eitaa logo
کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
116 دنبال‌کننده
19هزار عکس
6.6هزار ویدیو
149 فایل
کپی فقط با صلوات برای سلامتی و ظهور امام زمان عج ارتباط با ادمین: @GAFKTH
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روزی جوانی از پیری نصیحت خواست. پیر گفت: ای جوان !! قرآن بخوان قبل از آنکه برایت قرآن بخوانند... نماز بخوان !!! قبل از آنکه برایت نمازبخوانند... از تجربه دیگران استفاده کن !! قبل از آنکه تجربه دیگران شوی... ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌
✍امام صادق(علیه السلام) زمانی که مهدی ظهور کند، خداوند درد و بیماری را از هر مومنی برطرف خواهد کرد. 📚الغیبه للنعمانی؛ ص۶۶۱ حال ما در هجر مهدی کمتر از یعقوب نیست او پسر گم کرده بود و ما پدر گم کرده ایم 🌼أللَّھُـمَ عجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کارگاه خویشتن داری_32.mp3
12.8M
۳۲ 🌟 خورشید؛ هم می‌تواند گوشه‌ای را روشن کند، و هم گوشه‌ای را، سایه ... قرار گرفتن در کنار انسان‌های قدرتمند بهشتی در کنار حرم‌ها درکنار مساجد و... در کنارِ ... تمام شعائر الهی؛ هم می‌توانند انسان را نورانی کنند ... و هم تاریک! √← خویشتن‌داری یعنی ؛ مراقب باشم ؛ دیوارهای بلندی که در درونم هست، از این نورها، سایه‌ای درست نکنند و قلبم را تاریک و جهنمی نکنند.
کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
#افزایش_ظرفیت_روحی 26 ازدواج، دوری از راحت طلبی 🔶 یکی از وجوه راحت طلبی در "ازدواج نکردن و دیر ازد
27 🔶 یکی از دلایل اینکه افراد دچار راحت طلبی میشن، گاهی وقتا برمیگرده به طبع و مزاجشون. 🔵 معمولا طبایعی که هستند بیشتر در معرض راحت طلبی قرار میگیرند. و معمولا هرچقدر بدن بیشتر باشه و آدم به اصطلاح تپل تر باشه راحت طلبیش بیشتر خواهد بود. 🔹 بنابراین بین همه طبایع، راحت طلبی در بلغمی ها بیشتر دیده میشه. بعد سودایی ها، دموی ها و در اخر صفراوی ها. ☢️ اگه کسی میبینه هرچقدر تلاش میکنه بازم نمیتونه دست از راحت طلبیش برداره، تنها راهش "اصلاح تغذیه" هست اصلاح تغذیه رو میتونید از مشاورین متخصص طب اسلامی دریافت کنید. ❇️ اگرچه برخی مواد غذایی مثل عسل، ژل رویال، زعفران، مویز، روغن زیتون و پیاز میتونن آدم رو حسابی شاداب و فعال و پرانرژی کنند و شما بزرگواران میتونید برای زدن راحت طلبی از این موارد استفاده کنید. 🔶 خوردن روزی 21 عدد موقع صبح و خوردن نون و عسل به عنوان صبحانه، برای همه طبایع و مزاج ها توصیه میشه. این سیستم تغذیه ای موجب میشه که بدن انرژی کافی برای فعالیت رو به دست بیاره.
28 و ازدواج ❇️ گفتیم که ازدواج یه نوع مبارزه با راحت طلبی هست. بله ممکنه به ظاهر کسی که ازدواج نکنه و یه سری شادی هایی داشته باشه اما خب این شادی ها هست و بعدا شدیدا پشیمان میشه. 💢 طبیعتا هرچقدر هم سن ازدواج بالا بره، هم مورد مناسب دیگه پیدا نمیشه، هم خود آدم سخت گیر تر میشه و هم اون انعطاف لازم برای زندگی رو نخواهد داشت. ✅ دخترو پسری که در سن پایین ازدواج میکنند خیلی زود و راحت میتونن اخلاقیات همدیگه رو تغییر بدن و تحمل کنند. خصوصا اگه یه ذره تفکرات تنهامسیری رو داشته باشن که دیگه لذت دنیا و آخرت رو میبرند.😊💥 ⭕️ ولی وقتی سن یه دختر و پسر به 25 برسه دیگه انعطاف و تحمل کم میشه و همین موجب میشه که خیلی زود به مشکل بر بخورن و سوهان روح همدیگه بشن... بسیاری از طلاق ها به خاطر همین دیر ازدواج کردن اتفاق میفته. اینا فقط یکی از آثار راحت طلبی در مورد ازدواج هست...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔑 دو روایت و کاربردی درباره برای شما و اموات شما 📹 سخنرانی زیبا و ارزشمند حجت الاسلام عالی ┄┄┄┄ 🌹 ┄┄┄┄ شادی روح اموات ، گذشتگان ، مؤمنین و مؤمنات ، مسلمین و مسلمات ، اجماعاً صلوات / الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ و َآلِ مُحَمَّدٍ وَ "عَجِّل فرجهم @achegan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
#دنیای_مدیریت_مومنانه 19 ☢️ گفتیم که انسان مجبوره که اطراف خودش رو مدیریت کنه. اگه کسی نخواد خودش م
20 ✅ گفته شد که بهتره برای فرزندانتون بازی هایی رو فراهم کنید که در اون مدیریت یاد بگیرند؛ قمار یعنی بی برنامه برنده شدن! برای همین بازی هایی که بر اساس شانس آدم برنده میشه اصلا عاقلانه نیست.🚫 🔹 حتی حیوانات هم خیلی جاها حساب شده عمل میکنند. مثلا الاغ اگه یه راهی رو یه بار ببرن، دفعه بعدی خودش دقیقا طبق همون مسیر بر میگرده! اینایی که "بدون مدیریت زندگی کردن" رو تمرین میکنند خیلی عجیبه!!! اصلا انگار چیزی به نام مدیریت براشون تعریف نشده! 🔸 مهم ترین کار یک دبستان چیه؟ جایی که معلم بیاد و برنامه ریزی و به بچه ها یاد بده نه اینکه صرفا به صورت رگباری اطلاعات بریزه روی سر بچه ها! ✅ مثلا معلم اول هفته که میشه بیاد به بچه ها بگه: بچه ها بیاید برای این هفته برنامه ریزی کنیم. خب تو بگو چجوری برنامه میریزی؟ تو چطور؟ و... برنامه کلاسمون رو چطور مرتب کنیم؟😊 🔶 نترس! وقت بذار برای آموزش مدیریت. اگه یه ساعت کلاس رو هم به خاطر برنامه ریزی قرار دادی هیییچ مشکلی پیش نمیاد! اتفاقا ببین اون بچه به کجاها میرسه... 🔵 بعد از یک هفته بیاد به بچه ها بگه: خب بچه ها این برنامه ریزی که کردید چقدرش رو اجرا کردید؟ ☺️ چرا بعضی جاها نتونستید برنامه هاتون رو عملی کنید؟ ✅ وقتی یه بچه از 7 تا 14 سالگی رو تمرین کنه، این بچه بعد از 14 سال دیگه توی زندگی شخصیش کاملا بلده که چطور همه چیز رو مدیریت کنه. آآآآآآدم بار میاد... 💕 اونوقت این انسان، عااااشق دین میشه... چون میفهمه که داخل دین خییییلی هست... اصلا کسی که اهل مدیریت و برنامه ریزی نیست درکش به فهم دین نمیرسه... چرا میخوای چنین آدمی رو اهل دین کنی؟😒 این اگه دیندار هم بشه کلی خسارت به بار میاره و همه رو نسبت به دین بدبین میکنه. 🔸 دین برای سه بخش زندگی انسان برنامه های ویژه داره مدیریت خود مدیریت خانواده و اطرافیان مدیریت اجتماعی و سیاسی ⭕️ کسی که نتونه خودش رو مدیریت کنه معلومه که نمیتونه به خوبی دیگران رو مدیریت کنه. برای همین فرمودن کسی که میخواد پیشوای مردم باشه اول باید از تعلیم نفس خودش شروع کنه... اول رو مدیریت کن بعدش دیگران رو مدیریت کن! خب حالا چطور باید مدیریت کنیم؟! 🔸صحبت خواهیم کرد. شما هم در موردش فکر کنید... 🔖 پایان بخش بیستم
‏پنجشنبه است و ياد درگذشتگان😔 🌹 اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ بازهم پنجشنبه ی دیگر ودلتنگیهای غریب به یادآن عزیزان بارسفربسته مون آیه ای از قران توشه راحشان کنیم روحشون شاد و یاد شون گرامی 😔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
📚 #داستان_دنباله_دار_واقعی 💌 #نسل_سوخته 📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی 📅 قسمت #صد_و_سی_ام:
📚 💌 📝 📅 قسمت : وحشت چند روز از اون ماجرا و خواب گذشته بود ... هر بار که می رفتم سر قرآن یاد اون خواب می افتادم ... و ترس وجودم رو پر می کرد ... به کافران بگو خداست که هر کس را بخواهد در گمراهی می گذارد و هر کس را که (به سوی او) بازگردد به سمت خودش هدایت می کند ... تمام این آیات و آیات شبیه شون از توی ذهنم رد می شد ... یُضِلُّ بِهِ کَثِیرًا وَیَهْدِی بِهِ کَثِیرًا وَمَا یُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفَاسِقِینَ ... و ترس بیشتری وجودم رو پر می کرد ... مهران ... اونهایی که بدون علم و معرفت ... و فهم حقیقی دین، وارد چنین حیطه و اموری شدن ... کارشون به گمراهی کشید ... اگه خواب صادقه نبوده باشه چی؟ ... تو چی می فهمی؟ ... کجا می خوای بری؟ ... اگه کارت به گمراهی بکشه و با سر سقوط کنی، چی؟ ... امثال شمر و ابوموسی اشعری ... ادعای علم و دیانت شون می شد ... نکنه سرانجامت بشه مثل اونها؟ ... وحشت عجیبی وجودم رو پر کرده بود ... نمی فهمیدم این افکار حقیقیه و مال خودمه؟ ... یا شک و خطوات شیطانه ... و شیطان باز داره ... حق و باطل رو با هم قاطی می کنه؟ ... تنها چیزی که کمی آرومم می کرد یک چیز بود ... من تا قبل از اون خواب ... اصلا استخاره گرفتن رو بلد نبودم ... یعنی ... می تونست یه خواب صادقانه باشه؟ ... هر چند، این افکار ... چند هفته مانع شد ... حتی دست به قرآن ببرم ... صبح به صبح ... تبرکی، دستی روی قرآن می کشیدم ... و از خونه می زدم بیرون ... تمام اون مدت، سهم من از قرآن همین شده بود ... امتحانات پایان ترم دوم ... و سعید داشت دیپلم می گرفت ... رابطه مون به افتضاحی قبل نبود ... حالا کمتر با دوست هاش بیرون می رفت ... امتحان نهایی هم مزید بر علت شده بود ... شب ها هم که توی خونه سیستم بود ... می شست پشت میز به بازی ... یا فیلم نگاه کردن ... حواسم بهش بود ... اما تا همین جا هم جلو اومدن، خودش خیلی بود ... قبل از امتحان ... توی حیاط دانشگاه دور هم بودیم ... یکی از بچه ها اعصابش خیلی خورد بود ... لعنت به امتحانات ... قرار بود کوه، بریم * ... بد رقم دلم می خواست برم ... فقط به خاطر این پیشنیاز مسخره نرفتم ... و شروع کرد از گروه شون صحبت کردن ... و اینکه افراد توی کوه به هم نزدیک تر میشن و ... ایده فوق العاده ای به نظر می اومد ... من ... سعید ... کوه ...
کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
📚 #داستان_دنباله_دار_واقعی 💌 #نسل_سوخته 📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی 📅 قسمت #صد_و_سی_و_ی
📚 💌 📝 📅 قسمت : و قسم به عصر بعد از امتحان حسابی رفتم توی فکر ... اگه واقعا کوه رفتن آدم ها رو اینقدر بهم نزدیک می کنه و ... با هم قاطی میشن ... ایده خیلی خوبیه که من و سعید هم بریم کوه ... حالا شاید خودمون ماشین نداریم ... و جایی رو هم بلد نیستم ... اما گروه های کوهنوردی ... مثل گروهی هم که سپهر می گفت ... به نظر خوب میاد ... در هر صورت، ایده خوبی برای شروع بود ... از طرفی یه فکر دیگه هم توی ذهنم حرکت می کرد ... حالا اگه به جای من ... به بقیه نزدیک تر بشه و رابطه مون همین طوری بمونه چی؟ ... یا اینکه ... دل دل کنان می رفتم سمت قرآن ... یه دلم می گفت استخاره کن ... اما دوباره ترس وجودم رو پر می کرد ... بالاخره دلم رو زدم به دریا ... نمی دونم چطور شد اون روز این تصمیم رو گرفتم ... وضو گرفتم و بعد از نماز مغرب و تسبیحات حضرت زهرا ... با هزار سلام و صلوات ... برای اولین بار در تمام عمرم ... استخاره کردم ... - و قسم به عصر ... که انسان واقعا دستخوش زیان است ... مگر افرادی که ایمان آوردند و عمل شایسته انجام دادند ... و یکدیگر را به حق سفارش کردند و به صبر و شکیبایی توصیه نمودند ... صدق الله العلی العظیم ... قرآن رو بستم و رفتم سجده ... - خدایا ... به امید تو ... دستم رو بگیر و رهام نکن ... امتحانات سعید تموم شد ... و چند وقت بعد، امتحانات من... شب که برگشت بهش گفتم ... حسابی خوشش اومد ... از حالتش معلوم بود ایده حرف نداشت ... از دیدن واکنشش خوشحال شدم ... و امیدوار تر از قبل ... که بتونم از بین اون رفیق های داغون ... جداش کنم... خودش رفت سراغ گروه کوهنوردی ای که سپهر پیشنهاد داده بود ... و اسم من و خودش رو ثبت نام کرد ... - انتخاب اولین جا با تو ... برای بار اول کجا بریم ... هر چند، انتخاب رو بهش دادم ... اما بازم می خواستم موقع ثبت نام باهاش برم ... اون محیط تعریفی ... و افراد و مسئولینش رو ببینم ... ولی دقیقا همون روز، ساعت کلاسم عوض شد ... سعید خودش تنها رفت ... وقتی هم که برگشت با هیجان شروع به تعریف کرد ... خیلی خوشحال بودم ... یعنی می شد ... این یه گام بزرگ سمت موفقیت باشه؟ ... نماز صبح رو خوندم و چهار و نیم زدیم بیرون ... جزء اولین افرادی بودیم که رسیدیم سر قرار ... هوا هنوز گرگ و میش بود ... که همه جمع شدن ... و من ... وارد جو و دنیایی شده بودم ... که حتی فکرش رو هم نمی کردم ...
کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
📚 #داستان_دنباله_دار_واقعی 💌 #نسل_سوخته 📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی 📅 قسمت #صد_و_سی_و_د
📚 💌 📝 📅 قسمت : ابراهیم سعید توی روز ثبت نام با چند نفرشون آشنا شده بود ... گرم و گیرا با هم سلام و احوال پرسی کردن ... نه فقط با سعید... هر کدوم که به هم می رسیدن ... گروه دخترها و پسرها با هم قاطی شدن ... چنان با هم احوال پرسی می کردن ... و دست می دادن و ... مثل ماست وا رفته بودم ... حالا دیگه سعید هم جلوی من راحت تر از قبل بود ... اونم خیلی راحت با دخترها دست می داد ... گیج و مبهوت ... و با درد به سعید نگاه می کردم ... یکی شون اومد سمتم ... دستش رو بلند کرد ... سلام ... من یلدام ... با گیجی تمام، نگاهم برگشت ... سرم رو انداختم پایین ... و با لبخند فوق تلخی ... خوش وقتم ... و رفتم سمت دیگه میدون ... دستش روی هوا خشک شد... نشستم لبه جدول و سرم رو گرفتم توی دستم ... گیج بودم و هنوز باور نمی کردم ... خدا، من رو اینجا فرستاده باشه ... بقیه منتظر رسیدن اتوبوس و مسئول گروه ... من، کیش و مات ... بین زمین و آسمون ... - خدایا ... واقعا استخاره کردنم درست بود؟ ... یا ... عقلم از کار افتاده بود ... شیطان از روی اعصابم پیاده نمی شد ... و آشفته تر از همیشه ... عقلم هیچ دلیلی برای بودنم توی اون جمع پیدا نمی کرد ... - اگر اون خواب صادقانه بود؟ ... اگر خواست خدا این بود؟ ... بودن من چه دلیل و حکمتی می تونست داشته باشه؟ ... به حدی با جمع احساس غریبی می کردم ... که انگار مسافری از فضا بودم ... و اگر اون خواب و نشانه ها حقیقی نبود؟ ... سرم رو وسط دست هام مخفی کرده بودم ... غرق فکر ... که اتوبوس رسید ... مسئول گروه پیاده شد و بعد از احوال پرسی ... شروع به خوندن اسامی و سر شماری کرد ... افراد یکی یکی سوار می شدن ... و من هنوز همون طور نشسته ... وسط برزخ گیر کرده بودم ... فکر کن رفتی خارج ... یا یه مسلمونی وسط L.A ... سرم رو آوردم بالا و به سعید نگاه کردم ... اگه نمی خوای بیای ... کوله رو بده من برم ... من می خوام باهاشون برم ... دست انداختم و کوله رو از روی دوشم برداشتم ... درست یا غلط ... رفتن انتخاب من نبود ... کوله رو دادم دستش ... و صدای اون حس ... توی وجودم پیچید ... - اعتمادت به خدا همین قدر بود؟ ... به خدایی که ابراهیم رو وسط آتش نگه داشت ... با ما همراه باشید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
جریان #امامت به طور تقریبی چهار دوره را گذرانید که هر دوره با ویژگی هایی از لحاظ #موضع_گیری_امامان د
امیرالمؤمنین تجسم ، تجسم در میان مسلمین، تجسم "اَشِداءُ عَلَی الکُفّارِ رُحماءُ بینهم" و تجسم بود. کتاب انسان ۲۵۰ ساله، ص۸۳ تاریخ زندگی را نگاه کنید در طول این پنجاه سال، یا پنجاه و دو سه سال، یک خط مستمری وجود دارد در شرح حال زندگی و آن خط و است. کتاب انسان ۲۵۰ ساله، ص۸۴ علی علیه السلام امتیازش این بود که در حصار "خود" گرفتار نبود. برای او"من" مطرح نبود، آنچه برای او مطرح بود، بود و بود و بود و بود. کتاب انسان ۲۵۰ ساله، ص۸۵ فرمود: سوگند به خدا دست روی دست خواهم خواهم گذاشت تا وقتی که احساس می کنم امور مسلمین با سلامت در جریان است، تا وقتی که به مردم ظلم نمی شود. کتاب انسان ۲۵۰ ساله، ص۸۸ در ماجرای محاصره عثمان، آن وظیفه ی و را که احساس می کرد، انجام داد. برای عثمان آب و آذوقه فرستاد، با کسانی که نسبت به عثمان خشمگین بودند بارها و بارها مذاکره کرد تا خشم آنها را پایین بیاورد. کتاب انسان ۲۵۰ ساله، ص۹۲ بعد از حادثه ی عثمان هم اقبالی به سمت قدرت و قبضه کردن نکردند. چقدر این روح بزرگ است. 《دَعونی و التَمِسوا غَیری》 ای مردم مرا رها کنید و بروید سراغ دیگری. کتاب انسان ۲۵۰ ساله، ص۹۲ 1⃣2⃣
❖ محبت که شدید شد، به عشق تبدیل می‌شود؛ و عشق که شدید شد، به هَیَمان تبدیل می‌شود؛ در محبت و عشق، جمال الهی غلبه دارد که باعث انس و کشش می‌شود؛ اما در هیمان، جلال الهی غلبه دارد که باعث دهشت و حیرت و سردرگمی می‌شود. جمال الهی که شدید شود، در دل این جمال، صفت جلال بروز می‌کند. یکی از دوستان نقل می‌کرد که سالها پیش به منزل علامه حسن زاده رفته بودم، ایشان می‌فرمودند من الآن در حالت هَیَمان هستم. ✍ برگرفته از دروس استاد امینی نژاد
یا اله المُذنبین.mp3
8.71M
💌 اگر تو " اِلٰهَ المُذْنِبینْ " نبودی ؛ با وحشتِ بعد از بیراهه رفتن‌هایم، چه می‌کردم؟ اگر خود را "خدای گنهکاران " نمی‌خواندی، وسط دست‌وپا زدن‌هایم در برزخِ ضعف‌ها و خطاها... شانه‌هایِ که، مرهم اشکهای بی‌پناهی‌ام می‌شد؟ شد ... و من در پی دوربرگردانی به سمت آغوش توام؛ خُدا @achegan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا