eitaa logo
کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
116 دنبال‌کننده
19.1هزار عکس
6.6هزار ویدیو
149 فایل
کپی فقط با صلوات برای سلامتی و ظهور امام زمان عج ارتباط با ادمین: @GAFKTH
مشاهده در ایتا
دانلود
! «عباس برادرم»، خاطرات و یادداشت‌ها و همچنین مصاحبه‌هایی از شهید مدافع حرم؛ عباس کردانی است که در سال 1394 در عملیات آزادسازی شهرهای نبل و الزهرا به شهادت رسید. جنگ 33 روزه‌ی لبنان، عرصه مهمی از حضور عباس در جبهه نبرد با دشمن صهیونیستی بود که نقش مهمی در پیشرفت روحیه نظامی او داشت. حضور در جبهه‌های نبرد با بعثیان و داعشیان در عراق و به دنبال آن، حضور فعال در جبهه‌های سوریه و نبرد رویارو با تروریست‌های جنایتکار، از جمله فعالیت‌های اخیر او بود که به زیبایی هرچه تمام در این کتاب به قلم نگاشته شده است. 💰 قیمت: ۱۲۰۰۰ تومان 🔺توضیحات بیشتر و خرید آنلاین @esmaeeil_313 ۰۹۱۶۰۰۱۲۰۸۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مهارتهای کلامی_1.mp3
12.29M
۱ ▪️ زبان هر انسان، آیینه‌ی درون اوست! آنچه در لابلای حرکات زبان او، به نمایش گذاشته می‌شود؛ میزانِ عقلانیّت، شعور، سلامت و تقوایِ درونی هر انسان است . عاشقان اهل بیت علیه السلام
مهارتهای کلامی_2.mp3
11.86M
۲ 📢 خروجی زبان ما ، نشان‌دهنده‌ی میزان ظرفیت قلب ماست! انسان‌هایی که توانایی سکوت، در برابر مجادله‌ها، غیبت‌ها، سخن‌چینی‌ها، و... را دارند و زبان خویش را آلوده نمی‌کنند؛ ← در نهایت قلب و روح سالم‌تری داشته؛ و ظرف ایمان‌شان بزرگتر و پاک‌تر است. عاشقان اهل بیت علیه السلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5956488103265831176.mp3
20.23M
مقام‌معظم رهبری: بعثت خون حادثه‌ی عظیم؛ یعنی حادثه‌ی عاشورا، از دو جهت قابل تأمل و تدبر است. جهت اول، درسهای عاشورا است. عاشورا پیامها و درسهایی دارد. جهت دوم «عبرتهای عاشورا»ست.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎤✨نوحه خوانی 🦋🥀 دوست دارم تشنه لب باشم به هنگام شهادت جرعه ای نوشم ز جام کوثر ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جزء29-سوره دهر( ا نسان )- 76.pdf
115K
👆👆👆 📚 موضوع: تأويلات سوره دهر (انسان) 📖 تعداد صفحات :4⃣
بسم الله الرحمن الرحیم سلام روزتون بخیر غم‌ ها ارزش جنگیدن ندارند آنقدر خسته اند که باکوچکترین بی توجهی از پا درمی‌آیند.. آغوشتان را به روی شادی‌ باز كنيد و لبخند بزنيد 🌹
🌹💎شهادت، کاری عاقلانه است💎🌹 💠 شهادت پیش از آنکه عاشقانه باشد، عاقلانه است و با اتکاء به این عقلانیت است که 🔰احساس عاشقانه شهادت طلبی، بسیار شورآفرین و احساسی برانگیز می شود. 🌴 علیرضا پناهیان 🌴 🌴💎🌹💎🌴
36 🔶 تا اینجا نکاتی رو به طور اجمالی در مورد راه های افزایش ظرفیت روحی تقدیم حضور شما سروران عزیز کردیم. 🔹 گفتیم که "پذیرش رنج" میتونه روح آدم رو قوی و بزرگ کنه تا تحمل سختی های طبیعی دنیا براش آسون بشه. ✅ همچنین گفتیم که انسان اگه میخواد روحش بزرگ بشه باید برخی علاقه های سطحی خودش رو کنار بذاره و علاقه های عمیق تر خودش رو انتخاب کنه که به این کار میگیم مبارزه با هوای نفس. ✔️ همچنین در مورد "مبارزه با راحت طلبی" به عنوان شروع برنامه مبارزه با نفس صحبت کردیم. واقعا مبارزه با راحت طلبی میتونه آدم رو خیییلی در زندگی جلو بندازه و روحش رو بزرگ کنه. ❇️ در ادامه میخوایم به یکی از موارد بسیار مهم برای افزایش ظرفیت روحی بپردازیم. موضوعی که ما آدم ها همیشه باهاش سر و کار داریم. همیشه داخلش هستیم ولی بهش توجه نمیکنیم. در مورد این موضوع مهم صحبت خواهیم کرد...
37 ❇️ ما آدم ها در دنیایی زندگی میکنیم که پر از قوانین مختلف هست. 🔹 اگه کسی بخواد بدون توجه به این قوانین زندگی کنه واقعا زندگی سخت و تلخی خواهد داشت. ⭕️ قوانینی مثل زمان، بیماری، مرگ، رنج، رزق و روزی معین و ... همگی نشون دهنده منظم و با حساب و کتاب بودن دنیاست. ☢️ اما بین همه این قوانین، یه قانونی هست که کمتر بهش توجه میشه. با اینکه از همه قوانین مهم تر هست. 👈🏼 اون قانون مهم، امتحانات الهی هست... 🌺 دنیا جایی هست که ما انسان ها در هر لحظه خواهیم شد. در دنیا تک تک اتفاقات و حوادث کوچک و بزرگ همگی امتحان هستند. ✔️ همون طور که در زمان مدرسه، دانش آموزان از معلمشون در مورد روش امتحان آخر سال سوال میکنند، ما آدم ها هم باید از روش های امتحانات الهی از خداوند متعال سوال کنیم. راستی! خدا چجوری ما آدما رو امتحان میکنه؟! 😌☺️ در موردش فکر کنیم...
38 قانون امتحان 🔶 گفته شد که ما در دنیایی زندگی میکنیم که یک قانون بسیار مهم در اون حاکم هست: ✔️ قانون امتحان. 👈🏼 در واقع هر اتفاقی در دنیا میفته همش خداست. اصلا "خداوند متعال با ما کاری غیر از امتحان نداره". 🔵 همونطور که ما وظیفه داریم که خدا رو بکنیم و عبد او بشیم، خداوند متعال هم کاری که با ما داره اینه که ما رو کنه. ❇️ اما خب در درجه اول ما باید ذهنیت و نگاه خودمون رو راجع به امتحان عوض کنیم. چون متاسفانه امتحانات مدرسه باعث شده که ماها کلا نگاه خوبی به امتحان نداشته باشیم!😒 💢 معمولا اسم امتحان همراه شده با استرس! تا به طرف میگیم داری امتحان سریع استرس میگیره! ✔️ نه عزیزم نترس! امتحانای خدا با امتحانای مدرسه خیلی فرق داره! اصلا اون سختگیری هایی که در امتحانات مدرسه هست توی امتحانات الهی نیست. در مورد سایر تفاوت های امتحانات مدرسه با امتحانات الهی صحبت خواهیم کرد. 🌷
اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ ⛔️ انسان تجربه‌گر جهان کف است و صفات خداست چون دریا همی شکاف تو کف را که تا به آب رسی ❌ علم انسان بر اساس تجربه‌ بدست می‌آید، انسان هر بیشتر تجربه می‌کند علمش افزون می‌شود، اگر تجربه نباشد علمی هم نیست... ❌ برخی از حکما می‌گویند تجربه مانند تور ماهیگیری است، یک ماهیگیر وقتی در آب تور می‌اندازد هر چیزی ممکن است در تورش گیر کند، حالا ممکن است ماهی یا مار یا قورباغه باشد... برخی دیگر از حکما می‌گویند تجربه مانند غربال است، درشتها می‌مانند و ریزها رد می‌شوند... حضرت امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام در خطبه ۱۶ نهج البلاغه خصوص غربال جمله خیلی عمیق و زیبائی دارند، حضرت می‌فرمایند: «لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَةً وَ لَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَةً» یعنی انسانها در کوران حوادث و تجربه و آزمایش دنیا، مخلوط و بعد غربال می‌شوند، ریزها رد می‌شوند و درشتها می‌مانند... ❌ حالا یک سؤال: آیا انسان بهتر است تجربه را به تور ماهیگیری تشبیه کند یا غربال؟ کدام بهتر است؟ قطعاً غربال تشبیه بهتری است، چون در تور ماهیگیری هر چیزی ممکن است گیر کند، اما در غربال فقط درشتها و بدرد بخورها می‌مانند... انسان در تجربیاتش باید مانند غربال باشد، انسان باید غربال باشد، عقل غربال می‌کند، انسان با اینکه موجودی است اجتماعی، ولی گاهی با خود خلوت می‌کند، در خلوت خود تعقل می‌کند، تفکر می‌کند، افعال و گفتار خود را مرور می‌کند، کارهای خوب را حفظ می‌کند و کارهای نادرست را خط قرمز می‌کشد، نادرستها را تکرار نمی‌کند، عقل انسان غربال می‌کند بر اساس تجربه... ❌ همنشینی با دانشمندان و صالحان کمک فراوانی به این غربالگری می‌کند به قول سعدی شیرازی: پسر نوح با بدان بنشست خاندان نبوتش گم شد سگ اصحاف كهف روزی چند پی نيكان گرفت و آدم شد       وَالسَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى
کتاب صوتی " حماسه حسینی " اثر استاد مرتضی مطهری بصورت با صدای تولید رادیو سراسری
کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
📚 #داستان_دنباله_دار_واقعی 💌 #تمام_زندگی_من 📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی 📅 قسمت #سوم: خ
📚 💌 📝 📅 قسمت : عهدی که شکست چند ماه گذشت ... زمان مرگم رسیده بود اما هنوز زنده بودم... درد و سرگیجه هم از بین رفته بود ... رفتم بیمارستان تا از وضعیت سرم با خبر بشم ... آزمایش های جدید واقعا خیره کننده بود ... دیگه توی سرم هیچ توموری نبود ... من خوب شده بودم ... من سالم بودم ... اونقدر خوشحال شده بودم که همه چیز رو فراموش کردم ... علی الخصوص قولی رو که داده بودم ... برگشتم دانشگاه ... و زندگی روزمره ام رو شروع کردم ... چندین هفته گذشت تا قولم رو به یاد آوردم ... با به یاد آوردن قولم، افکار مختلف هم سراغم اومد ... - چه دلیلی وجود داشت که دعای اون زن مسلمان مستجاب شده باشه؟ ... شاید دعای من در کلیسا بود و همون زمان تومور داشت ذره ذره ناپدید می شد و من فقط عجله کرده بودم ... شاید ... شاید ... چند روز درگیر این افکار بودم ... و در نهایت ... چه نیازی به عوض کردن دینم بود؟ ... من که به هر حال به خدا ایمان داشتم ... تا اینکه اون روز از راه رسید ... روی پلکان برقی، درد شدیدی توی سرم پیچید ... سرم به شدت تیر کشید ... از شدت درد، از خود بی خود شدم ... سرم رو توی دست هام گرفتم و گوله شدم ... چشم هام سیاهی می رفت ... تعادلم رو از دست دادم ... دیگه پاهام نگهم نمی داشت ... نزدیک بود از بالای پله ها به پایین پرت بشم که یه نفر از پشت من رو گرفت و محکم کشید سمت خودش ... و زیر بغلم رو گرفت... به بالای پله ها که رسیدیم افتادم روی زمین ... صدای همهمه مردم توی سرم می پیچید ... از شدت درد نمی تونستم نفس بکشم ... همین طور که مچاله شده بودم یه لحظه به یاد قولی که داده بودم؛ افتادم ... - خدایا! غلط کردم ... من رو ببخش ... یه فرصت دیگه بهم بده ... خواهش می کنم ... خواهش می کنم ... خواهش می کنم ...
کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
📚 #داستان_دنباله_دار_واقعی 💌 #تمام_زندگی_من 📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی 📅 قسمت #چهارم:
📚 💌 📝 📅 قسمت : پاسخ من به خدا برای اسلام آوردن، تا شمال لهستان رفتم … من هیچ چیز در مورد اسلام نمی دونستم … قرآن و مطالب زیادی رو از اونها گرفتم و خوندم … هر چیز که درباره اسلام می دیدم رو مطالعه می کردم؛ هر چند مطالب به زبان ما زیاد نبود … و بیش از اون که در تایید اسلام باشه در مذمت اسلام بود … دوگانگی عجیبی بود … تفکیک حق و باطل واقعا برام سخت شد … گاهی هم شک توی دلم می افتاد … – آنیتا … نکنه داری از حق جدا میشی … فقط می دونستم که من عهد کرده بودم … و خدای مسلمان ها جان من رو نجات داده بود … بین تمام تحقیقاتم یاد حرف های دوست تازه مسلمانم افتادم … خودش بود … مسجد امام علی هامبورگ … بزرگ ترین مرکز اسلامی آلمان و یکی از بزرگ ترین های اروپا … اگر جایی می تونستم جواب سوال هام رو پیدا کنم؛ اونجا بود … تعطیلات بین ترم از راه رسید و من راهی آلمان شدم … بر خلاف ذهنیت اولیه ام … بسیار خونگرم، با محبت و مهمان نواز بودند … و بهم اجازه دادند از تمام منابع اونجا استفاده کنم … هر چه بیشتر پیش می رفتم با چیزهای جدیدتری مواجه می شدم … جواب سوال هام رو پیدا می کردم یا از اونها می پرسیدم … دید من به اسلام، مسلمانان و ایران به شدت عوض شده بود … کم کم حس خوشایندی در من شکل گرفت … با مفهومی به نام حکمت خدا آشنا شدم … من واقعا نسبت به تمام اون اتفاقات و اون تومور خوشحال بودم … اونها با ظاهر دردناک و ناخوشایند شون، واسطه خیر و رحمت برای من بودند … واسطه اسلام آوردن من … و این پاسخ من، به لطف و رحمت خدا بود … زمانی که من، آلمان رو ترک می کردم … با افتخار و شادی مسلمان شده بودم …
کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
📚 #داستان_دنباله_دار_واقعی 💌 #تمام_زندگی_من 📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی 📅 قسمت #پنجم:
📚 💌 📝 📅 قسمت : راهبه شدی؟ من به لهستان برگشتم … به کشوری که 96 درصد مردمش کاتولیک و متعصب هستند … و تنها اقلیت یهودی … در اون به آرامش زندگی می کنن … اون هم به خاطر ریشه دار بودن حضور یهودیان در لهستانه … کشوری که یک زمان، دومین پایگاه بزرگ یهودی های جهان محسوب می شد … هیجان و استرس شدیدی داشتم … و بدترین لحظه، لحظه ورود به خونه بود … در رو باز کردم و وارد شدم … نزدیک زمان شام بود … مادرم داشت میز رو می چید … وارد حال که شدم با دیدن من، سینی از دستش افتاد … پدرم با عجله دوید تا ببینه صدا از کجا بود … چشمش که به من افتاد، خشک شد … باورشون نمی شد … من با حجاب و مانتو وسط حال ایستاده بودم … با لبخند و درحالی که از شدت دلهره قلبم وسط دهنم می زد … بهشون سلام کردم … هنوز توی شوک بودن … یه قدم رفتم سمت پدرم، بغلش کنم که داد زد … به من نزدیک نشو … به سختی نفسش در می اومد … شدید دل دل می زد … – تو … دینت رو عوض کردی؟ … یا راهبه شدی؟ … لبخندی صورتم رو پر کرد … سعی کردم مثل مسلمان ها برخورد کنم شاید واکنش و پذیرش براشون راحت تر بشه … – کدوم راهبه ای رنگی لباس می پوشه؟ … با حجاب اینطوری … شبیه مسلمان ها … و دوباره لبخند زدم … رنگ صورتش عوض شد … دل دل زدن ها به خشم تبدیل شد … – یعنی تو، بدون اجازه دینت رو عوض کردی؟ … تو باید برای عوض کردن دینت از کلیسا اجازه می گرفتی … و با تمام زورش سیلی محکمی به صورت من زد … یقه ام رو گرفت و من رو از خونه پرت کرد بیرون … با ما همراه باشید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📘 کتاب دا، خاطرات سیده زهرا حسینی از جنگ تحمیلی و اوضاع خرمشهر در روزهای آغازین جنگ است. دختری هفده ساله که با شروع جنگ در روز اول مهر سال پنجاه و نه زندگی اش دگرگون می شود. روایتی باورپذیر، با فضاسازی بی نظیر، به گونه ای که خواننده خودش را در خیابان های شهر خرمشهر می بیند و البته حافظه فوق العاده خانم حسینی. آن چیزی که احترام و تحسین خواننده را برمی انگیزد این است که راوی داستان کارهایی را انجام می دهد که دیگران از انجامش سر باز می زنند و شاید آن کارها را کوچک و خوار می شمرند. او برای کمک و خدمت، قبرستان را انتخاب می کند. غسل و کفن و دفن شهدای جنگ. روز اول دچار ضعف و غش می شود اما... 💰 قیمت : ۸۰۰۰۰ تومان همراه با ارسال : ۹۰۰۰۰ تومان 🔺جهت سفارش کتاب : @esmaeeil_313 🔺شماره تماس : ۰۹۱۶۰۰۱۲۰۸۲