضربان قلبم بیشتر شد از یه طرف احساس غرور می کردم که اولین دعوای زندگیم
برای دفاع از مظلوم بود از یه طرف می ترسیدم آقای غیور ما رو بفرسته دفتر
و اونم من که تا حالا پام به دفتر باز نشده بود
معلم مون خیلی آروم وارد کلاس شد بدون توجه به ما وسایلش رو گذاشت روی میز
رفت سمت تخته
رسم بود زنگ ریاضی صورت تمرین ها رو مبصر کلاس روی تخته می نوشت تا
وقت کلاس گرفته نشه
بی توجه به مساله ها تخته پاک کن رو برداشت و مشغول پاک کردن تخته شد
یهو مبصر بلند شد
- آقا اونها تمرین های امروزه
بدون اینکه برگرده سمت ما خیلی آروم فقط گفت
- می دونم ...
سکوت عمیق و بی سابقه ای کلاس رو پر کرد و ما سه نفر هنوز ایستاده بودیم
- میرزایی
- بله آقا
- پاشو برو جای قبلی فضلی بشین قد پیمان از تو کوتاه تره بشینه پشتت تخته رو
درست نمی بینه
بدون اینکه حتی لحظه ای صورتش رو بچرخونه سمت کلاس گچ رو برداشت:
تن آدمی شریف است، به جان آدمیت نه همین لباس زیباست، نشان آدمیت...!
قطعہ اۍ از بہشت
اهالےنمازشب,سـلام😍✋️
طاعاتوعباداٺمقبولدرگاهحضرٺیاࢪ🙂🦋
.
-دعـ🤲ـافراموشنشہ✨
↫|اوّلدعابراسلامتےوظهورصاحبوولےماآقا
امامزمان[عج],
وطولعمرباعزتبراےنائببرحقشونآقاسیدعلےخامنہاے:)
.
↫|دوّمدعابراطلبشفاعٺازشہیدبزرگوارحاج
قآسمسلیمآنےعزیز:)💚
°
『#یہدعاےقشنگبڪن🤲』
↫اسٺغفارودعابراهمہمردمدنیا]
-بہقولبزرگمونڪہمیگہ:
-دعاخوبہامّابراهمہ!
شایددعاےڪوچیڪماروزنہامیدےشہتوقیامتوبرزخبراےڪسے:)
🌸استغفاربراےخانمصدف خسروانے
🌸استغفاربراےخانمامالبنین ساجدےمقدم
🌸استغفاربراےاقاےمحمود پورعرب
🌸استغفاربراےاقاےمجیدسارایے
🌸استغفاربراےخانممریم اسماعیلے
🌸استغفاربراےاقاےامیرحسین ڪلانتری
🌸استغفاربراےخانممائدهشیر
مہنجے
🌸استغفاربراےخانمفائزهنظرے
🌸استغفاربراےخانمحنانهجعفرنیا
🌸استغفاربراےاقاےمحمداحمدے
🌸استغفاربراےخانمزهراقمرے
🌸استغفاربراےخانمطاهرههادے
🌸استغفاربراےخانمتارامزبانے
🌸استغفاربراےاقاےمحمددلیران
🌸استغفاربراےخانمیااقاےهاشمے
🌸استغفاربراےناممستعار سربازمهدے
🌸استغفاربراےخانمبرزویے
🌸استغفاربراےخانمموسےزاده
🌸استغفاربراےخانمعطابیگے
🌸استغفاربراےامیرمحمدے
🌸استغفاربراےمهدینکویے
🌸استغفاربراےناممستعار بنت الزهرا
🌸استغفاربراےناممستعارمجاهد
🌸استغفاربراےخانممریمموحد
🌸استغفاربراےناممستعار نرگسبانو
🌸استغفاربراےناممستعار سربازمقاومت
🌸استغفاربراےناممستعاریامہدی
🌸استغفاربراےناممستعار جوانانقلابے
🌸استغفاربراےخانمسلماگلے
🌸استغفاربراےخانمفاطمہ
رمضانے
🌸استغفاربراےخانملیلاجوڪار
🌸استغفاربراےخانممہدیہ حسینی
🌸استغفاربراےخانمڪوثرحزبایے
🌸استغفاربراےخانمزهراروحی
🌸استغفاربراےناممستعار بنتالحسین
🌸استغفاربراےخانمهانا...
🌸استغفاربراےخانمریحانه...
🌸استغفاربراےخانممالمیری
🌸استغفاربراےناممستعارسرباز سیدعلے
🌸استغفاربراےخانمفاطمھ...
🌸استغفاربراےناممستعار از تبارعشقاقمهدے[عج]
🌸استغفارودعابراےسلامتے اقاییزدانیبهدلیلبیماریشون
🌸استغفاࢪودعابࢪایآقاے اصغࢪنصࢪے بهدلیݪبیمارےشون
🌸استغفاࢪبࢪاےحاجاقا مسعودمهرابے
←°`درآخردعاےعاقبتبخیرےوان شاءاللهشہادت
براےادمیناےاینڪانال.
-آمینبگینا📢:)!
•
『#نمازشبٺونروهدیہڪنیدبہشهیدمحسنخلیلے🎁:)』
اگهتمایلداریداسمتونجزء لیستمونهرشبمونباشه،بهاینایدی مراجعهکنین⇦ @Sarbare_yar
سلام علیکم😷👋
ان شاءالله خوب و سلامت باشید🌹♨️
یکے از دلایل اثبات خداوند نظم موجود در افرینش وجهان هستی هست!!!!
(کلیاتش میگم وگرنه باید اول بدونید نظم چی هست چندنوع نظم داریم و.....🙃🌹)
*مقدمہ🗣
1"جهان افرینش داراے نظم است!!!
مثال کوچیک در بدن انسان✅
نظم در پلک زدن چشمه!!!🚨
تا حالا دقت کردن؟!🧐
(یك فرد بزرگسال در هر دقیقه ۱۲ الی ۱۵ مرتبه پلك می زند كه در یك روز به بیش از ۱۰۰۰۰ مرتبه می رسد.✅
ما پلك می زنیم تا چشم هایمان را با لایه ای از اشك بپوشانیم چرا كه بدون آن چشم ها خشك شده، دچار آلودگی و عفونت می شوند. این لایه اشك معمولا" تا حدود ۱۴ ثانیه عمر می كند حالا بستگی به سن داره کم زیاد میشه!)
پلک زدن چشم دارای نظمه!!!🌪
ساواک یکی از شکنجه هاش وتنبهش همین بود که کاری میکرد اون شخص که زندونیشکردن نتونه پلک بزنه(پلک هارو چسب میزد به صورت😭)شخص انقدر عذاب میدید تا به کل گور میشد!🚨
#نظم_در_آفرینش_زمین✅
قانون جاذبه و سرعت نور و قوانين حركت و........ 🗣
اقا اصلا همین فاصلہ زمین به خورشید😑✌️
اگه زمین نزدیک تر میشد به خورشید حیات وجودنداشت بخاطر شدت گرما
اگه دورتر میشد بازم حیات ممکن نبود بخاطر شدت سرما!!!
ونظم های دگه گیاهان و...
#یک_لحضہ_تفکر🗣♨️
خب
2"هر نظمے در افرینش دلالت بر ناظمی میکند!!!!
*آقا مگه میشہ یک نظم داری ناظم نباشه!!!🚨
(یه سیستم که نظم داره!! کسی ایجاد کنند این نظم بوده✅)
#نتیجہ
جهان افرینش دارای نظم هست که دلالت بر ناظمی(خداوند) قادر،عالم،حی و....میکنه✅
#دلایل_وجود_خدا✅
#برهان_نظم🔐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ تلنگرانه |شهید_زین_الدین
🎥 وقتی شهید زین الدین اینگونه در مورد #امام_زمان عج و گناهانش صحبت میکند ما چه چیزی برای گفتن داریم؟
••✾••
«سـلامصـبحتونزیـبـا😌🌿»
یهسـلامبدیـمبهمَهــدیفاطـمه💕؛
جهـترفعدلتنگی🖐🏼((:
«السَّلامُعَلَيْكَيَاحُجَّةاللّٰهِفِىأَرْضِهِ»
-سـلامامـامجـهانم🌎🌿؛
-سـلاممـولایقلـبم💛!
دلخوشبهمستحبی
کهجوابشواجباست!!🙃🌸
قطعہ اۍ از بہشت
قطعهای از بهشت
••✾•• «سـلامصـبحتونزیـبـا😌🌿» یهسـلامبدیـمبهمَهــدیفاطـمه💕؛ جهـترفعدلتنگی🖐🏼((: «السَّلامُ
❰ツ🍀❱
صبح جمعهی این هفته هم رسید•••
«بازهم نیامدی دردت به جان من»❰ツ🍀❱
صبح جمعهی این هفته هم رسید•••
«بازهم نیامدی دردت به جان من»
☀️ #السلامعلیکیااباصالحالمهدی
🌻 #السلامعلیکیابقیهالله
🛵 #السلامعلیکیاحجةالله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سکانسی از فیلم امام علی(ع):
ابایزید! برای فرار از بدنامی توطئه به منبر برو و مردم را وادار به دعا کن؛ همه چیز را به گردن خدا بیاندازید!!!
جهانگیری: "برای کاهش قیمتها دعا کنید!"
زنگنه: "قیمت دست خداست!"
بصیرتے
◾️إنّا لله و إنّا إليهِ رَاجعُون
🕊روح حاج علی اکبر معزغلامی در آستانه سالگرد شهید حسین معزغلامی همنشین فرزند شهیدش شد او که سالها با حنجره شیمیایی یاحسین گفت در روز جمعه به لقاء یار مشرف شد😭
🥀شادی روحشان صلوات