کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
#دنیای_مدیریت_مومنانه 36 🔶 گفتیم که تکلیف #مدیریت در خانواده باید مشخص بشه تا بسیاری از مشکلات خانو
#دنیای_مدیریت_مومنانه 37
🔵 گفتیم که "مدیریت حقوقی" خانه با مرد هست و "مدیریت عاطفی" خانه با زن هست.
🔶 پدر همیشه باید به بچه ها بگه که مراقب دل مامانتون باشید.
اگه خدای نکرده یه فرزندی به مادر خودش بی ادبی میکنه پدر خانواده باید بیاد جلو و سینه سپر کنه و از مادر دفاع کنه. باید بگه بچه ها چرا مراقب دل مادرتون نیستید؟
🔹 از طرفی هم مادر باید به بچه ها بگه: بچه مراقب باشید احترام پدرتون از بین نره و غرور پدرتون نشکنه....
اگه توی خونه آقا یه غذایی دلش خواست و خانم یه غذای دیگه
حرف کی باید اجرا بشه؟ کدوم غذا باید تهیه بشه؟ 😊
👌🏻 خب معلومه حرف خانم! چون پای دل وسطه!
✅ به حدی این حرف مهمه که توی روایت میفرماید اگه یه خانمی مجبور بشه به دل شوهرش غذا بخوره به اون مرد توی روایت منافق گفته شده...
در واقع اگه یه مردی خانوادش رو مجبور کنه که هر غذایی اون دلش خواست همه بخورن، این مرد منافق هست!❌
و یکی از علامات مومن این هست که غذاهایی رو میخوره که خانوادش دوست دارند...❤️💕🥘
مدیریت کلان با مرد و مدیریت خرد با زن هست.
✅ یکی از وظایف مهم خانم ها توی خونه #تربیت_انسان هست که البته تربیت انسان بالاترین کار در عالم هست... این نقشی هست که آقایون باید سال ها تلاش کنند تا شاید بتونن کسی رو تربیت کنند.
🚫 اما متاسفانه سریال ها و فیلم های ما پر هست از نقش های ضدتربیتی خانم ها!
وقتی که میبینیم تعداد زاد وولد پایین اومده معلوم میشه که صدا و سیما و رسانه ها نتونستن ارزش مادری رو به خوبی نشون بدن.
💢 نتونسته نشون بده که هر تعداد بچه بیشتر که مادر میاره چقدر بیشتر عزیز میشه پیش شوهر... چقدر شوهری که یه ذره آدم باشه دستبوس تر میشه برای همسر خودش...
✅ اینا حرفایی نیست که صرفا اسلام گفته باشه، بلکه در روانشناسی هم این موضوع سالهاست که اثبات شده...
🔸 بنابراین هم آقایون باید یه بخشی از خانواده رو مدیریت کنند و هم خانم ها
✅ هر کسی باید نقش مدیریتی خودش رو به خوبی بشناسه و به خوبی اجرا کنه. اصلا اینطور نیست که بگیم مردها مدیر باشن و زن ها منفعل یه گوشه ای بشینن!
🔹 اتفاقا خدا مدیریت خیلی مسائل رو به خانم ها داده. مثلا مدیریت حجاب در جامعه با خانم هاست.
⭕️ خدا میدونه که مردها ضعیف هستن و نمیتونن به راحتی جلوی خودشون رو بگیرن. برای همین به خانم ها دستور داده که با #حجاب خودشون جامعه رو مدیریت کنند👌🏻
🔶 خداوند میفرماید: مرد ضعیف هست . خانم های بزرگوار شما روابط زن و مرد رو در جامعه مدیریت کنید.
✔️ در واقع حجاب ابزار مدیریتی زن هست.
🔖 پایان بخش سی و هفتم
4_5859254089543584149.mp3
3.81M
💢ابتلا به عجب و غرور
♦️ عُجب خیلی بده و خدا بدش میاد
♦️گاهی باید بخوریم زمین تا باد ما خالی بشه🤭
[استاد عالی ]
@achegan
30.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 ببینید | فیلم کامل سخنرانی تلویزیونی رهبر انقلاب بهمناسبت سالروز ولادت حضرت زینب کبری سلاماللهعلیها و روز پرستار.
۹۹/۹/۳۰
@achegan
📝 متن خاکریز خاطرات ۲۳۱
🌺 مگه میشه اینقدر خوب و دوستداشتنی بود😊
#متن_خاطره
با خانوادهاش که سفر میرفت، حتماً یک خانوادۀ دیگه رو هم با خودش میبرد. میگشت و از بینِ فامیل و دوستان خانوادهای که توانِ مالی مناسبی برای سفر رفتن نداشتند، رو با خودشون همراه میکرد.هم تفریح میکردند و هم تا برگشتن، کلی از مشکلات روحی و روانی اعضـاء آن خانوادهی نیازمند حل شده بود.
🌹خاطرهای از زندگی نخستوزیر شهید محمدجواد باهنر
📚منبع: کتاب « هنر آسمان » ، نوشته مجید تولایی
#شهیدباهنر #بی_تفاوت_نبودن #همدلی #دوستی #کمک_به_دیگران
@achegan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 استوࢪے کوتاه
بیاد سردار شهید قاسم سلیمانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞استوری کوتاه
السلام علیک یاسیدتی زینب🍃🌸
کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
📌 ویژگی های شاخص حاج قاسم سلیمانی ۲۵ویژگی شاخص سردار 🎬 ۱۵_ روحیه انقلابی. او
📌 ویژگی های شاخص حاج قاسم سلیمانی
۲۵ ویژگی شاخص سردار
🎬 ۱۶_ اعتدال. او از ورود به حاشیهها در هر زمینهای دوری میجست اهل افراط و تفریط نبود فراجناحی بود و نگاهش به جریانات مختلف سیاسی که در زیر خیمه انقلاب فعالیت مینمایند به مثابه افراد یک خانواده با سلایق متفاوت بود کلیت جامعه ایرانی را یک خانواده میدانست بینش او همگرایانه و تلاش او همافزایانه بود برای او وحدت و انسجام ملی به غایت مهم بود و به لحاظ اینکه بینشی وسیع و جامعنگر داشت بیشتر بر مشترکات رویکردهای افراد و شخصیتها و مجموعهها تأکید مینمود تا بر وجوه تمایز آنها. در عین حال او مشی انقلابی را پیشه ساخته و استمرار آن را کاملاً ضروری میدانست.
11.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تصاویری از عاشقانه های سرداردلها در حرم حضرت زینب سلام الله علیها
📆 ۱۳ روز تااولین سالگرد شهادت سردار
@achegan
10.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فتنهی آیتاللهها!!!
⭕️ تحلیل بسیار مهم در مورد تحرّکات دشمن در شهر قم برای به زمین زدن انقلاب اسلامی و پاسخ به اتهامات #آیت_الله_امجد علیه رهبر انقلاب
🔰 حجتالاسلام پورآقایی
🔹 تشکل انقلابی سعداء
@achegan
کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
#ابوحلما💔 قسمت چهاردهم: مهمان داریم در همین هنگام در خانه پدری حلما، سفره ای با سیلقه چیده شده بود
#ابوحلما💔
قسمت پانزدهم: کوری
حلما دیس برنج را جلو کشید و درحالی که برای محمد می کشید گفت:
+ جلو در دیدم قیافه میلاد درهمه حالا سر چی بحث تون شد؟
×این چند وقته سرش خیلی تو کتابه...
-مادر بهش سخت نگیرید جوونه اگه آرامشو تو خونه پیدا نکنه بیرون دنبالش میگرده
×چه سختی آخه خودش هفته پیش اومد گفت مامان مطالعه مذهبیت زیاده میخوام کمکم کنی برا هیئت مون
+خب؟
×دنبال یه سری حدیث تو زمینه خاصی میگشت دیدم داره از اینترنت مطلب برمیداره بهش گفتم منبع اینا معلوم نیست بذار از رو کتاب معتبر برات پیدا کنم که بیشتر اون حدیثایی که میخواست نبود تو کتابای موثق ...
-دنبال چه جور حدیثی میگشت؟
×یه چیزی که مربوط به مراسم لعن دشمنای اهل بیت باشه هرچی بشه به این جور جلسات نسبت داد....
+سر این بحث تون شد؟
×نه...دیشب بیرون که بود رفتم سر میزشو مرتب کردم...
+خاک به سرم سیگار پیدا کردی تو اتاقش؟
× نه، بذار حرفمو بزنم دختر...دوتا رمان پیدا کردم که یه مقدار از شون خوندم...بعد یهو دیدم میلاد جلو درِ اتاقش ایستاده داره با نگرانی نگاهم میکنه
-کتابای نامناسبی بودن؟
مادرحلما با ناراحتی سرش را تکان داد و گفت:
×آره...بهش گفتم نباید از این چرندیات بخونه گفتم خوندن یه داستان که با جزییات صحنه فساد و راههای گناهو شرح داده حرامه اصلا با دیدن یه کلیپ مستهجن فرقی نداره....
+خب بعد میلاد چی گفت؟
×کتابارو از دستم کشید و گفت برادر صادق گفته که وقتش شده با این سطح از مسائل آشنا بشه....این بچه نفهم...
+گریه نکن مامان...حالا ...
×سرم داد زد برا اولین بار تو این بیست سال عمرش
حلما رفت آن طرف سفره و مادرش را بغل کرد و رو به محمد گفت:
+قرص قلب مامانمو میاری؟
-کجاست؟
+تو اتاقش جلو آیینه رو میز کوچیکه
لحظاتی بعد محمد با عجله قرص ها را دست حلما داد و کنارش نشست. حلما یک قرص قرمز براق برداشت و زیر زبان مادرش گذاشت.
محمد در گوش حلما گفت: مامانو ببریم دکتر؟
همان لحظه مادرحلما با دستش دست محمد را گرفت و همانطور که نفس نفس میزد، آهسته گفت:
×برا ...میلاد...برادری کن
-چشم مامان جان چشم
❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀
به قلم؛ سین.کاف.غفاری
کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
#ابوحلما💔 قسمت پانزدهم: کوری حلما دیس برنج را جلو کشید و درحالی که برای محمد می کشید گفت: + جلو در
#ابوحلما💔
قسمت شانزدهم: نفوذی
(ده روز بعد-جلسه مشترک محرمانه)
حسین از جایش بلند شد و گفت: صلاح نمیدونم اطلاعات طبقه بندی شده رو چنین جایی مطرح کنم.
عباس برگه هایی که در دستش بود را مرتب کرد و گفت: قرار بر همکاریه...
حسین سرش را پایین انداخت و گفت: بعضی افراد در جلسه هستن که در حد...
یکدفعه کوروش خودکاری که در دستش بود را روی میز انداخت و گفت:
مشکلت با من چیه حاجی؟
حسین بلافاصله گفت: مشکل اینه که شما جایی ایستادی که نباید...
کوروش پوسخندی زد و گفت: اولا که من نشستم دوما اینکه اختلافات سیاسی تو با بابام نباید باعث درگیری...
حسین کیفش را از روی صندلی برداشت و درحالی که به کوروش اشاره میکرد گفت: البته که اگه پشتت به جناح سیاسی پدرت گرم نبود، اینجا نبودی، بحث امنیت ملی بچه بازی نیست...
کوروش کتش را از پایین مرتب کرد، تمام قد ایستاد و گفت: یه حقیقت غیر قابل انکار اینه که فهم و توانایی های آدم رابطه معکوس با سن و سال داره..
عباس عینکش را از چشمش برداشت و روبه کوروش گفت: آقای مغربی شما نه فقط به آقای رسولی بلکه به اکثر افراد حاضر در جلسه و بیشتر دانشمندا و محققین تاریخ دارید توهین میکنید. بشینید تا جلسه رو به جای...
حسین درحالی که دسته کیفش را میفشرد رو به کوروش گفت: یه حقیقت غیرقابل انکار فساد اقتصادی باندیه که به تهش وصلی بچه!
کوروش رفت و مقابل حسین ایستاد و با دستان گره کرده گفت: از پرونده سازی برای من چیزی عایدت نمیشه
حسین نگاهی به جمع انداخت و از اتاق خارج شد. کوروش دنبالش دوید و در راهرو به او رسید و گفت:
-حاجییییی...حق نبود اینطوری جلو جمع با من حرف بزنی
حسین برگشت و گفت:
+اگه حق به حقدار میرسید الان تو زندان بودی
-اون بار قاچاق ربطی به من نداشت تو جلسه دادگاه اون بوشهریه اعتراف کرد...
+اینکه چیکار کردی اون بدبخت گناهتو گردن گرفته بماند. چطور از مادرِ زنِ مرحومت رضایت گرفتی که الان پای میز محاکمه نیستی؟
کوروش مشتش را باز کرد. عرق سردی روی پیشانی اش نشست و از جیب شلوارش یک فلش کوچک سبز را بیرون آورد و گفت:
-وقت کردی یه نگاه به این بنداز حاجی
+علاقه ای به دیدن....
-این یکی فرق داره حاجی! مطمئنم به دیدن این فیلم علاقه داری
+من دیگه کاری با تو ندارم نمیخوام ببینمت تو هیچ جلسه دیگه ای سر هیچ پرونده ای! میفهمی بچه؟
-ولی من باهات خیلی کار دارم حاجی، راستی به عروست سلام برسون.
کوروش این را گفت و با برق عجیبی که در چشمان درشتش بود، از حسین جدا شد و به طرف اتاق رفت. حسین به فلشی که کوروش در دستش گذاشته بود، خیره شد. شقیقه هایش تیر میکشید با عجله به طرف خیابان رفت.
❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀
به قلم؛ سین.کاف.غفاری