eitaa logo
قطعه‌ای از بهشت
433 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
181 فایل
امام على عليه السلام: اَلنّاسُ نيامٌ فَاِذا ماتُوا انْتَبَهوا؛ مردم در خوابند، چون بميرند بيدار میشوند ارتباط با مدیر👈 @K_ali_h_69
مشاهده در ایتا
دانلود
بخشیدن دیگران دلیل ضعیف بودن شما نیست...🌹🍃 آنها رامی بخشید چون آنقدر قوی هستید که میدانید آدم ها اشتباه می کنند🌹 👌 🍃@abdozahra_69
قطعه‌ای از بهشت
۞~۞~۞~۞~۞~۞~۞~۞~۞ #قسمت‌اول✨ #گمݩامی🌹 اوايل كار بود؛ حدود سال 1386 .به سختي مشغول جمع‌آوري خاطرات
🌹 تابستان سال 1391 در نجف، گوشه‌ي حرم حضرت علي ؏ او را ديدم. يك دشداشه‌ي عربي پوشيده بود و همراه چند طلبه‌ي ديگر مشغول مباحثه بود. جلو رفتم و گفتم: خودتي؟! بلند شد و به سمت من آمد و همديگر را در آغوش گرفتيم. با تعجب گفتم: چيكار ميكني؟ بدون مكث و با همان لبخند هميشگي گفت: اومدم اينجا برا شهادت! خنديدم و به گفتم: برو بابا، جمع كن اين حرفا رو، در باغ رو بستند، كليدش هم نيست! ديگه تموم شد. حرف شهادت رو نزن. دو سال از آن قضيه . تا اينكه يكي ديگر از دوستان پيامڪي براي من فرستاد كه حالم را دگرگون كرد. او نوشته بود: »هادي ذوالفقاري، از شهر سامرا به كاروان شهيدان پيوست.« براي شهادت گريه نكردم؛ چون خودش تأكيد داشت كه اشڪ را فقط بايد در عزاي حضرت زهرا س ريخت. اما خيلي دربارهي او فكر كردم. هادي چه كار كرد؟ از كجا به كجا رسيد؟ او چگونه مسير رسيدن به مقصد را براي هموار كرد؟ اينها سؤالاتی است كه ذهن من را بسيار به خودش درگير نمود. و براي پاسخ به اين سؤالات به دنبال خاطرات هادے رفتيم. اما در اولين مصاحبه يکي از دوستان روحاني مطلبي گفت که تأييد اين سخنان بود. براي معرفي هادي ذوالفقاري گفت: وقتي انساني کارهايش را براي خدا و پنهاني انجام دهد، خداوند در همين دنيا آن را آشکار ميکند. هادي ذوالفقاري مصداق همين مطلب است. او گمنام فعاليت کرد و مظلومانھ شهيد شد. به همين دليل است که بعد از شهادت، شما از هادي ذوالفقاري زياد شنيدهاي و بعد از اين بيشتر خواهي شنيد. 😊 🌹
قطعه‌ای از بهشت
#قسمت‌29✨🌹 ورود هادي به مسجد با مراسم يادوارهي شهدا بود. به قول زندهياد سيد علي مصطفوي، هادي را ش
🌹✨ گفتم: چه كارے؟ گفت: بيشتر كوچه‌ها به اسم شهيد است اما به خاطر سه دهه از شهادت آنها، هيچ كس اين شهدا را نميشناسد. الاقل ما تصوير شهيد را در سر ڪوچھ‌ چه نصب كنيم تا مردم با چهره‌ے آشنا شوند. يا اينكه زندگينامه‌اي از شهيد را به اطالع‌اهل آن كوچه ومحل برسانيم. ڪاࢪ آغاز شد. از طريق و بنياد شهيد و... تصاوير شهداي محل جمعآوري شد. هادي در همان ايام ڪاࢪبا فتوشاپ و ديگر نرم‌افزارهاے كامپيوترے را ياد گرفت. او براي فراگرفتن اين ڪارها زياد بود. تصاوير را اسڪݩ و سپس در يك اندازه‌ي مشخص طراحي ڪردند. َبنر تهيه ميشد. بعد هم با يڪ نجار هم شد كه اين تصاوير را به صورت قاب چوبي در آورد. ڪاࢪ خيلي سريع به رسيد. هادےوانت پدرش را ميآورد و با يك دريل و... كار را به اتمام ميرساند. ّن شد. يادم هست بيشتر کوچه‌هاے محل ما با تابلوهاے قرمزرنگ شهدا مزين برخي‌ها مخالف اين حركت بودند! حتي از بچه‌هاي بسيج! ميگفتند شما اين ڪار را ميكنيد، ولي يك سري از اراذل و اوباش اين تصاوير را پاره ميكنند و به شهدا اهانت ميكنند. اما حقيقت چيز ديگري بود. ارادت مردم به شهدا فراتر از تصورات دوستان ما بود. الاݩ با گذشت شش سال از آن روزها هنوز يادگار هادي و دوستانش را روي ديوارهاےمحل ميبينيم. 🌹 🌿
🍃🚶🏽‍♀️ امیرالمومنین (؏) می فرمایند:↯ ، اُوج بزرگواری هاست...! 📚 تصنیف غررالحکم و دررالکلم (ص ²⁴⁵ ، ح ⁵⁰⁰¹ ) 🌱..↷ https://eitaa.com/joinchat/1565261850C45396d7858