🌷 آیت الله سید عبد الله جعفری :🌷
این وسوسه شیطان است که شما گمان می کنید حال ندارید،❗️
باید توجه کرد به نماز اول وقت، دایم الوضو بودن، #نماز_شب 🌙 ؛ مراقبه و محاسبه از لزومات سیروسلوک است.✨🕊
❤️ @abdozahra_69
.
📌|•• استادم همیشه میگفت؛
هیچ وقت فراموش نکن،
هدف، #رسیدن_به_خداست!
کارِ فرهنگی وسیله است .
یه وقت #هدف رو گُم نکنی....
_خلوت،
_زیارت عاشورا،
_ #نماز_اولِ_دقت،
_چله،
_روزه مستحبی،
_از همه مهمتر #نمازِ_شب....
نکنه یه وقت این فعالیت های مجازی
مانع رسیدنتون به خدابشه:)
#امام_زمانی_شو♥️
➖🔝🌻اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج🌻🔝➖
➬@abdozahra_69♡
🌹روايتى از شهيد مدافع حرم محمدحسين محمدخانى (حاج عمار)؛
🔸برای خواندن #نماز_شب کاری به من نداشت، اصرار نمیکرد با هم بخوانیم. خیلی مقید نبود که بخواهم بگویم هر #شب بلند میشد برای #تهجد، نه، هر وقت امکان و فضا مهیا بود، از دست نمیداد. گاهی فقط به همان #شفع و #وتر اکتفا میکرد، گاهی فقط به یک #سجده. کم پیش میآمد مفصل و با #اعمال بخواند. میگفت: «آقای #بهجت میفرمودند: اگه #بیدار شدی و دیدی هنوز #اذان نگفتن و فقط یه #سجده_شکر بجا بیاری که #سحر رو بیدار شدی، همونم خوبه!»
📚برشى از كتاب «قصه دلبرى»، شهيد محمدحسين محمد خانی.
➖🔝🌻#اللّهمَّ_عَجِّلْ_لِوَلِیِّڪَ_الفَرَج🌻🔝➖
➬@abdozahra_69♡
✅ حضرت آیتالله بهجت قدسسره:
بعضی از علما با سفارش به نماز اول وقت و یا نماز شب، زندگی آیندهی فرزندانشان را تأمین میکردند.
📚 در محضر بهجت، ج١، ص٨۵
☑️ کانال بیدارباش | تقوای عمومی
@BidarBash_Net
#نماز_اول_وقت
#نماز_شب
#تربیت_فرزند
@abdozahra_69
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ڪلیپے در موࢪد نماز شب از زبان استاد رائفے پوࢪ🌱
حتے شدھ نشستھ ایستادھ در حال راه رفتن و... فقط
بخـــــونین🙂🌸
#نماز_شب
https://eitaa.com/joinchat/1565261850C45396d7858
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 توصیه های اخلاقی رهبر انقلاب در باب اهمیت #نماز_شب🌱
https://eitaa.com/joinchat/1565261850C45396d7858
#نسلسوختہ
#قسمتشانزدهم
#قلمشهیدسیدطاهاایمانے
دعوتنامه .
اون شب، بالشتم از #اشک_شوق خیس بود. از شادی گریه می کردم. تا اذان صبح خوابم نبرد. همون طور دراز کشیده بودم و به خدا و تک تک اون حرف ها فکر می کردم.
اول، جملاتی که کنار تصویر اون شهید بود، هر کس که مرا طلب کند می یابد.
من ۴ سال، با وجود بچگی، توی بدترین شرایط، خدا رو طلب کرده بودم و حالا
و حالا خدا خودش رو بهم نشون داد. خودش و مسیرش و از زبان اون شخص بهم گفت: این مسیر، #مسیر_عشق و درده اگر #مرد_راهی قدم بردار و الا باید مورچه ای جلو بری. تازه اگه گم نشی و دور خودت نچرخی.
به ساعت نگاه کردم، هنوز نیم ساعت تا اذان باقی مونده بود. از جا بلند شدم و رفتم وضو گرفتم.
جا نمازم رو پهن کردم و ایستادم. ساکت، بی حرکت، غرق در یک سکوت بی پایان. – خدایا، من مرد راهم، نه از درد می ترسم نه از هیچ چیز دیگه ای. تا تو کنار منی تا شیرینی زیبای دیدنت، پیدا کردنت، و شیرینی امشب با منه؟ من از سوختن نمی ترسم. تنها ترس من از دست دادن توئه. رهام کنی و از چشمت بیوفتم. پس دستم رو بگیر و من رو تعلیم بده. استادم باش برای عاشق شدن که من هیچ چیز از این راه نمی دونم. می خوام تا ته خط اون حدیث قدسی برم. می خوام عاشقت باشم . می خوام عاشقم بشی.
دست هام رو بالا آوردم، نیت کردم
و الله اکبر … هر چند فقط برای #نماز_وتر فرصت بود، اما اون شب، اون اولین #نماز_شب من بود.
نمازی که تا قبل، فقط شیوه اقامه اش رو توی کتاب ها خونده بودم. اون شب، پاسخ من شده بود، پاسخ من به دعوتنامه خدا.
چهل روز، توی دعای دست هر نمازم، بی تردید اون حدیث قدسی رو خوندم و از خدا، خودش رو خواستم.
فقط خودش رو تا جایی که بی واسطه بشیم.
من و خودش و فقط عشق
و این شروع داستان جدید من و خدا شد.
هادی های خدا، یکی پس از دیگری به سمت من می اومدن. هیچ سوالی بی جواب باقی نمی موند. تا جایی که قلبم آرام گرفت.
حتی رهگذرهای خیابان، هادی های لحظه ای می شدند.
واسطه هایی که خودشون هم نمیدونستن.
و هر بار، در اوج فشار و درد زندگی، لبخند و شادی عمیقی وجودم رو پر می کرد. خدا، بین پاسخ تک تک اون هادی ها، خودش رو، محبتش رو ، وجهش رو بهم نشون می داد.
معلم و استاد من شد.
من سوختم. اما پای تصویر اون #شهید، تصویری که با دیدنش من رو در مسیری قرار داد که به هزاران سوختن می ارزید. و این آغاز داستان عاشقانه من و خدا بود...!