فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❧🔆✧﷽✧🔆❧
🎬#کلیپ_تصویری
🔻#شرح_حدیث
🌟#امام_صادق_عليه_السلام :
إذا صَلَّيتَ صلاةً فَريضَةً فَصَلِّها لِوَقتِها صلاةَ مُوَدِّعٍ يَخافُ أن لا يَعودَ إلَيها أبدا، ثُمَّ اصرِفْ بِبَصَرِكَ إلى مَوضِعِ سُجودِكَ ، فلَو تَعلَمُ مَن عَن يَمينِكَ و شمالِكَ لأَحسَنتَ صلاتَكَ، وَ اعلَمْ أنّكَ بَينَ يَدَي مَن يَراكَ و لا تَراهُ .
🔺 هرگاه نماز واجب خواندى، به وقت بخوان و همانند كسى كه با آن وداع مى كند (آخرين نماز عمر اوست) و مى ترسد ديگر به سوى آن برنگردد . و ديده ات را به جايگاه سجده ات بدوز ، كه اگر بدانى كسى طرف راست يا چپ توست ، خوب نماز مى خوانى، و بدان كه تو در برابر كسى هستى كه تو را مى بيند و تو او را نمى بينى .
📚 الأمالي للصدوق : 329/389
#مقام_معظم_رهبری
#حدیث
°| ♥️🌻🕊 |°
از آن زمان که به پسر "شبیب" گفتی
برای "حسین" گریه کن
کار و بارماݩ با "حسین" گره خورده !!
#حسینجانم♥️
#یا_امام_رضا
از این همه انزوا مردد شدهام
دیوانه رنگ زرد گنبد شدهام
امروز دلم حال کبوتر دارد
انگار که بیقرار مشهد شدهام
#چهارشنبههای_امام_رضایی💛
کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
📚 #داستان_دنباله_دار_واقعی 💌 #تمام_زندگی_من 📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی 📅 قسمت #بیست_و_
📚 #داستان_دنباله_دار_واقعی
💌 #تمام_زندگی_من
📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی
📅 قسمت #بیست_و_هشتم: دیوارهای دژ
- پیشنهاد خوبی نبود؟ ... اگر خوب نیستن، خودتون بهش اضافه کنید ...
- چرا ... واقعا وسوسه انگیزه ... اما می خوام بدونم کی هستید و چقدر می تونم بهتون اعتماد کنم؟ ...
- چه اهمیتی داره ... تازه زمانی که ما منافع مشترک داشته باشیم می تونیم همکاران خوبی باشیم ...
- و اگر این منافع به هم بخوره؟ ...
- تا زمانی که شما با ما همکاری کنید ... توی هر کدوم از اون بخش ها ... ما قطعا منافع مشترک زیادی خواهیم داشت ...
- منافع شما چیه؟ ... در ازای این شوی بزرگ، چه سودی می برید؟
اینو گفتم و به صندلی تکیه دادم ...
- من برای اینکه سود خودم رو بسنجم و ببینم به اندازه حقم برداشتم یا نه ... باید ببینم میزان سود شما چقدره ...
خنده رضایت بخشی بهم نگاه کرد ...
- لرزه های کوچکی که به ظاهر شاید حس نشن ... وقتی زیاد و پشت سر هم بیان ... بالاخره یه روز محکم ترین ساختمان ها رو هم در هم می کوبن ...
- و ارزش نابودی این ساختمان ...؟ ...
- منافع ماست ... چیزی که این دیوارها ازش مراقبت می کنه ... شما هم بخشی از این لرزه ها هستید ... برای حفظ منافع ما، این دیوارها باید فرو بریزه ...
از حالت لم داده، اومدم جلو ...
- فکر نمی کنم اونقدر قوی باشم که بتونم این دیوار رو به لرزه در بیارم ...
- وقتی دیوارهای باغ بریزه ... نوبت به اصل عمارت هم میرسه ... و شما این قدرت رو دارید ... این دیوار رو به لرزه در بیارید خانم کوتزینگه ...
📚 #داستان_دنباله_دار_واقعی
💌 #تمام_زندگی_من
📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی
📅 قسمت #بیست_و_نهم: قیمت خدا
- اگر جلوی این دیوارها گرفته نشه ... روز به روز جلوتر میاد... امروز تا وسط اسرائیل کشیده شده ... فردا، دیگه مرزی برای کشور شما و بقیه کشورها نمی مونه ... و انسان های زیادی به سرنوشت های بدتری از شما دچار میشن ... شما به عنوان یه انسان در قبال مردم خودتون و جهان مسئول هستید ...
جواب تمام سوال هام رو گرفته بودم ... با عصبانیت توی چشم هاش زل زدم ...
- اگر قرار به بدگویی کردن باشه ... این چیزیه که من میگم... من با یک عوضی ازدواج کردم ... کسی که نه شرافت یک ایرانی رو داشت ... که آرزوش غربی بودن؛ بود ... نه شرافت و منش یک مسلمان ...
اون، انسان بی هویتی بود که فقط در مرزهای ایران به دنیا اومده بود ... مثل سرباز خودفروخته ای که در زمان جنگ، به خاطر منفعت خودش، کشور و مردمش رو می فروشه ...
با عصبانیت از جا بلند شدم ... رفتم سمت در و در رو باز کردم ...
- برید و دیگه هرگز برنگردید ... من، خدای خودم رو به این قیمت های ناچیز نمی فروشم ...
هر سه شون با خشم از جا بلند شدند ... نفر آخر، هنوز نشسته بود ... اون تمام مدت بحث ساکت بود ...
با آرامش از جا بلند شد و اومد طرفم ...
- در ازای چه قیمتی، خداتون رو می فروشید؟ ...
محکم توی چشم هاش زل زدم ...
- شک نکنید ... شما فقیرتر از اون هستید که قدرت پرداخت این رقم رو داشته باشید ...
- مطمئنید پشیمون نمی شید؟ ...
- بله ... حتی اگر روزی پشیمون بشم، شک نکنید دستم رو برای گدایی جای دیگه ای بلند می کنم ...
کارتش رو گذاشت روی میز ...
- من روی استقامت شما شرط می بندم ...
هنوز شب به نیمه نرسیده بود و من از التهاب بحث خارج نشده بودم که صدای زنگ تلفن بلند شد ... از پذیرش هتل بود ...
- خانم کوتزینگه، لطفا تا فردا صبح ساعت 8، اتاق رو تحویل بدید ... و قبل از رفتن، تمام هزینه های هتل رو پرداخت کنید...
📚 #داستان_دنباله_دار_واقعی
💌 #تمام_زندگی_من
📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی
📅 قسمت #سی_ام: من و چمران
وسایلم رو جمع کردم ... آرتا رو بغل کردم ... موقع خروج از اتاق، چشمم به کارت روی میز افتاد ... برای چند لحظه بهش نگاه کردم ... رفتم سمتش و برش داشتم ...
- خدایا! اون پیشنهاد برای من، بزرگ بود ... و در برابر کرم و بخشش تو، ناچیز ... کارت رو مچاله کردم و انداختم توی سطل زباله ...
پول هتل رو که حساب کردم ... تقریبا دیگه پولی برام نمونده بود ... هیچ جایی برای رفتن نداشتم ... شب های سرد لهستان ... با بچه ای که هنوز دو سالش نشده بود ... همین طور که روی صندلی پارک نشسته بودم و به آرتا نگاه می کردم ... یاد شهید چمران افتادم ... این حس که هر دوی ما، به خاطر خدا به دنیا پشت کرده بودیم بهم قدرت داد ...
به خدا توکل کردم و از جا بلند شدم ... وارد زمین بازی شدم... آرتا رو بغل کردم و راهی کاتوویچ شدیم ...جز خونه پدرم جایی برای رفتن نداشتم ... اگر از اونجا هم بیرونم می کردن ...
تمام مسیر به شدت نگران بودم و استرس داشتم ...
- خدایا! کمکم کن ...
یا مریم مقدس؛ به فریادم برس ... پدر من از کاتولیک های متعصبه ... اون با تمام وجود به شما ایمان داره ... کمکم کنید ... خواهش می کنم ...
رسیدم در خونه و زنگ در رو زدم ... مادرم در رو باز کرد ... چشمش که بهم افتاد خورد ... قلبم اومده بود توی دهنم ... شقیقه هام می سوخت ...
چند دقیقه بهم خیره شد ... پرید بغلم کرد ... گریه اش گرفته بود ...
- اوه؛ خدای من، متشکرم ... متشکرم که دخترم رو زنده بهم برگردوندی ...
همچنان با ما همراه باشید
اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
⛔️ جبر و اختیار در انسان - بخش اول
❌ مولوی در مثنوی داستانی تعریف میکند که روزی دزدی وارد باغی میشود و شروع میکند میوههای باغ را دزدیدن، بالای درخت بوده که صاحب باغ میرسد، به دزد میگوید چکار میکنی؟ بیا پایین از درخت، دزد میگوید بنده خدا هستم و میوهای که خدا داده میخورم، خدا خواسته، من از خودم اختیاری ندارم، این جبر است، میوه از خداست، من هم از خدا هستم...
صاحب باغ دزد را گرفته و با طناب به درختی میبندد و با چوبی او را سخت کتک میزند، دزد آه و نالهاش به هوا بلند میشود که چه میکنی؟ صاحب باغ میگوید من بنده خدا هستم و این چوب هم وسیلهای است که خدا داده، و تو هم که بنده خدا هستی میزنم، من اختیاری از خود ندارم، این خداست که تو را میزند، دزد که از درد به خود میپیچید گفت غلط کردم، خدا نبود، من با اختیار دزدی کردم...
آن یکی میرفت بالای درخت
میفشاند آن میوه را دزدانه سخت
صاحب باغ آمد و گفت ای دنی
از خدا شرمیت کو، چه میکنی
گفت از باغ خدا، بنده خدا
گر خورد خرما، که حق کردش عطا
پس ببستش سخت آن دم بر درخت
میزد او بر پشت و ساقش چوب سخت
گفت آخر از خدا شرمی بدار
میکشی این بیگنه را زار زار
گفت از چوب خدا این بندهاش
میزند بر پشت دیگر بنده خوش
چوب حق و پشت و پهلو آن او
من غلام و آلت فرمان او
گفت توبه کردم از جبر ای عیار
اختیارست اختیارست اختیار
🔸 ادامه در بخش دوم
#جبر_و_اختیار
اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
⛔️ جبر و اختیار در انسان - بخش دوم
انسان مختار است، صاحب اختیار است، اما گاهی همین انسان با اختیار خود را مجبور میکند (یعنی جبر در اختیار با اراده خود)، انسان در این جبر خود خواسته گاهی میتواند منصرف شود و گاهی قادر نیست انصراف دهد...
یعنی چه؟ مثلاً انسانی با اختیار و اراده تصمیم میگیرد به بالای کوه برود، بالای کوه که رسید میتواند خود را به پایین بیندازد و میتواند نیندازد، اما اگر تصمیم گرفت که خود را به پایین بیندازد و خود را به پایین پرت کرد، اگر وسط راه پشیمان شد دیگر نمیتواند برگردد سر جای اولش، اینجا مجبور است سقوط کند، با اختیار خود را پرت کرده، و وقتی خود را با اختیار پرت کرد، مجبور است سقوط کند، این یعنی جبر در اختیار...
انسان در تصمیم گیری صاحب اختیار است، اما باید مراقب باشد تصمیم درست بگیرد، چون اکثر اوقات راهی به سوی بازگشت وجود ندارد، مجبور است تا آخر برود، حتی اگر سقوط از پرتگاه باشد...
وَالسَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى
#حبیب_الله_یوسفی
#جبر_و_اختیار
🔻مهمترین عامل شکوفا شدن استعدادهای انسان
🔸مهمترین عامل رسیدن انسان به منافع و شکوفا شدن استعدادهایش این است که دارای «قدرت اراده» باشد؛ قدرت اراده برای انتخاب بین دوستداشتنیها و امیال مختلف. کسی که قدرت اراده دارد میتواند بر انگیزههای سطحی و کمارزش خودش غلبه کند و کار صحیح و باارزش را -ولو با تحمل مشقت و سختی- انجام دهد. هر مقدار این قدرت بیشتر باشد، توانایی انسان برای رسیدن به منافع و شکوفا کردن استعدادهای خودش بیشتر خواهد بود.
🔸«تقوا» نیز به معنی قدرت «مراقبت» و «کنترل خود» است. انسانِ باتقوا یعنی کسی که قدرت این را دارد که خود را کنترل کرده و بر امیال کمارزش خودش غلبه کند و آنچه را که میداند خوب است انجام داده و آنچه را میداند بد است ترک کند؛ یعنی خلاف علمش عمل نکند. یعنی انسان باتقوا دارای «قدرت اراده» است.
🔻بخشی از کتاب " #تقوا؛ طرحی برای اداره جامعه" اثر علیرضا پناهیان
@madaraneirani_ir
📚 کتاب #خاک_های_نرم_کوشک
▫️کتاب خاک های نرم کوشک منتخبی از خاطرات خانواده و همرزمان شهید عبدالحسین برونسی در مورد ویژگیها و خصوصیات شهید است.
کتاب با ارائه یک زندگینامه فشرده و مختصر از شهید برونسی به نقل خاطرات اطرافیان، آشنایان و همرزمان ایشان پرداخته و هفتاد روایت کوتاه و خواندنی از ابعاد شخصیتی و زندگانی این فرمانده نقل میشود. هر خاطره نقل شده در مورد شهید با یک عکس از شهید همراه است.
#معرفی_کتاب
📚 کتاب #چرا_سوریه؟
▫️مصاحبه و سخنرانی های سیدحسن نصرالله درباره ماجرای سوریه تا سال ۹۵
مشکل ، برادران اهل سنت ما نیستند ؛ چون حرم سامرا ، مانند زینبیه ، صدها سال است که در دامن ، آغوش و سایه عنایت اهل سنت بوده است . مشکل ما گروه های تکفیری هستند که شیعیان و اهل سنت را می کشند ، نابود می کنند و سر می برند . آن ها هم ضریح های اهل سنت را نابود میکنند و هم ضریح های شیعیان را و همنین اهل سنت و شیعه را تکفیر می کنند .
چطور باید جلوی این ها را گرفت که شیعیان و اهل سنت را به فتنه و کشتار نکشانند ؟ باید همگی از جایگاه علمی ، فتوایی ، سیاسی و حتی اگر مجبور شدیم ، در میدان جن مقابلشان بایستیم .
#معرفی_کتاب
هدایت شده از کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
4_5791935884542609352.mp3
21.06M
🌸 قرار روزانه
💬 قرائت دعای "عهــــد"
🌴کانال 👈 عاشقان اهل بیت ع
هدایت شده از کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
4_265388460171329759.mp3
1.95M
زیارت عاشورا
🌴کانال 👈 عاشقان اهل بیت ع
سوره اعلی۸۷.pdf
74.9K
👆👆👆
📚 موضوع: تأويلات سوره اعلی
📖 تعداد صفحات :2⃣
عاشقان اهل بیت علیه السلام
کتاب صوتی " حماسه حسینی " اثر استاد مرتضی مطهری
بصورت #تلخیص_شده با صدای #بهروز_رضوی
تولید رادیو سراسری
#حماسه_حسینی
#استاد_مطهری
hamase 14.mp3
8.16M
پایان
✅عزیزان این صوت ؛ بصورت گزیده و تلخیصی از کتاب هست و متن کامل کتاب نیست.
عاشقان اهل بیت علیه السلام
4_5920351150380419641.mp3
2.67M
🎤 🔊 #استادقاسمیان
🍃 #خریدنی_هستی_یا_نه ؟
🍃 #نیت
🍃 #مرحوم_کوثری
ناراحتی حضرت زهرا(س) از دست ایشان بابت چایی که حضرت در مجلس امام حسین برایشان ریخته بودند و دور ریختند
حتماً گوش کنید
عاشقان اهل بیت علیه السلام
مداحی آنلاین - ارزش مجالس اهل بیت - حجت الاسلام عالی.mp3
2.36M
🎙 مستحبی که واجبات را حفظ کرده
🔺وقتی روضه امام حسین تعطیل شد.....😭😭
🖤 درمجلس امام حسین خادم باش
👤 حجت الاسلام #عالی
یاران حضرت سیدالشهدا علیه السلام.mp3
15.43M
🔷️ ویژگی های یاران حضرت سیدالشهداء
✅ بخدا قسم امامان کیمیاگرند
💚 اگر امام نیم نگاه کند ماهم زهیر
میشویم
عاشقان اهل بیت علیه السلام
کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
📚 #داستان_دنباله_دار_واقعی 💌 #تمام_زندگی_من 📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی 📅 قسمت #سی_ام:
📚 #داستان_دنباله_دار_واقعی
💌 #تمام_زندگی_من
📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی
📅 قسمت #سی_و_یکم: سلام پدر
بعد از چند لحظه، متوجه آرتا شد ... اون رو از من گرفت ... با حس خاصی بغلش کرد ...
- آنیتا ... فقط خدا می دونه ... توی چند ماه گذشته به ما چی گذشت ... می گفتن توی جنگ های خیابانی تهران، خیلی ها کشته شدن ... تو هم که جواب تماس های من رو نمی دادی ... من و پدرت داشتیم دیوونه می شدیم ...
- تهران، جنگ نشده بود ...
یهو حواسم جمع شد ...
- پدر؟ ... نگران من بود ...
- چون قسم خورده بود به روی خودش نمی آورد اما مدام اخبار ایران رو دنبال می کرد ... تظاهر می کرد فقط اخباره اما هر روز صبح تا از خبرها مطلع نمی شد غذا نمی خورد ...
همین طور که دست آرتا توی دستش بود و اون رو می بوسید ... نفس عمیقی کشید ...
- به خصوص بعد از دیدن اون خواب، خیلی گریه کرد ... به من چیزی نمی گفت و تظاهر می کرد یه خواب بی خود و معناست اما واقعا پریشان بود ...
خیالم تقریبا راحت شده بود ... یه حسی بهم می گفت شاید بتونم یه مدت اونجا بمونم ... هر چند هنوز واکنش پدرم رو نمی دونستم اما توی قلبم امیدوار بودم ...
مادرم با پدر تماس نگرفت ... گفت شاید با سورپرایز شدن و شادی دیدن من، قسمش رو فراموش کنه و بزاره اونجا بمونم ...
صدای در که اومد، از جا پریدم ... با ترس و امید، جلو رفتم ... پاهام می لرزید ولی سعی می کردم محکم جلوه کنم ... با لبخند به پدرم سلام کردم ...
چشمش که به من افتاد خشک شد ... چند لحظه پلک هم نمی زد ... چشم هاش لرزید اما سریع خودش رو کنترل کرد ...
- چه عجب، بعد از سه سال یادت اومد پدر و مادری هم داری...