✍ #جوانههایابرار
برای چند لحظه که باباش دیر اومده بود شروع کرد به گریه کردن. بغل دستیش به اصرار مانتو مامانش رو میکشید که بیشتر بمونیم موسسه چرا اینقدر زود اومدی؟؟!
بچه هستند و روحیاتشان متفاوت.
دختران کلاس اول تا ششم میآمدند موسسه و توی دوره شرکت میکردن.
دوره #جوانههایابرار را میگویم.
دخترانی که توی چند روز قد کشیدند و جوانه زدند. وقتی از سوره #حمد و زیباییهای دنیا برایشان میگفتم باصدای کودکانه با شور اشتیاق بَهبَه میگفتند از نعمتهای خدا
درخت، گل، دریا، طبیعت، دست، پا و...
همه اینها را زیبا میدیدند و با زبان کودکانه خدا را حمد میگفتند.
مگر میشود خدا جواب این ستایش با دل پاکشان را ندهد؟♥️
نوبت به کارگاه کودک شاد رسید.
همه کنار هم نشستند. دستهای کودکانه و انگشتان ظریفشان را با گِل ورز میدادند و سفالگری کردند. یکی حوض درست میکرد و دیگری ماهی.
اینبار نوبت سوره #مسد بود بیاید وسط تا بچهها یاد بگیرند از نازیباییها و آسیبهای جسمی بهدور باشند.
کارمان که تمام شد همه باهم سوره مسد خواندیم و دستهایمان را شستیم.
یاد گرفتیم همیشه غذای سالم بخوریم. سر صبح بود. باهم صبحانهای خوردیم و بعدش مسواک زدیم تا از اسیب جسمی دور باشیم.
مگر خسته میشدند؟
پانتومیم بازی میکردیم و نقاشی میکشیدیم.
حالا نوبت بچههای کلاس چهارم تا ششم بود. از سوره #طارق گفتیم که همیشه به راهنما نیاز داریم. مثل وقتی مریض میشویم برای درمان سمت دکتر میرویم یا وقتی شهر غریب میرویم از مردم آن شهر کمک میگیرم.
با چشم بسته لیلی بازی کردیم و همدگیر را راهنمایی.
ماهم برای ادامه زندگی نیاز به #امام داریم و راهنما.
کلاس گلدوزی هم کنارش بود. با دستانشان نقش میبستند روی پارچههای رنگی رنگی.
عطر کودکانه با شور اشتیاق توی موسسه موج میزد. شعر میخواندند و #حمدخدا را میگفتند.
خوشبحال موسسه ابرار که اینچند روز مهمان این کودکان با صفا بود.
#جوانه_ابرار
💠@abrar_313