نوری ست که از توان شب بیرون است
عشقی ست که لحظه لحظه اش افزون است
تا اسم شناسنامه ی ما ایران
تا مهر شناسنامه ی ما خون است
#الهه_بیات_مختاری
@aboajor
در موج دریا پیچ و تابم را عوض کردم
نام تو را بردم شرابم را عوض کردم
انگار شعری در سرم میل زیارت داشت
سمت تو صحن انقلابم را عوض کردم
از توس رفتم قم دو جرعه شعر نوشیدم
در بیت تو حال خرابم را عوض کردم...
#الهه_بیات_مختاری
@aboajor
آب وآجر.الهه بیات مختاری
در موج دریا پیچ و تابم را عوض کردم نام تو را بردم شرابم را عوض کردم انگار شعری در سرم میل زیارت داشت
اذان صبح و گلدسته من و این بغض سربسته
به سمت «روضه» ای که سایه اش «من تحت الانهار» است
#الهه_بیات_مختاری
@aboajor
ای در حرم تو نور پررنگ شده
با گنبد و گلدسته هماهنگ شده
من زیر رواق رو به گنبد ... اینقدر
نزدیک تو هستم و دلم تنگ شده
#الهه_بیات_مختاری
#کریمه
@aboajor
تا شدم بی خبر از خویش، خبرها دارم
بی خبر شو که خبرهاست در این بی خبری
#فروغی_بسطامی
@aboajor
يک قطره اشک شرم مرا "يم" حساب کرد
کوثر حساب کرد، و زمزم حساب کرد
آه يکى گرفت، به پاى همه نوشت
ما باهم آمديم که با هم حساب کرد
با اين خدا هر آنکه طرف شد ضرر نکرد
يک دم صدا زديم، دمادم حساب کرد
کارم اگر نداشت پس اينجا چه میکنم؟!
منت سرم گذاشت مرا هم حساب کرد
معلوم بود آبرويم را نمیبرد
از اولش گناه مرا کم حساب کرد
اول بنا نداشت حسابم کند ولى
وقتى که ديد فاطمه دارم، حساب کرد
ما را اگر خدا نخرد، میخرد على
بايد به روى شاه دو عالم حساب کرد
اين گريه قابليت غفران نداشت که...
پس روى گريههاى محرم حساب کرد
فرمود "بالحسين" بگو؛ گفتم و خريد
يعنى مرا دومرتبه آدم حساب کرد
چيزى نمانده بود که بيرونمان کنند
ممنون حيدريم که درهم حساب کرد
استادعلی_اکبر_لطیفیان
@aboajor
ز قیل و قال تو گر خلق بو نبردندی
ز حسرت و ز فراقت همه بمردندی
ز جان خویش اگر بوی تو نیابندی
چو استخوان دل و جان را به سگ سپردندی
اگر نه پرتو لطفت بر آب میتابید
به جای آب همه زهر ناب خوردندی
اگر نه جرعه آن می بریختی بر خاک
ستارگان ز چه رو گرد خاک گردندی
گر آفتاب ازل گرمیی نبخشیدی
تموز و جمله نباتان او فسردندی
منزهی و درآمیختن عجب صفتی است
دریغ پرده اسرار درنوردندی
اگر نه پرده بدی ره روان پنهانی
ز انبهی همه پاهای ما فشردندی
ز پردهها اگر آن روح قدس بنمودی
عقول و جان بشر را بدن شمردندی
گر آن بدی که تو اندیشه کردهای ز زحیر
بتان و لاله رخان جمله زار و زردندی
چو صورتی نبدی خوب جز تصور تو
شرابهای مروق ز درد دردندی
اگر خمش کنمی راز عشق فهم شدی
وگرچه خلق همه هند و ترک و کردندی
#مولانا#دیوان_شمس_غزلیات
@aboajor
تعجیل کن ادامه ی لبخند صبح ها
گفتند میرسی تو بگو چند صبح ...ها
#الهه_بیات_مختاری
@aboajor
با تابش زلف و رخت ای ماه دلافروز
از شام تو قدر آید و از صبح تو نوروز
از جنبش موی تو برآید دو گل از مشک
وز تابش روی تو برآید دو شب از روز
بر گرد یکی گرد دل ما و در آن دل
گر جز غم خود یابی آتش زن و بفروز
هر چند همه دفتر عشاق بخواندیم
با این همه در عشق تو هستیم نوآموز
در مملکت عاشقی از پسته و بادام
بوس تو جهانگیر شد و غمزه جهانسوز
با هجر تو هر شب ز پی وصل تو گویم
یارب تو شب عاشق و معشوق مکن روز
#سنایی
@aboajor
رؤیت شده است روی تو و ماه کامل است
ماهی به نیمه آمده ماهی مقابل است
دریا به روی اتش این تشنگی بریز
زیبایی ات تلاقی خورشید و ساحل است
دستی در آفتابی و دستی دگر به ماه
وصف گشاده دستی تو ذکر محفل است
دستی که کار هر گره از او گشوده شد
مفتاح درب بسته و حل المسائل است
از لطف بی حساب تو این در گشوده شد
از بخشش زیاد تو این قدر سائل است
ای حضرت کریم بر این سفره ی کرم
چیزی شکسته دارم و آن هم فقط دل است
#الهه_بیات_مختاری
@aboajor
قالَ حسن علیه السلام: ألْمِزاحُ یَأْکُلُ الْهَیْبَةَ، وَقَدْ أکْثَرَ مِنَ الْهَیْبَةِ الصّامِت.
فرمود: مزاح و شوخی - های زیاد و بیجا - شخصیّت و وقار انسان را از بین می برد، و چه بسا افراد ساکت دارای شخصیّت و وقار عظیمی هستند.
میزان مزاح از کفت در نرود
زنهار که از خطی جلوتر نرود
زیبایی در سکوت ها بیشتر است
از حرف درست هیچ بهتر نرود
@aboajor
قالَ حسن علیه السلام: إنّ الْحِلْمَ زینَةٌ، وَالْوَفاءَ مُرُوَّةٌ، وَالْعَجَلةَ سَفَهٌ .
فرمود: صبر و شکیبایی زینت شخص، وفای به عهد علامت جوانمردی، و عجله و شتابزدگی (در کارها بدون اندیشه) دلیل بی خردی است.
با زینت صبر و با وفا مردی کن
با خصم بد درون هماوردی کن
اول بسپار بر خرد جان را بعد
با عقل هرآنچه بعد آوردی کن
@aboajor