eitaa logo
آب وآجر.الهه بیات مختاری
241 دنبال‌کننده
355 عکس
130 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
و خدا خواست زمین پیش تو دریا بشود تا ازین معرکه خورشید تماشا بشود ...ای همه کار تو مطبوع و همه روی تو خوش نشود بار دگر مثل تو پیدا بشود @aboajor
دهان در بوی گل دارد لبش نوشیده دریا را سرش چون کوزه ای دست شراب ناب افتاده است و در پیراهن اش قرص قمر دارد که یک دستش جدا از شانه ی مهتاب افتاده @aboajor
سرباز بی‌قرار سفر بود، پا نداشت موسی نیل بود اگرچه عصا نداشت از چشمه‌های جاری در چشم کوه‌ها از نسل نوح بود و ز طوفان ابا نداشت اسطوره‌ی همیشگی آتش و جنون این سان بزرگ بود ولی ادعا نداشت پوتین بی‌قرار دلش را دوباره بست در سینه‌اش به غیر تپیدن صدا نداشت موجی شد و به ساحت دریا نماز کرد جزر و مدی که جز به خدا اقتدا نداشت (یک دست جام باده) و یک دست بر تفنگ بر لب به غیر نام بلند خدا نداشت اینگونه سرخ بی سر و دستار و تن کسی رقصی چنین میانه‌ی میدان به پا نداشت (راهی‌ست راه عشق که هیچ‌اش کناره نیست) بیمار بود آنکه دلی مبتلا نداشت گل کرد زخم و سینه‌ی باروت گر گرفت دنیا برای این همه پروانه جا نداشت بی‌شک محال بود چنین دل بریدنی افسانه بود جنگ اگر، کربلا نداشت @aboajor
ﺭﻭﺯﯼ ﺷﻌﺮ ﻣﻦ ﺍﻣﺸﺐ ﺩﻭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﭼﻮﻥ ﮐﻪ ﺳﺮﮔﺮﻡ ﻧﮕﺎﻩ ﺩﻭ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ شاه ﺑﺎﻧﻮﯼ ﮐﻼ‌ﺑﯿﻪ ﭘﺴﺮ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﭼﺸﻢ ﻭﺍ ﮐﻦ، ﭘﺪﺭ ﺧﺎﮎ ﻗﻤﺮ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﻫﺮ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻗﺎﻓﻠﻪ ﻓﻄﺮﺳﯿﺎﻥ ﺟﺎ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﻧﻈﺮﺵ ﺧﯿﺮﻩ ﺑﻪ ﮔﻬﻮﺍﺭﻩ ﺳﻘﺎ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺯﻭﺭ ﺑﺎﺯﻭﯼ ﺗﻮ ﺑﯽ ﺣﺪ ﻭ ﻋﺪﺩ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺍﻡ ﺑﻨﯿﻦ، ﺍﻡ ﺍﺳﺪ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺗﻮ ﺯﻣﯿﻦ ﺣﯿﺪﺭ ﺩﯾﮕﺮ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻌﺒﻪ ﺟﺎ ﺩﺍﺭﺩ ﺍﮔﺮ ﺑﺎﺯ ﺗﺮﮎ ﺑﺮﺩﺍﺭﺩ ﻣﺎﻩ ﺫﯼ‌ﺍﻟﺤﺠﻪ ﮐﻪ ﻋﺒﺎﺱ ﺑﻪ ﺣﺞ ﻋﺎﺯﻡ ﺷﺪ ﻫﻤﻪ ﺑﺮ ﮐﻌﺒﻪ ﻭﻟﯽ ﮐﻌﺒﻪ ﺑﺮ ﺍﻭ ﻣﺤﺮﻡ ﺷﺪ ﺩﺭ ﻃﻮﺍﻓﺶ ﺳﺨﻦ ﺍﺯ ﻋﻘﻞ ﻓﺮﺍﺗﺮ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ ﺩﺭ ﺣﻘﯿﻘﺖ ((ﻟﮏ ﻟﺒﯿﮏ)) ﺑﺮﺍﺩﺭ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ! ﺍﯾﻦ ﺍﺑﺎﺍﻟﻔﻀﻞ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻗﺒﻠﻪ ﻓﺮﺍﺗﺮ ﻣﯽ ﺭﻓﺖ ﻣﺮﺗﻀﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺩﻭﺵ ﭘﯿﻤﺒﺮ ﻣﯽ ﺭﻓﺖ ﻋﻠﯽ ﺍﮐﺒﺮ ﺑﻪ ﺛﻨﺎ ﮔﻮﯾﯽ ﺍﻭ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ: ﭼﻘﺪﺭ ﻣﻨﺒﺮ ﮐﻌﺒﻪ ﺑﻪ ﻋﻤﻮ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﺧﻄﺒﻪ ﺧﻮﺍﻧﺪ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺭﺍ ﻣﺤﻮ ﺻﺪﺍﯼ ﺧﻮﺩ ﮐﺮﺩ ﺩﺭ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﻫﻤﻪ ﺭﺍ ﻗﺒﻠﻪ ﻧﻤﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﮐﺮﺩ ﮔﻔﺖ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﮐﻪ ﺣﻖ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺍﯾﺠﺎﺩﺵ ﮐﺮﺩ ﻣﺴﺠﺪﯼ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺎﺑﺎﯼ ﻣﻦ ﺁﺑﺎﺩﺵ ﮐﺮﺩ  . . . ﺍﺯ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﻭ ﭘﺎ ﻧﮑﺸﯿﺪﻡ ﻫﺮﮔﺰ ﭼﻮﻥ ﺣﺴﯿﻨﯽ ﺗﺮ ﺍﺯ ﻋﺒﺎﺱ ﻧﺪﯾﺪﻡ ﻫﺮﮔﺰ   ﮐﺎﺷﻒ ﺍﻟﮑﺮﺏ ﺗﻮﯾﯽ؛ ﺧﻨﺪﻩ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﺗﻮﯾﯽ ﭘﺪﺭ ﺧﺎﮎ ﻋﻠﯽ ﻭ ﭘﺪﺭ ﺁﺏ ﺗﻮﯾﯽ! ﺭﻭﯼ ﭼﺸﻢ ﺗﻮ ﺑﻮﺩ ﺟﺎﯼ ﺣﺴﻦ ﺟﺎﯼ ﺣﺴﯿﻦ ﻫﺴﺖ ﻣﺎﺑﯿﻦ ﺩﻭ ﺍﺑﺮﻭﯼ ﺗﻮ ﺑﯿﻦ ﺍﻟﺤﺮﻣﯿﻦ ﭘﯿﺶ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﻭ ﻗﻤﺮ ﺳﺎﯾﻪ ﺗﻮ ﺳﻨﮕﯿﻦ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻓﻘﻂ ﻣﺤﻀﺮ ﺯﯾﻨﺐ ﺳﺮ ﺗﻮ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺍﺳﺖ ﺻﺤﺒﺖ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﯼ ﺗﻮ ﮐﺎﺭ ﺑﻨﯽ ﻫﺎﺷﻢ ﺑﻮﺩ ﻧﺎﻡ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺩﻝ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﺭﺟﺰ ﻗﺎﺳﻢ ﺑﻮﺩ ﺯﻭﺭ ﺑﺎﺯﻭﯼ ﻋﻠﯽ ﺭﯾﺨﺘﻪ ﺩﺭ ﺑﺎﺯﻭﯾﺖ ﺫﻭﺍﻟﻔﻘﺎﺭﯼ ﻧﺒﻮﺩ ﺗﯿﺰ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺍﺑﺮﻭﯾﺖ ﺗﯿﻎ ﭼﺮﺧﺎﻧﺪﻩ ﺍﯼ ﻭ ﭘﯿﺶ ﺗﻮ ﻃﻮﻓﺎﻥ ﻫﯿﭻ ﺍﺳﺖ ﻟﺸﮕﺮﯼ ﭘﯿﺸﺖ ﺍﮔﺮ ﺁﻣﺪﻩ ﻣﯿﺪﺍﻥ، ﻫﯿﭻ ﺍﺳﺖ ﻭﺳﻂ ﺟﻨﮓ ﺯﻣﯿﻦ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺯﻣﺎﻥ ﺩﻭﺧﺘﻪ ﺍﯼ ﻓﻦ ﺷﻤﺸﯿﺮ ﺯﻧﯽ ﺭﺍ ﺯ ﮐﻪ ﺁﻣﻮﺧﺘﻪ ﺍﯼ؟! ﺍﯼ ﺟﻮﺍﻥ! ﭘﯿﺮ ﺭﻫﺖ ﮐﯿﺴﺖ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺷﺎﻩ ﺑﮕﻮ؟ ((ﺃﺷﻬﺪ ﺃﻥ ﻋﻠﯿﺎً ﻭﻟﯽ ﺍﻟﻠﻪ)) ﺑﮕﻮ ﺍﻭ ﻋﻠﻤﺪﺍﺭ ﺣﺴﯿﻦ ﺍﺳﺖ ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﻣﺮﺍ ﻣﺪﺡ ﺍﻭ ﮐﺎﺭ ﺣﺴﯿﻦ ﺍﺳﺖ ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﻣﺮﺍ @aboajor
اگر چه تنگ گرفته مرا گلوبندم برای حال تو آغوش آرزومندم برای من که پر از گریه های بیشترم نشد به شادی این زندگی بپیوندم تو مثل قهوه ی تلخ سکوت اما من هنوز شکل همین چای ساده با قندم هنوز سرخی پیراهن دلم خون است بریز آتش گلدار روی اسپندم من آن غمم که پس از گریه های بسیارم به گور حضرت دنیا بلند میخندم چقدر منتظر زندگی شدم نرسید بگو به وقت تو ای مرگ ساعت چندم چه اتفاق قشنگی ست مرگ اینگونه به روی گردن من پنجه ی گلوبندم تو را شبیه همین دکمه های پیراهن تو را شبیه خودم از دل خودم کندم @aboajor
سعدیا دیگر بنی‌آدم برادر نیستند جملگی اعضای یک اندام و پیکر نیستند عضو‌های بی‌شماری را به درد آورده چرخ عضو‌های دیگر، اما یار و یاور نیستند کودک چشم‌آبی غرب و سیه‌چشم عرب در نگاه غربیان با هم برابر نیستند شاید اطفالی که اکنون در فلسطین زنده‌اند تا رسد شعرم به این مصراع، دیگر نیستند از نگاه غربیان انگار در مشرق‌زمین مادران داغ کودک‌دیده مادر نیستند نزد آنانی که می‌گریند در سوگ سگان صحنه‌های قتل انسان گریه‌آور نیستند کاش بی‌بی‌سی سؤال از باربی‌سازان کند: این عروسک‌ها که می‌سوزند دختر نیستند؟‌ ای نتانْیاهو اگر مردی تو با مردان بجنگ گرچه اسرائیلیان از دَم مذکر نیستند بی‌مروت! کودک‌اند این‌ها نه مردان حماس خانه‌اند این‌ها که شد ویرانه، سنگر نیستند کودکان هرچند بسیارند در ویرانه‌ها ساقه‌های تُرد ریحان‌اند لشکر نیستند خادمان کعبه سرگرم‌اند در کاباره‌ها؟ یا که اهل جنگ جز با رقص خنجر نیستند؟ بار دیگر خو گرفت این قوم با دخترکشی؟ یا که غیرت داده از کف یا دلاور نیستند؟ پُشته‌ها از کشته‌ها پیداست، دنیا کور نیست؟ آسمان از ناله پُر شد، گوش‌ها کر نیستند؟ تا به کی کودک‌کشی در غزه؟ آیا غربیان در هراس از انتقام اهل خاور نیستند؟! @aboajor
به صوت وصورت وسیرت به پیغمبر شبیه اش نیست که نامش را کنار حضرت طاها گذارد عشق به قد قامت چو گلدسته علی خیر العمل دارد به هر نیت به جز الله اکبر... لا گذارد عشق میان چک چک شمشیر وقتی تشنه تر میشد زبان را در دهان تشنه ی دریا گذارد عشق به معنی لن تنالو البر حتی تنفقوا یعنی که از مما تحبون بهترین را واگذارد عشق @aboajor
امشب در حاشیه ی جشنواره ی استانی شعر فجر از برگزیدگان خواسته شد با پنج کلمه ی رمضان/ بهار /امید /خدا و نوروز رباعی ای بسراییم حاصل کار این شد
نوروز به ماه رمضان می آید همراه بهار مومنان می آید امسال به امید خدا سال ظهور سالی ست که صاحب الزمان می آید @aboajor
آتش گرفته شاخه ام از داغ نوبری دود سری که سرمه شده در صنوبری آنقدر داغ هست نمیدانم از کجاست در سینه ی من است و یا جای دیگری آیینه در شراب دلم شیشه ریخته است خورده است مستی تو سرم را سکندری شاید خدا نوشته مرا با سکوت ها شاید گرفته است به آه مقدری شاید مسیر رود همین گریه هاست که یک روز می برند مرا جای بهتری جنگ است و لحظه ای متوقف نمیشود وقتی گلوله خورده به بال کبوتری ! دیگر مهم نبود چه آتش گرفته است سیگار یا که بشکه ی باروت لاغری سنگینی سکوتم و ارزانی سرم سخت است سرگرانی و جرم سبک سری خون عدالت است که سرخ است این چنین؟ یا صورت برادرم از نابرابری؟ گردن گرفته است به این جرم تازه شعر باید که متهم کند این بار داوری تاریخ ریخت هرچه که اندوه داشت را روی کتاب پاره ی جغرافی ِ دری ****** ای حرف آمده به لب ِ جام از دهان تو مستی شرابی و یک روز میپری @aboajor
دلم پر آتش و چشم ام پر آب شد هر دو دو خانه وقف تو کردم ...خراب شد هر دو @aboajor
دردی دوباره در تن من جان گرفته است این جمعه هم بدون تو پایان گرفته است تو نیستی و از غم این غصه سال هاست پشت سکوتِ پنجره باران گرفته است تو نیستی و حس غریبی دل مرا مثل غروب های زمستان گرفته است دیری ست بی‌تو نبض زمین کند می‌زند از انتظار صورت انسان گرفته است اینجا هوا برای نفس های مان کم است یک شهر بوی آهن و سیمان گرفته است چیزی که بین ما و خدا بود سال هاست مفهوم ناشیانه ی ایمان گرفته است تعبیر خواب های دل آشفته ی غزل ! امشب بیا که قافیه پایان گرفته است امشب بیا و در دل شعرم ظهور کن بی تو عجیب حال و هوامان گرفته است زمستان ۸۴ @aboajor