اولین سلام صبحگاهی تقدیم به ساحت قدسی قطب عالم امکان، حضرت صاحب الزمان عجوبابالحوائج🌼
🍃🌸السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المهدی یا خلیفةَالرَّحمنُ و یا شریکَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدی و مَولایْ الاَمان الاَمان🌸🍃
🍃🌺السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ.🌺🍃
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْن
وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْن
#زیارتنامه_شهدا
بِسمِ اللّٰہِ الرَّحمٰن الرَّحیم
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَہُ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَہُ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللہِ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے عَبدِ اللہِ، بِاَبـے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم...
•┈••✾••┈•
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌹🍃
عجب متن قشنگی
گفتم خدایاچگونه آغازڪنم
گفت به نام من
گفتم خدایاچگونه آرام گیرم
گفت به یادمن
گفتم خدایاخیلے تنهایم
گفت تنهاترازمن؟
گفتم خدایاهیچ ڪسے ڪنارم نمانده
گفت به جزمن
گفتم خدایاازبعضے هادلگیرم
گفت حتے ازمن؟
گفتم خدایاقلبم خالیست
گفت پرڪن ازعشق من
گفتم دست نیازدارم
گفت بگیردست من
گفتم بااین همه مشڪل چه ڪنم
گفت توڪل ڪن به من
گفتم احساس میڪنم خیلے ازت دورم
گفت نه،نزدیڪترےن به تو ،من
گفتم براے ارزوهایم چه ڪنم
گفت تلاش،به امیدمن
گفتم چگونه ازین دنیادل بڪنم وبرم
گفت به امید دیدارمن
گفتم چگونه پایان دهم
گفت حافظ ونگهدارتو،من
گفتم خدایاچرا اینقدر میگويے من
گفت چون من ازتوهستم وتوازمن.
✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾
💓🧿
📚 محاسبه نیمه شب شرعی
💠 سؤال: #نیمه_شب_شرعی برای #نماز_مغرب و #عشا چگونه محاسبه می شود؟
✅ جواب: نیمه شب برای نماز مغرب و عشا، نصف فاصله بین #غروب_آفتاب تا هنگام #فجر_صادق* است.
*فجر صادق در مقابل فجر کاذب است. فجر کاذب نوری است که به درازا در آسمان پدید میآید و به جای پهن شدن بر روی افق، به صورت عمودی به سمت بالا انعکاس مییابد. فجر صادق زمان است که نور سفید متصل به سطح افق با شدت کم طلوع کرده و در افق پراکنده می¬شود و باگذشت زمان، شدت نور آن بیشتر می¬شود. بدلیل ضعیف بودن فجر صادق، مشاهده آن نیازمند داشتن افق شرقی کاملا باز و تاریک است و در شهرهایی مانند تهران بسیار مشکل می¬باشد. با توجه به اینکه تشخیص دقیق طلوع فجر سخت است ، جهت رعایت احتیاط، حدود ده دقیقه بعد از شروع اذان از رسانه ها، نماز صبح خوانده شود.
#احکام_وقت_نماز #محاسبه_نیمه_شب_شرعی
عاشقان اهل بیت علیه السلام
هدایت شده از کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
233579_718.mp3
6.77M
🎙دعای«هفتم صحیفه سجادیه»؛
#صوتی
🔸آقای کریمی
عاشقان اهل بیت علیه السلام
کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
#افزایش_ظرفیت_روحی 24 ⭕️ یکی از موضوعاتی که همیشه دغدغه بیشتر جوانان بوده روش کنترل نگاه و شهوت ران
#افزایش_ظرفیت_روحی 25
🔶 مثلا یکی از مواردی که موجب میشه ادم قدرتش در مقابل گناه کم بشه اینه که یه جایی همینجوری پای گوشی یا کامپیوتر بشینه و الکی توی فضای مجازی تاب بخوره.
همین یه جا نشستن خودش کلی اثرات منفی داره.
💢 یا مثلا در روایات فرمودن به روی شکم نخوابید.
خب طرف رعایت نمیکنه و دم به دقیقه گرفتار گناه میشه.
❇️ معمولا سعی کنید رو به آسمان یا به سمت راست بخوابید.
و سعی کنید تا اونجا که میشه بی جهت توی گوشی تاب نخورید. هر موقع کار ضروری داشتید پای گوشی برید.❌
تا دیدید انگار دیگه الکی داری توی فضای مجازی میچرخی، سریع موقعیت خودت رو تغییر بده و به کارای دیگه برس.
⭕️ خیلی وقتا طرف این نکات ساده رو رعایت نمیکنه بعد هی میخواد با چله گرفتن و دعا و روزه و .... مشکل شهوترانی رو حل کنه. بعد نمیتونه و ناامید میشه...
#مبارزه_با_راحت_طلبی
#گناهان_جنسی
کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
#افزایش_ظرفیت_روحی 25 🔶 مثلا یکی از مواردی که موجب میشه ادم قدرتش در مقابل گناه کم بشه اینه که یه ج
#افزایش_ظرفیت_روحی 26
ازدواج، دوری از راحت طلبی
🔶 یکی از وجوه راحت طلبی در "ازدواج نکردن و دیر ازدواج کردن" هست.
💢 آدمی که راحت طلب باشه تا بهش میگی ازدواج کن میگه ول کن بابا! حال داری دنبال درد سر بگردی؟!فعلا بذار خوش بگذرونیم!🥳
⭕️ تفکر غربی هم که دیگه به کمک این راحت طلبی اومده و با مشغول کردن جوانان به شبکه های اجتماعی، روحیات اون ها رو بسیار محافظه کارانه قرار داده.
💢 طرف 25 سالش شده هنوز میترسه حرف ازدواج رو پیش بکشه! شدیدا فرار میکنه از ریسک کردن!
هنوز مامانش باید رختخوابش رو جمع کنه!
هنوز غذا رو باید سر سفره براش آماده بذارن تا بیاد لطف کنه و میل کنه!
😒
💢 واقعا اگه کسی از کودکی به فکر مبارزه با راحت طلبی نباشه عاقبتش همین میشه و به جای حل مشکلات جامعه، خودش یه مشکل بزرگ برای جامعه خواهد بود!
⭕️ البته ازدواج نکردن ممکنه عوامل دیگه ای مثل فقر و بیکاری داشته باشه که در جای خودش صحبت میکنیم
👈🏼 اما اگه کسی احساس میکنه "صرفا به خاطر راحت طلبی" سراغ ازدواج نمیره، باید بزنه توی گوش راحت طلبی و زمینه های ازدواجش رو فراهم کنه.
#مبارزه_با_راحت_طلبی
#پیام_معنوی
⚠️ گناه با ما چه کرده است؟ ⚠️
💢 ما با گناه روح و قلب خود را خراب کرده ایم،
🔰 به حدی که دیگر عجائب عالم را نمی بینیم،
صدای تسبیح فرشتگان را نمی شنویم،
♻️ عاشقانه از دوری خدا اشک نمی ریزیم و با غیر خدا سرگرم می شویم😔و.....
🌴 علیرضا پناهیان 🌴
🌴🌴💎🌈💎🌴🌴
طبیب.mp3
3.25M
💢انتظار لازم است اما کافی نیست
مگر اینکه...👆
هرکجا دردی، دوا آنجا رود
هرکجا آهی، شفا آنجا رود
[استاد عالی ]
@achegan
کارگاه خویشتن داری_31.mp3
12.66M
#کارگاه_خویشتن_داری ۳۱
✨نور خدا، نفخهی خدا، در درون همهی ما،
شبیه مرواریدی بینهایت ارزشمند در میان یک صندقچه است!
افکار و رفتار و انتخابات و ارتباطات ما میتوانند؛
۱ـ این #نور را تقویت کنند!
۲ـ این نور را خاموش کرده، و با #نار (آتش) جایگزینش کنند!
" |خویشتن داری یعنی ؛ مراقبت از این نور، در لابلای جریانات زندگی!| "
@achegan
کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
#دنیای_مدیریت_مومنانه 18 🔸 از اینجای بحث به لطف خدا وارد "تکنیک های مدیریت" میشیم. تکنیک هایی که اگ
#دنیای_مدیریت_مومنانه 19
☢️ گفتیم که انسان مجبوره که اطراف خودش رو مدیریت کنه. اگه کسی نخواد خودش مدیریت کنه، ناخود آگاه از طرف محیطش مدیریت خواهد شد.
👈🏼 اولین اقدام برای مدیریت چیه؟
اینکه من یه نیازهایی دارم و میخوایم کارای مختلفی انجام بدم
ولی کدوم کار رو اول باید انجام بدم؟
💥 پس باید #صبر کنم....
این صبر کردن آغاز انسانیت هست.
💥 و اتفاقا آغاز دینداری هم دقیقا از همین صبر کن شروع میشه.
آغاز دینداری ایمان به خدا #نیست.
✅ دینداری در واقع عمل به یه #برنامه هست. کسی که کلا زندگیش بدون برنامه هست معلومه دین به دردش نمیخوره
اصلا نمیفهمه که چرا باید دین داشته باشه.
متاسفانه توی مدارس ما دین رو خییییلی غلط به بچه ها یاد میدن!
همون اول میگن خب فرزندم تو باید به خدا ایمان بیاری؛ اینم دستوراتش انجام بده دیگه!!! گوش نکردی میری جهنم!
😒
- عهههه! این چه طرز آموزش دینه؟!🙄
🔵 قبل از اینکه حرفی از خدا بزنی اول باید به بچه بگی: عزیزم تو #انسان هستی و انسان برای اینکه بتونه درست زندگی کنه نیاز به #برنامه و #مدیریت داره.
💢 اینجوری که تو بدون هیچ مقدمه ای داری بچه رو مجبور میکنی که ایمان بیاره به خدا اتفاقا داری آدم های ضد دین درست میکنی!
💢 حال همه رو از دین بهم میزنی!!! واقعا فکر نکردی که وقتی اینجوری به آدم ها دین رو معرفی کنی اون طرف چه حالی میشه؟
واقعا از معجزات الهی هست که توی این سیستم آموزش و پرورش کسی دیندار بشه! واقعا عجیبه!🙄
ما باید دینداری رو از "نیاز انسان به برنامه"
و "نیاز انسان به قدرت و هنر مدیریت" شروع کنیم.
🎉 توی مهدکودک ها باید بازی هایی رو طراحی کنیم که بچه رو اهل مدیریت و "برنامه ریز" بار بیاره
✅✔️ بازی هایی که بچه ها رو مدیر بار بیاره هرچقدر براش پول بدید بازم کمه. بچه ها هم هرچقدر صبح تا شب بازی های مدیریتی انجام بدن اشکالی نداره.
چرا #قمار انقدر بده توی اسلام؟
🚫 برای اینکه از #شانس استفاده میشه. همینجور بی برنامه!!!
چیزی به نام #مدیریت نیست.
💢 اصلا بازی هایی مثل مارپله برای بچه هاتون استفاده نکنید. تاس میندازه و منتظر شانسه!
از همین الان تمرین کنید برای اینکه توی زندگیتون تمرین مدیریت کنید....
🔖 پایان بخش نوزدهم
کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
📚 #داستان_دنباله_دار_واقعی 💌 #نسل_سوخته 📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی 📅 قسمت #صد_و_بیست_و
📚 #داستان_دنباله_دار_واقعی
💌 #نسل_سوخته
📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی
📅 قسمت #صد_و_بیست_و_هشتم: دربست، مردونه
تمام ذهنم درگیر بود ... وسط کلاس درس ... بین بچه ها ... وسط فعالیت های فرهنگی ...
الهام ... سعید ... مادر ... و آینده زندگی ای که من ... مردش شده بودم ...
مامان دوباره رفته بود تهران ... ما و خانواده خاله ... شام خونه دایی محسن دعوت بودیم ... سعید پیش پسرهای خاله بود... از فرصت استفاده کردم و دایی رو کشیدم کنار ... رفتیم تو اتاق ...
دایی شنیدم می خوای کامپیوترت رو بفروشی ... چند؟ ...
با حالت خاصی ... یه نیم نگاهی بهم انداخت ...
چند یعنی چی؟ ... می خوای همین طوری برش دار ...
قربانت دایی ... اگه حساب می کنی برمی دارم ... نمی کنی که هیچ ...
نگاهش جدی تر شد ...
- خوب اگه می خوای لپ تاپ رو بردار ... دو تاش رو می خواستم بفروشم ... یه مدل بالاتر واسه نقشه کشی بگیرم... ولی خوبیش اینه که جایی هم لازم داشته باشی می تونی با خودت ببری ... پولش هم بی تعارف، مهم نیست ...
- شخصی نمی خوام ... کلا می خواستم یکی توی خونه داشته باشیم ...
ایده لپ تاپ دایی خوب بود ... اما نه از یه جهت ... سعید خیلی راحت می تونست برش داره ... و با دوست هاش برن بیرون ... ولی کامپیوتر می تونست یه نقطه اتصال بین من و سعید ... و سعید و خونه بشه ...
صداش کردم توی اتاق ...
- سعید می خوام کامپیوتر دایی رو ازش بخرم ... یه نگاه بکن ببین چی داره؟ ... چی کم داره؟ ... میشه شبکه اش کنی یا نه؟ ... کلا می خوایش یا نه؟ ...
گل از گلش شکفت ...
جدی؟ ...
چرا که نه ... مخصوصا وقتی مامان نیست ... رفیق هات رو بیار ... خونه در بست مردونه ...
کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
📚 #داستان_دنباله_دار_واقعی 💌 #نسل_سوخته 📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی 📅 قسمت #صد_و_بیست_و
📚 #داستان_دنباله_دار_واقعی
💌 #نسل_سوخته
📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی
📅 قسمت #صد_و_بیست_و_نهم: به من بگو ...
نمی دونستم کاری که می کنم درسته یا نه ... یا اگه درسته تا چه حد درسته ... اما این تنها فکری بود که به ذهنم می رسید ...
سیستم رو خریدم و با سعید رفتیم دنبال ارتقای کارت گرافیک و ...
تقریبا کل پولی رو که از 2 تا شاگرد اولم ... موسسه پیش پیش بهم داده بود ... رفت ... ولی ارزشش رو داشت ... اصلا فکر نمی کردم اینقدر خوشحال بشه ... حتی اگر هیچ فایده دیگه ای نداشت ... این یه قدم بود ... و اهداف بزرگ ... گاه با قدم های ساده و کوچک به نتیجه می رسه ...
رفیق هاش رو می آورد ... منم تا جایی که می شد چیزی می خریدم ... غذا رو هم مهمون خودم ... یا از بیرون چیزی می گرفتم ... یا یه چیز ساده دور همی درست می کردم ...
سعی می کردم تا جایی که بشه ... مال و پول اونها از گلوی سعید پایین نره ... چیزی به روی خودم نمی آوردم ... ولی از درون داغون بودم ...
نماز مغرب تموم شده بود ... که سعید با عجله اومد توی اتاق مامان ...
مهران ... کامران بدجور زرد کرده ...
سرم رو آوردم بالا ...
واسه چی؟ ...
هیچی ... اون روز برگشت گفت ... باغ، پارتی مختلط داشتن و ... بساطِ ... الان که دید داشتی وضو می گرفتی... بد رقم بریده ...
دوباره سرم رو انداختم پایین ... چشم روی تسبیح و مهرم ... و سعی می کردم آرامشم رو حفظ کنم ...
خیلی ها قپی خیلی چیزها رو میان ... فکر می کنن خالی بندی ها به ژست و کلاس مردونه شون اضافه می کنه ... ولی بیشترش الکیه ... چون مد شده این چیزها باکلاس باشه میگن ... ولی طبل تو خیالین ... حتی ممکنه یه کاری رو خودشون نکنن ... ولی بقیه رو تحریک کنن که انجام بدن... خیلی چیزها رو باید نشنیده گرفت ...
سعید از در رفت بیرون ... من با چشم های پر اشک، سجده... نمی دونستم کاری که می کنم درسته یا نه ... توی دلم آتشی به پا بود ... که تمام وجودم رو آتش می زد ...
- خدایا ... به دادم برس ... احدی رو ندارم که دستم رو بگیره... کمکم کن ... بهم بگو کارم درسته ... بگو دارم جاده رو درست میرم ...
کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
📚 #داستان_دنباله_دار_واقعی 💌 #نسل_سوخته 📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی 📅 قسمت #صد_و_بیست_و
📚 #داستان_دنباله_دار_واقعی
💌 #نسل_سوخته
📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی
📅 قسمت #صد_و_سی_ام: سید
رفقاش که داشتن می رفتن ... کامران با ترس اومد سمتم... و در حالی که خنده های الکی می کرد و مثلا خیلی رو خودش مسلط بود ... سر حرف رو باز کرد ...
راستی آقا مهران ... حرف هایی که اون روز می زدم ... همه اش چرت بود ... همین جوری دور هم یه چیزی می گفتیم ...
چند لحظه مکث کردم ...
شما هم عین داداش خودم ... حرفت پیش ما امانته ... چه چرت ... چه راست ...
یکم هاج و واج به من و سعید نگاه کرد ... خداحافظی کرد و رفت ... سعید رفت تو ... من چند دقیقه روی پله های سرد راه پله نشستم ... شاید وجود آتش گرفته ام کمی آرام تر بشه ...
تمام شب خوابم نبرد ... از فشار افکار روز ... به بی خوابی های مکرر شبانه هم گرفتار شده بودم ... از این پهلو به اون پهلو ...
بیشترین زجر و دردی که اون ایام توی وجودم بود ... فقط یه سوال بود ... سوالی که به مرور، هر چه بیشتر تمام ذهنم رو خودش مشغول می کرد ...
- خدایا ... دارم درست میرم یا غلط؟ ... من به رضای تو راضیم ... تو هم از عمل من راضی هستی؟ ...
بعد از نماز صبح ... برگشتم توی رختخواب ... با یه دنیا شرمندگی از نمازی که با خستگی و خواب آلودگی خونده بودم ... تا اینکه ... بالاخره خوابم برد ...
سید عظیم الشأن و بزرگواری ... مهمان منزل ما بودند ... تکیه داده به پشتی ... رو به روشون رحل قرآن ... رفتم و با ادب ... دو زانو روی زمین، مقابل ایشون نشستم ...
قرآن رو باز کردند و استخاره با قرآن رو بهم یاد دادند ...
سرم رو پایین انداختم ...
من علم قرآن ندارم ... و هیچی نمی دونم ...
علم و هدایت از جانب خداست ...
جمله تمام نشده از خواب پریدم ... همین طور نشسته ... صحنه های خواب جلوی چشمم حرکت می کرد ... دل توی دلم نبود ...
دانشگاه، کلاس داشتم اما ذهن آشفته ام بهم اجازه رفتن نمی داد ... رفتم حرم ... مستقیم دفتر سوالات شرعی ...
حاج آقا ... چطور با قرآن استخاره می کنن؟ ... می خواستم تمام آدابش رو بدونم ...
باورم نمی شد ... داشت ... کلمه به کلمه ... سخنان سید رو تکرار می کرد ...
با ما همراه باشید
کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
#امامت یعنی همان اوج معنای مطلوب #اداره_جامعه در مقابل انواع و اقسام مدیریت های جامعه #اسلام شیوه و
جریان #امامت به طور تقریبی چهار دوره را گذرانید که هر دوره با ویژگی هایی از لحاظ #موضع_گیری_امامان در برابر قدرت های مسلط سیاسی.
کتاب انسان ۲۵۰ ساله، ص۷۳
#ائمه در میان توفانِ سخت حوادث، هوشمندانه و شجاعانه تشیّع را همچون جریانی کوچک اما عمیق و تند و پایدار، از لا به لای گذرگاه های دشوار و خطرناک گذراندند.
کتاب انسان ۲۵۰ ساله، ص۷۹
وجود #امیرالمومنین از جهات متعدد و در شرایط گوناگون، برای همه ی نسل های بشر، یک #درس_جاودانه و #فراموش_نشدنی است؛ چه در عمل فردی و شخصی خود، چه در محراب عبادتش...
کتاب انسان ۲۵۰ ساله، ص ۸۱
آن روزی که #نبی_اکرم بار رسالت را بر دوش گرفت، از اولین ساعات، یک مبارز و مجاهد و مومن و فداکار که هنوز در دوران نوجوانی بود در کنار خود پیدا کرد، و او #علی بود.
کتاب انسان ۲۵۰ ساله، ص۸۲
آن روزی که #نبی_اکرم بار رسالت را بر دوش گرفت، از اولین ساعات، یک مبارز و مجاهد و مومن و فداکار که هنوز در دوران نوجوانی بود در کنار خود پیدا کرد، و او #علی بود.
کتاب انسان ۲۵۰ ساله، ص۸۲
آن روزی که #نبی_اکرم بار رسالت را بر دوش گرفت، از اولین ساعات، یک مبارز و مجاهد و مومن و فداکار که هنوز در دوران نوجوانی بود در کنار خود پیدا کرد، و او #علی بود.
کتاب انسان ۲۵۰ ساله، ص۸۲
اگر امثال #علی_بن_ابیطالب که در طول تاریخ بشر بسیار نادرند، نمی بودند، امروز #ارزش_های_انسانی وجود نداشت. عنوان های جذاب برای بشریت، جذابیت نداشت.
کتاب انسان ۲۵۰ ساله، ص ۸۲
1⃣1⃣