کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
📚 #داستان_دنباله_دار_واقعی 💌 #نسل_سوخته 📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی 📅 قسمت #صد_و_بیست_و
📚 #داستان_دنباله_دار_واقعی
💌 #نسل_سوخته
📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی
📅 قسمت #صد_و_بیست_و_هفتم: کجایی سعید؟
چهره اش هنوز گرفته بود ...
ولی بازم خوشم نمیاد بری خونه های مردم ...
منظور ناگفته اش واضح بود ... چند ثانیه با لبخند بهش نگاه کردم ...
فدای دل ناراضیت ... قرار شد شاگردهای دختر بیان موسسه ... به خودشونم گفتم ترجیحا فقط پسرها ... برای شروع دست مون یه کم بسته تره ... اما از ما حرکت ... از خدا برکت ... توکل بر خدا ...
دلش یکم آرام شد ... و رفت بیرون ... هر چند چند روز تمام وقت گذاشتم تا رضایتش رو کسب کردم ... کدورت پدر و مادر صالح ... برکت رو از زندگی آدم می بره ...
اما غیر از اینها ... فکر سعید نمی گذاشت تمرکز کنم ... مادر اکثرا نبود ... و سعید توی سنی که باید حواست بیشتر از قبل بهش باشه ... و گاهی تا 9 و 10 شب ... یا حتی دیرتر ... برنمی گشت خونه ... علی الخصوص اوقاتی که مامان نبود ...
داشتم کتاب های شیمی رو ورق می زدم اما تمام حواسم پیش سعید بود ... باید باهاش چه کار می کردم؟ ... اونم با رابطه ای که به لطف پدرم ... واقعا افتضاح بود ...
ساعت از هشت و نیم گذشته بود که کلید انداخت و اومد تو ... با دوست هاش بیرون چیزی خورده بود ... سر صحبت رو باهاش باز کردم ...
- بابا میری با رفقات خوش گذرونی ... ما رو هم ببر ... دور هم باشیم ...
خون خونم رو می خورد ... یواشکی مراقبش بودم و رفقاش رو دیده بودم ... اصلا آدم های جالب و قابل اعتمادی نبودن ... اما هر واکنش تندی باعث می شد بیشتر از من دور بشه و بره سمت اونها ... اونم توی این اوضاع و تشنج خانوادگی ...
رفته بودیم خونه یکی از بچه ها ... بچه ها لپ تاپ آورده بودن ... شبکه کردیم نشستیم پای بازی ...
ااا ... پس تو چی کار کردی؟ ... تو که لپ تاپ نداری ...
هیچی من با کامپیوتر رفیقم بازی کردم ... اون لپ تاپ باباش رو برداشت ...
همین طور آروم و رفاقتی ... خیلی از اتفاقات اون شب رو تعریف کرد ... حتی چیزهایی که از شنیدن شون اعصابم بهم می ریخت ...
- سیگار از دستم در رفت افتاد روی فروششون ... نسوخت ولی جاش موند ... بد، گندش در اومد ...
جدی؟ ... جاش رو چی کار کردید؟ ...
اصلا به روی خودم نمی آوردم که چی داره میگه ... اما اون شب اصلا برای من شب آرامی نبود ... مدام از این پهلو به اون پهلو می شدم ... تمام مدت، حرف های سعید توی سرم می پیچید ... و هنوز می ترسیدم چیزهایی باشه که من ازش بی خبر باشم ... علی الخصوص که سعید اصلا با من راحت نبود ...
با ما همراه باشید
کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
حادثه ی #غدیر_خم یک حادثه ی بسیار مهم و تعیین کننده ی تاریخ #اسلام است. به این حادثه از دو بُعد می ش
#امامت یعنی همان اوج معنای مطلوب #اداره_جامعه در مقابل انواع و اقسام مدیریت های جامعه
#اسلام شیوه و نسخه امامت را به بشریت ارائه می کند؛ یعنی اینکه یک انسان، هم دلش از فیض هدایت الهی سرشار و لبریز باشد، هم معارف دین رابشناسد.
کتاب انسان ۲۵۰ ساله، ص۶۷
در مکتب تشیع #امام و #زمامدار سیاسیِ جامعه اسلامی باید از سوی #خدا معین و به وسیله ی #پیامبر معرفی شده باشد.
کتاب انسان ۲۵۰ ساله، ص ۶۸
بنا بر تلقی شیعه از مفهوم #امامت، امام یک جامعه، همان #قدرت فائقه ای است که حرکت جمعی و منش فردی افراد آن جامعه را توجیه و رهبری می کند و در آنِ واحد، هم آموزگار دین و اخلاق، و هم فرمانروای زندگی و تلاش آن هاست.
کتاب انسان ۲۵۰ ساله، ص۶۹
#امام در فرهنگ تشیع #رهبر_امت است؛ هم در #امور_دنیایی و نظم و اداره سیاسی و اجتماعی جامعه، و هم در #تعلیم_و_ارشاد_معنوی و روحی و گره گشایی از مشکلات فکری.
کتاب انسان ۲۵۰ ساله، ص۷۰
صدها #روایت پراکنده در باب های مختلف از کتاب های گوناگون صریحاً مفهوم #امام و #امامت در فرهنگ شیعی را #زمامداری و #اداره امور امت مسلمانان دانسته و #امامان_اهل_بیت را صاحبان حقیقیِ #حکومت معرفی کرده است.
کتاب انسان ۲۵۰ ساله، ص۷۱
وقتی میگوییم #ائمه مبارزه می کردند، باید این را بدانیم که مبارزه در هر زمانی به شکل خاصی است. گاهی با کارهای فرهنگی، علمی، سیاسی، تشکیل و تحزب و ایجاد سازماندهی و گاهی با فعالیت های جنگی.
کتاب انسان ۲۵۰ ساله، ص۷۲
🔟
#حضرت_آقا
7.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 نماهنگ | شهیدِ محسن
🔻پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR در پی شهادت دانشمند هستهای و دفاعی، شهید محسن فخریزاده، نماهنگ «شهیدِمحسن» را منتشر میکند.