#تخفیف_ویژه😍
#یادت_باشد
#کتاب_عاشقانه_ای درباره زندگی شهید مدافع حرم حمید سیاهکلی.
کتابی که رهبر انقلاب فرمودند که باید ماجرای قهرمانان آن در تاریخ ثبت شود
قیمت پشت جلد ۴۰۰۰۰ تومان
قیمت ما : ۳۰۰۰۰ تومان😍
🔺جهت سفارش کتاب :
@esmaeeil_313
🔺شماره تماس
۰۹۱۶۰۰۱۲۰۸۲
#معرفی_کتاب
هدایت شده از کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
rahim_moazenzadeh.mp3
267.7K
❧🔆✧ ﷽ ✧🔆❧
🎙#صوت_الهی
بسیار زیبا و شنیدنی #اذان
با صدای رحیم موذن زاده
🔺غذای روحتان سرد نشود
بشتابید به سوی نماز.
التماس دعا🤲
عاشقان اهل بیت علیه السلام
هدایت شده از کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
🌹🍃
💕خطرناکترین جمله دنیا چیست؟
گفته میشود خطرناکترین جمله این است:
«من همینم که هستم.»
در این جمله کوتاه میتوانیم غرور ، لجاجت ، خودرایی، خودخواهی ، درجا زدن و به تدریج راندن آدمها از اطراف خود را حس کنیم
پس مراقب باشیم ، هر روز فرصتی هست برای یه قدم بهتر شدن .
با تغییرات کوچک روز بروز حالمون بهتر میشه...
@achegan🌴
هدایت شده از کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
4_5791935884542609352.mp3
21.06M
🌸 قرار روزانه
💬 قرائت دعای "عهــــد"
🌴کانال 👈 عاشقان اهل بیت ع
هدایت شده از کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
4_265388460171329759.mp3
1.95M
زیارت عاشورا
🌴کانال 👈 عاشقان اهل بیت ع
عصر۱۰۳.pdf
84.7K
👆👆👆
📚 موضوع: تأويلات سوره عصر
📖 تعداد صفحات :2⃣
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
🍃🌺🍂
🍂🍃
🌸
#عذرهای_بی_اساس
روزه بر همه كسانى كه شرايط لازم را دارند، #واجب 👌 است؛
مگر بر كسانى كه عذرهايى همچون #بيمارى 🤕 و ... دارند كه البته آنها نيز بايد حرمت اين #ماه 🌙 را نگه دارند.
در اين بين عذرهاى بى اساسى وجود دارد كه پذيرفته نيست،
مانند:
1⃣👈زمان امتحان
2⃣👈شغل هاى سخت
3⃣👈زمان كشاورزى
4⃣👈سحرى نخوردن
5⃣👈ضعيف بودن
6⃣👈عدم رضايت پدر يا شوهر
7⃣👈مسافر بودن تا قبل از حد ترخص
و ... اگر كسى به بهانه هاى فوق روزه خود را بخورد #كفاره دارد.
📗 #منبع:
۱. استفتائات امام ج ۱ ص ۳۲۱ س ۵۲
•﷽•
#امیرالمؤمنین(ع):
#دنیا در حال #انتقال از یکی به
دیگری است و از کف رفتنی است.
گیرم که دنیا برای تو بماند ، تو برای
آن نمیمانی...!
@achegan🌴
°{{ دعای روز پنجشنبه }}°
☆ به نام خداوند بخشنده مهربان ☆
🌹 سپاس خداي را كه شب تاريك را با قدرت خود برد و روز روشن را به رحمتش آورد
🌹 و لباس پرفروغ آن را درحاليكه قرين نعمتش بودم بر تن من كرد،
🌹 خدايا!
همچنانكه مرا براي اين روز نگاه داشتي براي امثال آن نيز پابرجا بدار
🌹 و بر پيامبر اسلام محمّد و خاندان او درود فرست
🌹 و داغدارم مكن در ين روز و شبها و روزهاي ديگر به سبب دست زدن به كارهاي حرام
و فراهم آوردن گناهان
🌹 خير اين روز و و خير آنچه در آن است،
و خير بعد از اين روز را روزي ام گردان
🌹 و شرّ اين روز و شرّ آنچه در آن است و شرّ بعد از آن را از من دور ساز
🌹 خدايا!
من با گردن نهادن به دين اسلام به سوي تو وسيله ميجويم
🌹 و با حرمت نهادن به قران بر تو اعتماد ميكنم،
و دوستي محمّد،بنده برگزيده است كه(درود خدا بر او و خاندانش باد)نزد تو شفاعت ميطلبم،
🌹 پس بار خدايا پيماني كه روا شدن حاجتم را به آن اميد بسته ام به حساب اور،
{{°|اي مهربانترين مهربانان|°}}
🌹 بار خدايا در روز پنجشنبه پنج حاجت مرا برطرف نما، كه آنها را جز كرم تو گنجايش و جز نعمتهاي تو طاقت ندارد:
🌿 سلامتي كه با آن براي انجام طاعتت نيرو گيرم
🌿 و عبادتي كه با آن سزاوار پاداش فراوان تو گردم،
🌿 و گشايشي در حال من با روزي حلال
🌿 و اينكه به من با امن خويش در هنگامه هاي ترس امنيت دهي،
🌿 و از هر غم و اندوه كوبنده در دژ استوار خويش پناهم دهي،
🌹 بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست
و چاره جويي ام را بوسيله او شفيع سودمندي برايم در روز قيامت قرار ده،
به يقين تو مهربانترين مهرباناني.🙏
📚 مفاتیحالجنان
🌴💎🌹💎🌴
#پیام_معنوی
💢💎 خودت را قربانی چیزی کن که بیارزد 💎💢
💠 نگران هر چیزی باشی، خودت را فدای آن کرده ای.
🔰 برای چیزی خودت را قربانی کن که بیارزد.
♻️ تنها چیزی که ارزش نگران شدن دارد،
⬅️ عدم رضایت خدا و ولی خداست.
🌴 علیرضا پناهیان 🌴
🌴💎🌹💎🌴
کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
📚 #داستان_دنباله_دار_واقعی 💌 #سرزمین_زیبای_من 📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی 📅 قسمت #نهم:
📚 #داستان_دنباله_دار_واقعی
💌 #سرزمین_زیبای_من
📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی
📅 قسمت #دهم: نبرد برای زندگی
سارا با چند تا از بچه ها اومده بودن ... با خوشحالی اومدن سمتم ... .
- وای کوین ... بالاخره پیدات کردیم ... باورت نمیشه چقدر گشتیم ... یه نگاهی به اطراف کرد ... عجب مزرعه زیبائیه...
کم کم حواس همه به ماها جمع شده بود ... بچه ها دورم رو گرفتن ... یه نگاهی به سارا کردم ... .
- دستت چطوره؟ ...
خندید ... از حال و روز تو خیلی بهتره ... چرا دیگه برنگشتی مدرسه؟ ... .
سرم رو انداختم پایین ... اگر برای این اومدید ... وقتتون رو تلف کردید ... برگردید ... .
- درسهای این چند روز رو بین خودمون تقسیم کردیم ... هر کدوم جزوه یه درس رو برات نوشتیم که عقب نمونی ... مکث کوتاهی کرد و کیفم رو داد دستم ... فکر نمی کردم اهل جا زدن باشی ... فکر می کردم محکم تر از این حرف هایی ... و رفت ...
چند قدمی از ما دور نشده بود که یکی شون گفت ... ما همه پشتت ایستادیم ... اینقدر تهدیدشون کردیم که نزاشتیم ازت شکایت کنن ... سارا هم همین طور ... تهدیدشون کرد اگر ازت شکایت کنن ... ازشون شکایت می کنه ... دستش ۳ تا بخیه خورده اما بی خیالش شد ... خیلی به خاطر اتفاقی که افتاد احساس گناه می کنه ... حس می کنه تقصیر اونه که این بلا سرت اومد ... برگرد پسر... تو تا اینجا اومدی ... به این راحتی جا نزن ...
بچه ها که رفتن ... هنوز کیفم توی دستم بود ... توی همون حالت ایستاده بودم و فکر می کردم ... حرف هاشون درست بود ... من با این همه سختی، هر جور بود تا اونجا اومده بودم ... اما اونها نمی تونستن شرایط من رو درک کنن ... حقیقت این بود که هیچ آینده ای برای من وجود نداشت ... در حالی که اونها به راحتی می تونستن برن دانشگاه و آینده شون رو رقم بزنن ... فقط کافی بود واسش تلاش کنن ... ولی من باید برای هر قدم از زندگیم می جنگیدم ... جنگی که تا مغز استخوانم درد و زجرش رو حس می کردم ...
📚 #داستان_دنباله_دار_واقعی
💌 #سرزمین_زیبای_من
📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی
📅 قسمت #یازدهم: نسل آینده
هر چند آینده ای مقابل چشم هام نبود اما با خودم گفتم ... اون روز که پات رو توی مدرسه گذاشتی ... حتی خودت هم فکر نمی کردی بتونی تا اینجا بیای ... حالا، امروز خیلی ها این امید رو پیدا کردن که بچه هاشون رو بفرستن مدرسه ... اگر اینجا عقب بکشی ... امید توی قلب های همه شون میمیره ... به خاطر نسل آینده و آدم هایی که امروز چشم هاشون به تو دوخته شده ... باید هر طور شده، حداقل از دبیرستان فارغ التحصیل بشی ... امروز تو تا دبیرستان رفتی... نسل بعد، شاید تا دانشگاه هم پیش برن ... و بعد از اون، شاید روزی برسه که بتونن برن سر کار ... اما اگر این امید بمیره چی؟ ...
وسایلم رو جمع کردم و فردا صبح رفتم مدرسه ... تصمیمم رو گرفته بودم ... به هر طریقی شده و هر چقدر هم سخت...باید درسم رو تموم می کردم ... .
وارد مدرسه که شدم از روی نگاه های بچه ها و واکنش هاشون می شد فهمید کدوم طرف من بودن ... کدوم بی طرف بودن ... بعضی ها با لبخند بهم نگاه می کردن ... بعضی ها با تایید سری تکان می دادن ... بعضی ها برام دست بلند می کردن ... یه عده هم بی تفاوت، حتی بهم نگاه نمی کردن ... یه گروه هم برای اعتراض به برگشتم تف می انداختن ...
به همین منوال، زمان می گذشت ... و من به آخرین سال تحصیلی نزدیک می شدم ... همزمان با تحصیل، دنبال کار می گشتم ... من اولین کسی بودم که توی اون منطقه فرصت درس خوندن رو داشتم ... دلم نمی خواست برگردم توی همون زمین و کارگری کنم ... حالا که تا اونجا پیش رفته بودم باید به نسل بعد از خودم تفاوت و تغییر رو نشون می دادم ... تا انگیزه ای برای رشد و تغییر اونها ایجاد کنم ... .
ولی حقیقت این بود که هیچ چیز تغییر نکرده بود ... یه بومی سیاه، هنوز یه بومی سیاه بود ... شاید تنها جایی که حاضر می شد امثال ما رو قبول کنه، ارتش بود ... .
من دنبال ایجاد تغییر در نسل آینده بودم ... اما هرگز فکر نمی کردم یه اتفاق باعث تغییر خودم بشه ... .
📚 #داستان_دنباله_دار_واقعی
💌 #سرزمین_زیبای_من
📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی
📅 قسمت #دوازدهم: سرنوشت
نزدیک سال نو بود ... هر چند برای یه بومی سیاه، مفهومی به نام سال نو وجود نداشت ... اما مادرم همیشه به چشم فرصتی برای شاد بودن بهش نگاه می کرد ... خونه رو تمیز می کردیم ... و سعی می کردیم هر چند یه تغییر خیلی ساده ... اما بین هر سال مون یه تفاوت کوچیک ایجاد کنیم... خیلی ها به این خصلت ما می خندیدن ... اونها منتظر دلیلی برای شاد شدن بودن ... اما ما حتی در بدترین شرایط ... سعی می کردیم دلیلی برای شاد شدن بسازیم ... .
ما توی خونه، نه پولی برای وسایل کریسمس داشتیم ... نه پولی برای خریدن هدیه و جشن گرفتن ... نه اعتقادی به مسیح ... مسیح هم از دید ما یه جوان سفید پوست بود ... و یکی از اهرم های فشار افرادی که سرزمین ما رو اشغال کرده بودن و ما رو به بند کشیده بودن ...
مادرم و سیندی برای خرید از خونه خارج شدن ... ساعت به نیمه شب نزدیک می شد اما خبری از اونها نبود ... کم کم می شد نگرانی رو توی چشم ها و صورت همه مون دید ... پدرم دیگه طاقت نیاورد ... منم همین طور ... زدیم بیرون ... در روز که باز کردیم، کیم پشت در بود ... ایستاده بود پشت در و برای در زدن دل دل می کرد ... پدرم با دیدن چهره آشفته اون، رنگ از صورتش پرید ... .
سخت ترین لحظات پیش روی ما بود ... زمانی که سفیدها مشغول جشن و شادی بودن ... ما توی قبرستان بومی ها خواهر کوچکم رو دفن می کردیم ... از خاک به خاک ... از خاکستر به خاکستر ... .
مادرم خیلی آشفته بود و مدام گریه می کرد ... خیلی ها اون شب، جوان مستی که سیندی رو زیر کرده بود؛ دیده بودن ... می دونستن کیه اما برای پلیس چه اهمیتی داشت ... اونها حتی حاضر به شنیدن حرف ها و اعتراض پدرم نشدن ... و با بدرفتاری تمام، ما رو از اداره پلیس بیرون کردن ... .
به همین راحتی، یه بومی سیاه دیگه ... به دست یه سفید پوست کشته شد ... هیچ کسی صدای ما رو نشنید ... هیچ کسی از حق ما دفاع نکرد ... اما اون شب، یه چیز توی من فرق کرد ... چیزی که سرنوشت رو جور دیگه ای رقم می زد ... .
با ما همراه باشید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حاج همت از زبان حاج قاسم❣
برادرا ! طاقت اینه امتحان آینه...
#عشق_به_توان_دو
#جهاد_فجازی
🕯 پنج شنبه است و یاد درگذشتگان😭
اللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ،
تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَهِ الفَاتِحهِ مَعَ الصَّلَوَاتِ
پنج شنبه که می شود
ثانیه هایمان سخت بوی دلتنگی می دهد😭
و عده ای از عزیزانمان
آن طرف
چشم به راه هدیه ای تا آرام بگیرند😭
با فاتحه و صلواتی هوایشان را داشته باشیم
•••🍃🌸
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
ان شاالله بعد از نماز معرفی شهید خواهیم داشت امروز کارام ردیف نبود با ما همراه باشید