جانسنہقُربانغریبِآقآم(:"
#روضہمیخواهۍ ؟!
+ بسماللہ💔
•💚• ↷ #ʝøɪɴ ↯
「°.•🇮🇷@abdozahra_69
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
مگر قرار نبود امسال ما باشیم و جای حاج قاسم خالی باشد؟💔
Arsh-e Farshian[07].mp3
5.28M
#نواےنوڪرے 🏴
•
نواهنگ|لالایی اصغرم
بخواب اے
غنچه ے نشڪفته اصغر
علےفانی
دیگھ باورم شدھ
خدا هرڪسیو ڪھ دوس دارھ
مِهر حسینو(ع)
توے دلش میزارھ... :)🖤🌱
【حُبُّڪْ نِعْمَتےقَبْرڪ قِبْلَتے】
#حدیثـــ_گـرافـے
امام حسین (ع) فرمودند:
«محبّت ما اهل بيت سبب ريزش گناهان است، چنانكه باد، برگ درختان را میريزد».•
امامصادق"ع":
هرکسدرایامعزایجدما#حسین_علیه_السلام برسر
درخانهیخودپرچممشکی
نصبنمایدمادرمحضرتزهرا
سلاماللهعلیهاهرروزاو
واهلخانهرادعامیکند.
#پرچم_عزا
#نصب_کنیم🏴
•|💚☘|•
میدونےرفیق🖐🏻
فکرکردنبہگناھمثلدودمےمونه
آدمرونمیسوزونه✨
ولےدرودیوارقلبــ
روسیاھمیکنہآدمروخفہمےکنھ ...!
قطعهای از بهشت
اوکهدرششماهگیبابالحوائجمیشود♥️ گررسدسنعموحتماقیامتمیکند🖤...!
-بابا نشد دومادیتو ببینمـ(:💔
تیرے کہ خوردے نازنینم!🌿🥀
خونتو پاشیده رو سینہام،بابا!😭
خون دل خوردم علے تا كه تو آقا شدهايی
پدرت پير شده تا كه تو #رعنا شده ايی ;
قطعهای از بهشت
خون دل خوردم علے تا كه تو آقا شدهايی پدرت پير شده تا كه تو #رعنا شده ايی ;
حالا امشب این نوا :
جوانانِ بنی هاشم بیایید
علی را بر درِ خیمه رسانید ..
میتونه آدم رو بکشه :)
مردى است به نام حمید بن مسلم که به اصطلاح راوى حدیث است، مثل یک خبرنگار در صحراى کربلا بوده است. البته در جنگ شرکت نداشته ولى اغلب قضایا را او نقل کرده است.
میگوید: کنار مردى بودم. وقتى على اکبر حمله مى کرد،همه از جلوى او فرار مى کردند. او ناراحت شد، خودش هم مرد شجاعى بود،
گفت:قسم مى خورم اگر این جوان از نزدیک من عبور کند داغش را به دل پدرش خواهم گذاشت. من به او گفتم: تو چکار دارى، بگذار بالاخره او را خواهند کشت.
گفت: خیر. على اکبر که آمد از نزدیک او بگذرد، این مرد او را غافلگیر کرد و با نیزه محکمى آنچنان به على اکبر زد که دیگر توان از او گرفته شد و چون خودش نمىتوانست تعادل خود را حفظ کند دستهایش را به گردن اسب انداخت، و چون خون جلوی چشمان اسب را گرفته بود اسب بجای اینکه به سمت خیمه ها برگردد به سمت لشکر دشمت حرکت کرد…
اینجاست که جمله عجیبى نوشته اند:
«فاحتمله الفرس الى عسکر الاعداء فقطعوه بسیوفهم اربا اربا»
مقتل میگوید:
با قدوم آهسته و سنگین به سمت پدر رفت، آرام پدر را صدا کرد، اجازه رخصت خواست، بی درنگ حسین مُهر رفتنش را زد.
رسم حسین این بود.
هنوز ۷۲ ملتش را اجازهی میدان نداده بود. میخواست دلبری را از خودش آغاز کند. دقایقی به عاشقی گذشت و بوسه...
-کمی در مقابلم راه برو.
مقابل چشم پدر چند قدم به راست رفت و برگشت.
حسین ع سرش را به آسمان گرفت:《اللهم اشهدعلی هولاءالقوم فقدبرزعلیهم غلام اشبه الناس خلقاوخلقاومنطقابرسولک》
خدایا شاهد باش بر این قوم پسری که شبیه ترین فرد از نظر ظاهر واخلاق وگفتار به پیامبر(ص) است، به سویشان ظاهر میشود.