eitaa logo
کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
113 دنبال‌کننده
19.2هزار عکس
6.6هزار ویدیو
149 فایل
کپی فقط با صلوات برای سلامتی و ظهور امام زمان عج ارتباط با ادمین: @GAFKTH
مشاهده در ایتا
دانلود
پنج سالم بود رفتیم جمکران. خوردم زمین و سرم شکستمراسم دعای کمیل بود. پدرم دلواپس بود گریه کنم و مردم رو از حال دعا خارج کنم 😰 اما هیچی نگفتم 🙂بعد بردنم درمانگاه و پانسمان شدم اومدیم بیرون گفتم:بابا خوشت اومد؟!😊 گفت: دستت درد نکنه، جلوی مردم خوب استقامت کردی و گریه نکردی☺️ روحیم جوری بود که از بچگی شرایط رو درک میکردم ☺
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 راوی خواهر عزیزم 😍 ده سال از من بزرگتر بود☺️ هر وظیفه ای که به او سپرده میشد خیلی خوب انجام میداد. احساس مسئولیت میکرد🌹 در تربیت من خیلی زحمت کشید. خیلی با من حرف میزد و من را راهنمایی میکرد. حجاب😊 هم برای من و هم برای محمد اهمیت داشت. همیشه میگفت: شما در حین اینکه حجاب رو رعایت میکنید باید منظم و مرتب🙂 باشید. که هر کسی شما رو دید بگه این خانم مسلمان چقدر مرتب بود☺️ محمد روی مطالعه 📚خیلی تأکید میکرد. میگفت ما شیعه هستیم. پس باید در مسائل دینی📖 اطلاعاتمون از بقیه بیشتر باشه. تأکید میکرد که نهج البلاغه و صحیفه ی سجادیه📗 را مطالعه کنیم. چون به مطالعه 📚علاقه داشتم، بیشترین هدیه که محمد به من میداد کتاب بود📘از اونجايی هم که به شهدا علاقه ی زیادی داشت کتاب "دا" که اون موقع پرفروشترین کتاب دفاع مقدس📙 بود را برای من آورد. جالب بود آخرین کتابی 📖که برایم آورد اسرار عالم برزخ بود😔محمد شغل خودش را عبادت میدانست. عشق به رهبری و عشق به شهدا 😍 تو وجودش موج میزد 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
اعتقاد داشتم که با این رفتارها باید دیدگاه مردم رو نسبت به انقلاب و بسیج مثبت کنیم☺️ اگه جوانی رو میدیدم که به سمت اعتیاد🚬 و کارهای انحرافی کشیده شده، میرفتم و با او طرح رفاقت میریختم! تا میتوانستم برای نجات اونها تلاش میکردم🌹 چند تا از این افراد رو عکسها و مدارک🔖 اونها رو گرفتم برای ثبت نام بسیج... با کلی تلاش سرانجام آنها را تغییر دادم😊
اهل امر به معروف بودم. بارها به خانمهایی که حجاب درستی نداشتند👩🌾 تذکر میدادم که؛ خانم حجابت رو درست کن☝️ یک بار تو کوچه داشتیم با مادرم میرفتیم. یک خانم رو با آقایی دیدیم که... از طرز رفتارشون متوجه شدیم که نسبت فامیلی با هم ندارند! مادرم گفت :محمد بیا بریم کاری نداشته باش...😕 من جلو رفتم🚶 و به اون پسر باادب سلام کردم و گفتم: با این خانم چه نسبتی دارید؟ اون جوان خیلی راحت گفت: رفیق هستیم!
اوایلی بود که میخواستم استخدام سپاه بشم گفتم که از شهدا خواستم اگه خیر و صلاح من تو این کار هست، ان شاءالله جور بشه، تا من برم لباس مقدس پاسداری بپوشم😊 خیلی به حال شهدا غبطه میخوردم😭
خیلی ولایتی بودم😍 نسبت به مقام معظم رهبری ارادت خاصی داشتم😍🌹 میگفتم :هر چی آقا گفت ما باید اطاعت کنیم😊 به کسانی که نسبت به مقام معظم رهبری دید خوبی نداشتند موضع میگرفتم و با آنها بحث میکردم یک بار توی تاکسی🚕 نشسته بودیم که راننده نسبت به حضرت آقا موضع خوبی نگرفت ناراحت شدم😔 شروع کردم به بحث کردن اما راننده اهل منطق و صحبت نبود😔 منم با ناراحتی از ماشین پیاده شدم
بارها میشد که مادرم سفره🍽 می انداخت میگفتم: مامان جون بذار من برم مسجد نماز بخونم بعد بیام نهار🍝 بخوریم ، تو کارهای منزل هم خیلی کمک میکردم☺️ از بچه هايی بودم كه در مسجد و جلسه ی قرآن و ... بزرگ شدم بعد افتادم توی مسير امام حسین (ع) و هيئت🏴 ده سال در هيئت ابوتراب فعاليت میکردم بزرگتر که شدم اعتکاف را خیلی دوست داشتم فرصت که میکردم میرفتم😊مدتی هم جزء خادمان اعتکاف بودم هم عبادتم رو داشت
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 مسئولین سپاه انصارالحسین (ع) همدان تصمیم داشتند برای شهدا شناسنامه درست کنند خبردار شدم🗣 به عنوان خادم افتخاری شروع به همکاری کردم😊 مسئولیت تقریباً چهل پرونده📑 از شهدا را به عهده ی من گذاشتند. این کار تأثیر عجیبی روی من گذاشت حرکاتم عوض شد😳 وصیتنامه های شهدا رو میخوندم و حال عجیبی پیدا میکردم😔 یادمه به مادرم گفتم: یه جوان هفده ساله تو وصیتنامه اش مطالبی نوشته که نسبت به سنش خیلی سنگینه!😔 ببین چقدر بصیرت و شناخت پیدا کرده. چقدر خودسازی داشته که تونسته به این درجه برسه و آخرش هم شهید بشه🌹 اعتقاد داشتم که اگر این آثار جمع بشه📑 و در اختیار مردم قرار بگیره📃 تأثیرات عجیبی در جامعه خواهد داشت. جوانهای ما رو بیمه میکنه و از لحاظ فرهنگی مذهبی مردم رو قوی میکنه🌹 خودم هم رابطه ی قلبی عجیبی با شهدا داشتم فیلمهای جنگی و دفاع مقدس رو زیاد نگاه میکردم تا جايی که صدای اعتراض خانوادم بلند میشد!
در فتنه ی سال 1388 جهتگیریم فقط ولایت فقیه بود🌹آن زمان چون ساکن تهران بودم کاملا در متن ماجرا قرار داشتم خیلی از اوضاع به وجود آمده ناراحت بودم😔 میدانستم که نوک حمله ی دشمن فقط به سمت ولایت نشانه رفته😡 برای همین خیلی جدی تلاش میکردم🙂 هر جا میرفتم درباره ی شرایط بحث میکردم و میگفتم: ما این همه شهید دادیم، این همه برای انقلاب خون دادیم حالا افرادی مثل...و...بیایند 😡و ثمره ی خون هزاران شهید را به تاراج ببرند؟!😡 خیلی تلاش کردم تا جايی که میتوانستم میرفتم و در آرام کردن اوضاع کمک میکردم، میگفتم ما برای دفاع از ولایت جان میدهیم😍 اما نباید خشن با این افراد گمراه برخورد شود😔میگفتم اینها ناآگاه هستند. ما باید طوری رفتار کنیم که جذب ما شوند، نه اینکه دافعه داشته باشیم 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 اعتقاد داشتم باید کاری کنیم که اینها پی به اشتباه خودشان ببرند. تفکرات جالبی داشتم. در اوج دوران ناامنی و فتنه میگفتم: اگه من دست یکی از اینها رو بگیرم، برام بسه!🌹 در بحث ولایت پذیری و همچنین تسلیم بودن در برابر فرمان خدا میگفتم: ولایت پذیری به زبان و به حرف راحت است، ولی در عمل خیلی سخت است🌹 امیرالمؤمنین (ع) درب خیبر را از جا کند و کسی جرئت مقابله با آن حضرت را نداشت، اما ایشان مطيع و گوش به فرمان پیامبر (ص)و ولی خودش بود. تا جايی که به ناموسش جسارت کردند و جلوی چشمان حضرت، همسرش را شهید کردند، باز هم تحمل کرد! چون از طرف پیامبر مأمور به صبر بود. ایشان اطاعت کردند و دست به قبضه ی شمشیر نبردند! اینطوری باید از ولایت دم زد نه با زبان!!« هميشه تو كامپيوترم سخنرانی های حضرت امام (ره)و مقام معظم رهبری را داشتم😍. هر وقت برای تدريس به کلاس ميرفتم از نكات اين سخنرانيها يادداشت ميكرم و در كلاس ميگفتم زمانی که مأموریت میرفتم میگفتم: ما باید کاری کنیم که در خط مقدم باشیم! اگر ما جلو نباشیم، به رهبری ضربه وارد میشود، آقا دلش به ما سربازهایشان خوش است.
بلاخره در آزمون📝 دانشگاه افسری شرکت کردم. چند ماهی گذشت اما خبری نشد😒 بعد از چند وقت گفتم: من قبول نشدم😔دوستم با تعجب گفت: برای چی!؟گفتم نمیدونم! خیلی خوب خونده بودم اما نمیدونم چرا قبول نشدم😔 هر وقت تو زندگی کم میاوردم یا حاجتی داشتم میرفتم سراغ شهدا🌹عصر جمعه ای بود که با دوستم رفتیم مزار شهدا فردای آن روز رفتم سراغ یکی از دوستان که با هم آزمون داده بودیم،دوستم گفت: محمد، تو قبول شدی چرا نرفتی برای ثبت نام؟ گفتم :من اسم خودم رو ندیدم!😳خلاصه دوباره رفتم سپاه و متوجه شدم که قبول شدم😍 کارهای استخدامم تمام شد😍 ميگفتم: من برای شهدا کار کردم و از شهدا خواستم که این کار انجام بشه. ان شاءالله که نتیجه میگیرم🌹 همینطور هم شد😊 شهدا خیلی زود کمکم کردند و وارد سپاه شدم😍 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 رفتم پیش مسئول گزینش بهشون گفتم: به یک👆شرط میخوام بیام سپاه. گفت: شرط!؟ گفتم: اینکه من رو بفرستید جایی که سختیش زیاده!😊 مصاحبه هام با خودشون بود. توی مصاحبه خیلی اذیتم کردن😁 بهم گفتند تو برای کار اومدی و میخوای اینجا حقوق بگیر💵بشی! اما من محکم روی حرفم ایستاده بودم که حتماً باید به جایی برم که سختیش زیاده😊! مصاحبه قبول شدم و دوباره رفتم پیششون که جور کنه برم نیروی ویژه!😍 گفت تو از کجا فهمیدی که اصلا نیروی ویژه ای هست؟ گفتم رفتم و تحقیق کردم📃 که این نیروها عملیات بیشتری دارند و تصمیم گرفته بودم که برم نیروی ویژه!😊 آخرش هم رفتم😍 به سردار شهید علی چیتساز علاقه داشتم😍چون اطلاعاتی بودند، کارهای عجیبی انجام میدادند، تا عمق دشمن نفوذ میکردند وشجاعت زیادی داشتند💪میگفتم: جوان هستم، نیرو دارم💪 باید برم جاهای سخت کار کنم☺️ سعی میکردم بیکار نباشم. هر جا کاری بود انجام میدادم با اینکه مرتبط با وظیفه ام نبود😊 ( راستی رفقا من در رشته تجربی درس می خوندم📚 با اینکه در بسیج و هیئت🏴 بسیار مشغول بودم اما از شاگردهای ممتاز بودم🔖 در کنکور شرکت کردم کارشناسی تغذیه دانشگاه خرم اباد قبول شدم 🔖اما نرفتم😁 برای پسر درسخوانی مثل من رشته پایینی بود😅 خیلی تلاش کردم📚 کنکور سال بعد شرکت کردم📝 رشته ی دندان پزشکی دانشگاه شیراز قبول شدم همه بهم میگفتن آقای دکتر👨⚕اما پاسدار شدن رو به دکتر بودن ترجیح دادم😍 ) 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
معيارهای جالبی برای انتخاب همسر داشتم😍از جمله اینکه ميگفتم: خدا توفیق داده که ما خادم و نوكر اهل بيت هستیم🌹دوست دارم خانم من هم كنيز حضرت زهرا (س) باشه❤️ مذهبی بودن بخصوص حجاب و اصالت خانوادگی از معيارهای اصلی انتخابم بود💞بعدهم که عقدکردیم💍به خانمم خيلی علاقه داشتم😍
به یکی از دوستانم گفته بودم: اگه اتفاقی برام افتاد، وسايلم رو گذاشته ام ماشين فلانی🚙، گوشيم📱 رو فلان جا گذاشته ام و... یه ساعت⌚️نظامی خیلی قشنگی داشتم برادرم بدجورچشمش اون ساعتوگرفته بودچندباربهم گفت:داداش اون ساعتت رویادگاری بده به من!هی بهانه میاوردم آخرش که زیاداصرار کردگفتم:داش امیر،ان شاءالله بعدازاین مأموریت😊
یه هفته قبل از عروسیم یک گلوله💥 خورد به ديوار بعد كمانه كرده و یکراست خورده بود زير چشمم😳! پدرم خبردار شد و آمد🚶 تهران. دکتر زیاد رفتیم. هيچكدام زیر بار نمیرفتند بلاخره بیمارستان🏥بقیة الله یک پزشک👨⚕قبول کرداین عمل رو انجام بدهدچهارشنبه در تهران رفتم اتاق عمل🏥،جمعه توهمدان عروسیم🎊 بود،کارتها✉️هم توزیع شده بود،عملم چهار ساعت🕙طول کشید.پدرم خیلی ترسیده بود😰 تا از اتاق عمل اومدم بیرون پدرم بغلم کرد و زد زیر گریه! 😭 پنجشنبه مرخص شدم و رفتیم🚶 به همدان، ترکش صورتم رو هم یادگاری نگه داشتم😊! پدرم گفت: محمد جان آخه چرا شب عروسیت🎊🎉 باید این جوری بشه😔! گفتم: اشکال نداره هر چی قسمت باشه همون میشه!😊 دو روز بعد از ازدواج💞 رفتم تهران محل کار☺️ یک بار هم تو سیستان در تعقیب اشرار دستم شکست،دوران آموزشی هم پام شکست. خلاصه مرتب با مجروحیتدرگیر بودم😅
با تلفن📞 از حال خانواده ام جویا بودم. دوازده شهریور بود. احوالشون رو پرسیدم. آخرش به پدرم گفتم: بابا من رو دعای مخصوص کن!😍 گفت : محمد جان اگه قابل باشیم،
بعد مادرم صحبت📞 کرد😍گفتم: مامان جون عملیات خیلی سختی داریم😊دعا کن موفق بشیم🌹 من باشم یا نباشم مهم نیست😊 فقط دعا کن بتونیم سرباز خوبی برای امام زمان (عج) و رهبرمون باشیم😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸در این عصر زیبای جمعه 🍰براتـون 🌸یک دنيا لبخنـد 🍰یک دل خرسنـد 🌸و لحظاتی خاطره انگیز 🍰آرزو میکنم 🌸عصـرتون به شـادی 🍰دلتـون پراز مهربانی عصرتون بخیر 🍰☕️
4_488167378727731860.mp3
3.65M
ترانه ی عشق .... بهانه ی عشق تو میراث جاودانه ی عشق ❤️ نجوا با امام‌ زمان علیه السلام بسیار زیبا🌹 اللهم عجل لولیک الفرج عا شقان اهل بیت ع
⭕خبرداشتید که نشر *فضائل مولا امیرالمؤمنین علی (ع)* چکار میکنه! محشره!! پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم میفرماید اگه فضائل علی علیه السلام رو بگویی ، گناهان زبانت پاک میشود ، اگر بشنوی گناهان گوش هایت، و اگر بخوانی از روی نوشته، گناهان چشمانت، پاک میشود. حالا این فضیلت مولا علی ع را بخوانید و هم ارسال کنید تا در ثواب نشرش شریک باشید. افتخار کنید که شیعه علی ع هستید . 💐شاهکار حضرت امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام در پاسخ به سوال تکراری💐 جمعیت زیادی دور حضرت علی (علیه السلام) حلقه زده بودند .. مرد اول – یا علی ! سؤالی دارم . علم بهتر است یا ثروت؟ حضرت علی(علیه السلام) در پاسخ گفت: علم بهتر است ؛ زیرا علم میراث انبیاست و مال و ثروت میراث قارون و فرعون و هامان و شداد. مرد دوم – اباالحسن! سؤالی دارم، می‌توانم بپرسم؟ علم بهتر است یا ثروت ؟ حضرت علی علیه السلام فرمود: علم بهتر است؛ زیرا علم تو را حفظ می‌کند، ولی مال و ثروت را تو مجبوری حفظ کنی . نفر دوم که از پاسخ سؤالش قانع شده بود، همان‌‌جا که ایستاده بود نشست. در همین حال سومین نفر وارد شد، یاعلی علم بهتراست یا ثروت امام در پاسخش فرمود: علم بهتر است ؛ زیرا برای شخص عالم دوستان بسیاری است ، ولی برای ثروتمند دشمنان بسیار ! نفر چهارم – یا علی ! علم بهتر است یا ثروت؟ حضرت علی علیه السلام در پاسخ به آن مرد فرمودند: علم بهتر است ؛ زیرا اگر از مال انفاق کنی کم می‌شود ؛ ولی اگر از علم انفاق کنی و آن را به دیگران بیاموزی بر آن افزوده می‌شود. نوبت پنجمین نفر بود. یا علی علم بهتر است یا ثروت؟ حضرت‌ علی علیه السلام در پاسخ به او فرمودند : علم بهتر است ؛ زیرا مردم شخص پولدار و ثروتمند را بخیل می‌دانند، ولی از عالم و دانشمند به بزرگی و عظمت یاد می‌کنند. نفر ششم یا علی ! علم بهتر است یا ثروت؟ امام نگاهی به جمعیت کرد و گفت: علم بهتر است؛ زیرا ممکن است مال را دزد ببرد، اما ترس و وحشتی از دستبرد به علم وجود ندارد. مرد ساکت شد نگاه متعجب مردم گاهی به حضرت‌ علی و گاهی به تازه‌ واردها دوخته می‌شد.. در همین هنگام هفتمین نفر – یا ابالحسن ! علم بهتر است یا ثروت ؟ امام فرمودند : علم بهتر است ؛ زیرا مال به مرور زمان کهنه می‌شود، اما علم هرچه زمان بر آن بگذرد، پوسیده نخواهد شد. در همین هنگام هشتمین نفر وارد شد و سؤال دوستانش را پرسید که امام در پاسخش فرمود: علم بهتر است ؛ برای اینکه مال و ثروت فقط هنگام مرگ با صاحبش می‌ماند ، ولی علم، هم در این دنیا و هم پس از مرگ همراه انسان است . همه از پاسخ‌‌های امام شگفت‌ زده شده بودند که، نهمین نفر هم وارد مسجد شد و در میان بهت و حیرت مردم پرسید: یا علی ! علم بهتر است یا ثروت ؟ امام فرمود : علم بهتر است ؛ زیرا مال و ثروت انسان را سنگدل می‌کند ، اما علم موجب نورانی شدن قلب انسان می‌شود . نفر دهم – یا ابالحسن ! علم بهتر است یا ثروت ؟ علم بهتر است ؛ زیرا ثروتمندان تکبر دارند ، تا آنجا که گاه ادعای خدایی می‌کنند ، اما صاحبان علم همواره فروتن و متواضع‌ اند . فریاد هیاهو و شادی و تحسین مردم مجلس را پر کرده بود. سؤال کنندگان ، آرام و بی‌صدا از میان جمعیت برخاستند. هنگامی‌که آنان مسجد را ترک می‌کردند ، صدای امام را شنیدند که می‌گفت: اگر تمام مردم دنیا همین یک سؤال را از من می‌پرسیدند، به هر کدام پاسخ متفاوتی می‌دادم . 📚کشکول بحرانی، ج۱، ص۲۷. به نقل از امام علی‌بن‌ابی‌طالب، ص۱۴۲.📚 🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🌴🌴الحمد لله الذی اجعلنا من المتمسکین بولاية مولانا امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه ال سلام و الائمة المعصومين علیهم 🌴🌴 جاااانم فدااای حضرت امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام
دوستان وهمراهان گرامی طاعات و عبادات شما قبول درگاه احدیت التماس دعا داریم همچنان با جمعه ای متفاوت با ما همراه باشید💐
خوشگل بودن ذاتیه خوش‌پوش بودن پولیه ما نهایتا بتونیم تمیز باشیم اونم كه آب قطه شرمندتونيم😁😅😁
استاد درس فارسی می داد. شاگردی دست بلند کرد و گفت: استاد دو تا سوال دارم. چرا کلمه خمسه(پنج) از چهارحرف تشکیل شده، ولی کلمه اربعه(چهار) از پنج حرف؟ و چرا کلمه «با هم» از هم جداست، ولی کلمه «جدا» با هم هست؟! استاد گریه اش گرفت و تدریس را رها کرد و مغازه فلافلی باز کرد. شاگرد رفت سراغ مغازه استاد و پرسید: استاد میگم مفرد کلمه فلافل چی میشه؟ استاد دیوانه شد و برایش نوبت بستری شدن درآسایشگاه روانی گرفتند! الان شاگرد سه روزه که دنبال استاد می گرده که بپرسه: آیا روان همان روح‌ است؟ اگر هست، پس چرا به دیوانه میگن روانی و نمیگن روحانی؟😁😅😁
💞 از مهم‌ترين ويژگى‌هاى يك گفت‌وگوى خوب ميان زن و شوهر، رعايت نيكو هنگام گفت‌وشنود است. يك زوج خوشبخت همواره با و احترام سخن مى‌گويند؛ هيچ‌گاه هنگام گفت‌وگو با خشونت و درشتى با يكديگر برخورد نمى‌كنند؛ سخن $همسر را قطع نمى‌كنند؛‌‌ باادب سخن مى‌گويند و از هرگونه دشنام، تمسخر، سرزنش و سركوفت، و جروبحث بى‌فايده مى‌پرهيزند.
👧👦 سپردن کارهای کوچک و ساده به فرزندان سبب می شود فرزندان بر حسب توانمندی خود با افراد خانواده همکاری کنند و از این امر رضایت داشته باشند. داشتن رضایت خاطر از انجام کارهای ساده باعث شکل گیری اعتماد به نفس در آنها شده و آنها را در قبال پذیرش مسئولیت ها و وظایف بیشتر آماده تر می کند.
موزاییک کیک 😋 ▫️دو بسته بيسکوئيت پتی بور وانیلی ▫️یک لیوان شیر ▫️کره آب شده سه قاشق غذاخوری ▫️پودر کاکائو دو قاشق غذاخوری ▫️شکر دو قاشق غذاخوری ▫️رنده ی پوست لیمو ترش یا پرتقال یک قاشق چایخوری ▫️شکلات شیری یا سفید به میزان لازم 🔸ابتدا دو بسته بيسکوئيت رو خرد می کنیم، هر بيسکوئيت به دو یا سه قسمت تقسیم کنید، سپس یک لیوان شیر هم دمای محیط و کره ی آب شده و سرد شده رو بیافزایید.پودر کاکائو، شکر، رنده ی پوست لیمو و مغز گردو ی خرد شده را نیز مخلوط کرده به آرامی هم بزنید، سی گرم شکلات آب شده را افزوده، همه ی مواد را با هم ترکیب می کنیم. در قالب سیلیکونی مقداری شکلات ‌شیری یا سفید آب شده می ریزیم کمی که شکلات سفت شد مواد آماده شده را با قاشق روی شکلات ها می ریزیم و به مدت ده دقیقه در فریزر قرار می‌دهیم تا کاملا سفت شوند. سپس به راحتی از قالب جدا میکنیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا