پدر فکر میکرد آدم وقتی در حجرهٔ خودش تنها باشد، تنهاست. نمیدانست که تنهایی را فقط در شلوغی میشود حس کرد.
- عباس معروفی
قلبم دور از تو افسرده است و این روزها تنها دلخوشی ام این است که از دوری ات رنج میبرم
هنوز فقدان تو برایم معمولی نیست
هنوز دوری ات مرا رنج میدهد
من چیزی رو از دست دادم که اگر همه چیز هم داشته باشم باز انگار هیچی ندارم
من چیزی رو از دست دادم که همه چیزم بود
انگیزم بود علاقم بود زندگیم بود شوقم بود ترسم بود آرامشم بود اضطرابم بود اضطرارم بود
من تو رو از دست دادم و دیگه چیزی برای از دست دادن ندارم
تنها دلخوشی، تنها انگیزه و تنها امیدم اینه که دوباره به تو برگردم
لطفاً نگاهم کن
جذبه ی نگاهت را دوباره بچشان، دعوتم کن، نمکگیرم کن، عاشقم کن، بسوزانم
من عاشقت نبودم که به جای خلوت کردن با تو دنبال گذروندن زمانم با دیگران بودم
من عاشقت نشدم که خوشایندِ دیگران برام معیار بود
من عاشقت نبودم که لبخندتو حس نکردم، دوریت بیمارم نکرد، رسیدن بهت دغدغم نشد
من عاشقت نبودم که روتو برگردوندی و دنیا رو سرم خراب نشد
همه جای دنیا رو گشتم و مثل تو پیدا نکردم انقدر خسته و رنجور شدم که حتی توان ندارم برگردم در خانه ی تو
تو به سمت من بیا.. تو منو برگردون
بگذار قلبم کنار تو گرم بشه دنیا کنار تو زیباتر بشه من کنار تو آرومتر بشم
من تو رو از دست دادم و دیگه هیچی ندارم
لطفا خودتو به من پس بده منو از خودم پس بگیر...
چگونه خاموش باشم که دل در جوش و خروش است
و چگونه سخن گویم که خرد مدهوش و بیهوش است
چشم بسته و تن خسته ام
راه بسیار میروم و مسافتی نمیپیمایم
وای بر من اگر دستم نگیری و رهاییم ندهی
الهی ناتوانم و در راهم
گردنه های سخت در پیش است و رهزن های بسیار در کمین و بار گران بر دوش...
یادم نمیرود که چه غصه دار بودم اولین بار وقتی در خیابان های تهران قدم میزدم و غصه دار بودم از این که امامم از دیدن این وضعیت چه حالی دارد