eitaa logo
آبـــےِروشــن
365 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
629 ویدیو
8 فایل
ོ -نۡ‌؛ والقـلمِ و‌ ما‌ یَسطـروݩ! سوگند‌ بھ‌‌ قلم‌؛ و آنچھ‌ ڪھ‌ مینویسند "اینجا مزارِ حرفهاییست که رسالتی جز یادآوری ندارند! " https://abzarek.ir/service-p/msg/1972854 پاسخ ناشناس‌ها: @mane_roshan نور چشمم، افتخارم، عصاره وجودم: @shaah_najaf
مشاهده در ایتا
دانلود
باز دیدم همه عاجزیم و قادر تویی همه درمانده این و فریادرس تویی همه بیکسیم و کسِ هر کس تویی آن را که تو برداشتی میفکن و آن را که تو نگاشتی مشکن... عزیز کرده خود را خوار مکن...
پدر فکر می‌کرد آدم وقتی در حجرهٔ خودش تنها باشد، تنهاست. نمی‌دانست که تنهایی را فقط در شلوغی می‌شود حس کرد. - عباس معروفی
قلبم دور از تو افسرده است و این روزها تنها دلخوشی ام این است که از دوری ات رنج میبرم هنوز فقدان تو برایم معمولی نیست هنوز دوری ات مرا رنج میدهد
من چیزی رو از دست دادم که اگر همه چیز هم داشته باشم باز انگار هیچی ندارم من چیزی رو از دست دادم که همه چیزم بود انگیزم بود علاقم بود زندگیم بود شوقم بود ترسم بود آرامشم بود اضطرابم بود اضطرارم بود من تو رو از دست دادم و دیگه چیزی برای از دست دادن ندارم
تنها دلخوشی، تنها انگیزه و تنها امیدم اینه که دوباره به تو برگردم لطفاً نگاهم کن جذبه ی نگاهت را دوباره بچشان، دعوتم کن، نمک‌گیرم کن، عاشقم کن، بسوزانم
و قلب این کتیبهٔ مخدوش...
قانعم بیشتر از این چه بخواهم از تو گاه گاهی که کنارم بنشینی کافیست
من عاشقت نبودم که به جای خلوت کردن با تو دنبال گذروندن زمانم با دیگران بودم من عاشقت نشدم که خوشایندِ دیگران برام معیار بود من عاشقت نبودم که لبخندتو حس نکردم، دوریت بیمارم نکرد، رسیدن بهت دغدغم نشد من عاشقت نبودم که روتو برگردوندی و دنیا رو سرم خراب نشد
اسقطتنی من عَینِک فما بالَیت...
منو از چشمت انداختی و عین خیالم نبود
همه جای دنیا رو گشتم و مثل تو پیدا نکردم انقدر خسته و رنجور شدم که حتی توان ندارم برگردم در خانه ی تو تو به سمت من بیا.. تو منو برگردون بگذار قلبم کنار تو گرم بشه دنیا کنار تو زیباتر بشه من کنار تو آرومتر بشم
بگذار خوشبختی ام را با میزان نزدیکی ام‌ به تو بسنجند من معیار دیگری نمیشناسم
من تو رو از دست دادم و دیگه هیچی ندارم لطفا خودتو به من پس بده منو از خودم پس بگیر...
روشنای قلبم...
اگر با خودت ملاقات میکردی از خودت خوشت میومد؟!
تصور کن این را که یک روز باز قدم میزنی زیر باران صحن...
الهی راز دل گفتن نهفتن دشوار است و گفتن دشوارتر...
چگونه خاموش باشم که دل در جوش و خروش است و چگونه سخن گویم که خرد مدهوش و بیهوش است
الهی ما همه بیچاره ایم و تو تنها چاره ای ما هیچ کاره ایم و تنها تو کاره ای
وای بر من اگر دانشم رهزنم شود و کتابم حجابم
الهی چون تو حاضری چه جویم و چون تو ناظری چه گویم
الهی چگونه گویم نشناختمت که شناختمت و چگونه گویم شناختمت که نشناختمت
چشم بسته و تن خسته ام راه بسیار میروم و مسافتی نمیپیمایم وای بر من اگر دستم نگیری و رهاییم ندهی
الهی ناتوانم و در راهم گردنه های سخت در پیش است و رهزن های بسیار در کمین و بار گران بر دوش...
یادم نمیرود که چه غصه دار بودم اولین بار وقتی در خیابان های تهران قدم میزدم و غصه دار بودم از این که امامم از دیدن این وضعیت چه حالی دارد
ای کاش بار اضافه نشم
کاش من کاری کنم جایی که کسی کاری نکرد و یادش نبود
نمیتونم تصور کنم چقدر غم روی قلبت است و چقدر غصه داری مولای من
دورم از تو