eitaa logo
ابوتراب
638 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
245 ویدیو
2 فایل
کعبه شکافت و عدالت زاده شد... . ما عادت داریم به عاشق بودن وَ نرسیدن هایمان...(: _در آرزوی نجف:) (تکیه بر یَقیناً کُلهُ خَیر) . . . در نشر مطالب دریغ نکنید... ارتباط با ما :) @hami_957
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آخ کِ واسه یه کربلا نرفته همین ایستگاه صلواتی ها یه دنیا ست... ما به همینا دلگرمیم همینم از سرمون زیاده🙂💔
- گرۀ کورِ ظهورت‌ منم، اما‌ خدا‌ را چه دیدی‌ شاید‌ قرار‌ است حُرِ تو‌ باشم .. ‌ ‌ - امام زمان -
امروز تولد داداش مهدی بود شهید مهدی زاهد لویی از شهدای امنیت چه گلایی... میگن رفقای شهید هم بودن براش دست زدن هعی...:) مطمئنم خودش هم حضور داشت...
یه چی بگم... قشنگه تاریخ تولدت با شهید دقیقا یکی باشه ... حس خوبیه اون تاریخ رو ببینی رو سنگ... داداش بگیر دستم رو...
اونور هدیه گرفتی واس منم جدا کن 🙏🏼
السلام علیک یا شاه نجف...
بسم الله...
قسمت9️⃣2️⃣ 📿 در ميان روزهايي كه بررسي اعمال آنها انجام شد، يكي از روزها براي من خاطره ساز شد. چون در آن وضعيت، ما به باطن اعمال آگاه ميشديم. يعني ماهيت اتفاقات و علت برخي وقايع را ميفهميديم. چيزي كه امروزه به اسم شانس بيان مي ً شود، اصال آنجا مورد تأييد نبود، بلكه تمام اتفاقات زندگي به واسطة برخي علتها رخ ميداد.روزي در دوران جواني با اعضاي سپاه به اردوي آموزشي رفتيم. كالسهاي روزانه تمام شد و برنامه اردو به شب رسيد، نميدانيد كه چقدر بچههاي هم دوره را اذيت كردم. بيشتر نيروها خسته بودند و داخل چادرها خوابيده بودند، من و يكي از رفقا ميرفتيم و با اذيت كردن، آنها را از خواب بيدار ميكرديم! براي همين يك چادر كوچك، به من و رفيقم دادند و ما را از بقيه جدا كردند. شب دوم اردو بود كه باز هم بقيه را اذيت كرديم و سريع برگشتيم چادر خودمان كه بخوابيم. البته بگذريم از اينكه هرچه ثواب و اعمال خير داشتم، بهخاطر اين كارها از دست دادم!وقتي در اواخر شب به چادر خودمان برگشتيم، ديدم يك نفر سر جاي من خوابيده! يك بالش مخصوص براي خودم آورده بودم و با دو عدد پتو، براي خودم يك رختخواب قشنگ درست كرده بودم. چادر ما چراغ نداشت و متوجه نشدم چه كسي جاي من خوابيده، فكر كردم يكي از بچهها ميخواهد من را اذيت كند، لذا همينطور كه پوتين پايم بود، جلو آمدم و يك لگد به شخص خواب زدم! يكباره ديدم حاج آقا... كه امام جماعت اردوگاه بود از جا پريد و قلبش را گرفته و داد ميزد: كي بود؟ چي شد؟ وحشت كردم. سريع از چادر آمدم بيرون. بعدها فهميدم كه حاج آقا جاي خواب نداشته و بچهها براي اينكه مرا اذيت كنند، به حاج آقا گفتند كه اين جاي حاضر و آماده براي شماست!
‌این کعبه‌ای که رتبه‌اش از عرش برتر است از سیـنـه چـاک هـای قدیـمی حـیــدر است :)