کارگاه خویشتن داری_5.mp3
15.8M
#کارگاه_خویشتن_داری ۵
⬅️ تقوا تلاش برای برداشتن محدودیتها و مراقبتی کاملاً هوشمندانه است،
نه الزاماً نسبت به امور حرام...
🔺حتّی صورتهای مقدّس، اگر باعث حجاب بین ما و خداوند و اهلبیت(ع) شوند، نیازمند مراقبت و پرهیزند...
عاشقان اهل بیت علیه السلام
🌊در ژرفاے اقیانوس بلا
عاشقان غواصان این بحرند
و اگر مجنون نباشد
چگونه بہ دریا زنند؟
#شهیدآوینی 🌊📼
7.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰با هفت فایده دوستی برای سلامتی جسم تون آشنا بشید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_تصویری
🔰عادت به گناه وراه های ترک گناه
🎙استاد_رفیعی
عاشقان اهل بیت علیه السلام
کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
📚 #داستان_دنباله_دار_واقعی 💌 #نسل_سوخته 📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی 📅 قسمت #دوازدهم: شر
📚 #داستان_دنباله_دار_واقعی
💌 #نسل_سوخته
📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی
📅 قسمت #سیزدهم: رقابت
امتحانات ثلث دوم از راه رسید ...
توی دفتر شهدام ... از قول مادر یکی از شهدا نوشته بودم ...
- پسرم اعتقاد داشت ... بچه مسلمون همیشه باید در کار درست، اول و پیش قدم باشه ... باید شتاب کنه و برای انجام بهترین ها پیشتاز باشه ... خودش همیشه همین طور بود... توی درس و دانشگاه ... توی اخلاق ... توی کار و نماز ...
این یکی از شعارهای سرلوحه زندگی من شده بود ... علی الخصوص که 2 تا شاگرد اول دیگه هم سر کلاس مون بودن... رسما بین ما 3 نفر ... یه رقابت غیررسمی شکل گرفته بود ... رقابتی که همه حسش می کردن ... حتی بچه های بیخیال و همیشه خوش کلاس ... رقابتی که کم کم باعث شد ... فراموش کنم، اصلا چرا شروع شده بود ...
یک و نیم نمره داشت ... همه سوال ها رو نوشته بودم ... ولی جواب اون اصلا یادم نمی اومد ... تقریبا همه برگه هاشون رو داده بودن ... در حالی که واقعا اعصابم خورد شده بود ... با ناامیدی از جا بلند شدم ...
- خدا بهت رحم کنه مهران که غلط دیگه نداشته باشی ... و الا اول و دوم که هیچ ... شاگرد سوم کلاس و پایه هم نمیشی ...
غرق در سرزنش خودم بلند می شدم که ... چشمم افتاد روی برگه جلویی ... و جواب رو دیدم ... مراقب اصلا حواسش نبود ...
هرگز تقلب نکرده بودم ... اما حس رقابت و اول بودن ... حس اول بودن بین 120 دانش آموز پایه چهارم ... حس برتری ... حس ...
نشستم ... و بدون هیچ فکری ... سریع جواب رو نوشتم ... با غرور از جا بلند شدم ... برگه ام رو تحویل دادم و رفتم توی حیاط ...
یهو به خودم اومدم ... ولی دیگه کار از کار گذشته بود ... یاد جمله امام افتادم ... اگر تقلب باعث ...
روی پله ها نشستم و با ناراحتی سرم رو گرفتم توی دستم...
- خاک بر سرت مهران ... چی کار کردی؟ ... کار حرام انجام دادی ...
هنوز آروم نشده بودم که ... صبحت امام جماعت محل مون... نفت رو ریخت رو آتیش ...
- فردا روز ... اگر با همین شرایط ... یه قدم بیای جلو ... بری مقاطع بالاتر ... و به جایی برسی ... بری سر کار ... اون لقمه ای هم که در میاری حرامه ...
خانواده ها به بچه هاتون تذکر بدید ...
فردا این بچه میره سر کار حلال ... و با تلاش و زحمت پول در میاره ... اما پولش حلال نیست ... لقمه حرام می بره سر سفره زن و بچه اش ... تک تک اون لقمه ها حرامه ...
گاهی یه غلط کوچیک می کنی ... حتی اگر بقیه راه رو هم درست بری ... اما سر از ناکجا آباد در میاری ... می دونی چرا؟ ... چون توی اون پیچ ... از مسیر زدی بیرون ... حالا بقیه مسیر رو هم مستقیم بری ... نتیجه؟ ... باید پیچ رو برگردی ...
حالا برید ببینید اثرات لقمه حرام رو ... چه بلایی سر نسل و آدم ها و آینده میاره ...
کلمات و جملاتش ... پشت سر هم به یادم می اومد ... و هر لحظه حالم خراب تر می شد ...
کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
📚 #داستان_دنباله_دار_واقعی 💌 #نسل_سوخته 📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی 📅 قسمت #سیزدهم: رقا
📚 #داستان_دنباله_دار_واقعی
💌 #نسل_سوخته
📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی
📅 قسمت #چهاردهم: تاوان خیانت
بچه ها همه رفته بودن ... اما من پای رفتن نداشتم ... توی حیاط مدرسه بالا و پایین می رفتم ... نه می تونستم برم ... نه می تونستم ...
از یه طرف راه می رفتم و گریه می کردم ... که خدایا من رو ببخش ... از یه طرف دیگه شیطان وسوسه ام می کرد ...
- حالا مگه چی شده؟ ... همه اش 1/5 نمره بود ... تو که بالاخره قبول می شدی ... این نمره که توی نتیجه قبولی تاثیری نداشت ...
بالاخره تصمیمم رو گرفتم ...
- خدایا ... من می خواستم برای تو شهید بشم ... قصدم مسیر تو بود ... اما حالا ... من رو ببخش ...
عزمم رو جزم کردم و رفتم سمت دفتر ... پشت در ایستادم...
- خدایا ... خودت توی قرآن گفتی خدا به هر که بخواد عزت میده ... به هر کی نخواد، نه ... عزت من از تو بود ... من رو ببخش که به عزت تو خیانت کردم و با چشم هام دزدی کردم... تو، من رو همه جا عزیز کردی ... و این تاوان خیانت من به عزت توئه ...
و در زدم ...
رفتم داخل دفتر ... معلم ها دور هم نشسته بودن ... چایی می خوردن و برگه تصحیح می کردن ... با صدای در، سرشون رو آوردن بالا ...
- تو هنوز اینجایی فضلی؟ ... چرا نرفتی خونه؟ ...
- آقای غیور ببخشید ... میشه یه لحظه بیاید دم در؟ ...
سرش رو انداخت پایین ...
- کار دارم فضلی ... اگه کارت واجب نیست برو فردا بیا ... اگرم واجبه از همون جا بگو ... داریم برگه صحیح می کنیم نمیشه بیای تو ...
بغض گلوم رو گرفت ...جلوی همه ...؟... به خودم گفتم ...
- برو فردا بیا ... امروز با فردا چه فرقی می کنه ... جلوی همه بگی ... اون وقت ...
اما بعدش ترسیدم ...
- اگر شیطان نزاره فردا بیای چی؟
📚 #داستان_دنباله_دار_واقعی
💌 #نسل_سوخته
📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی
📅 قسمت #پانزدهم: امتحان خدا یا؟
- آقا نمیشه یه لحظه بیاید دم در؟ ... کارمون واجبه ...
معلوم بود خسته و بی حوصله است ...
- یا بگو ... یا در رو ببند و برو ... سرده سوز میاد ...
چند لحظه مکث کردم ...
- مهران ... خودت گند زدی و باید درستش کنی ... تا اینجا اومدن تاوان گناهت بود ... نیومدن آقای غیور امتحان خداست...
امتحان خدا؟ ... یا امتحان علوم؟ ...
- آقا ما تقلب کردیم ...
یهو سر همه معلم ها با هم اومد بالا ... چشم هاشون گرد شده بود ... علی الخصوص مدیر و ناظم ... که توی زاویه در... تا اون لحظه ندیده بودم شون ...
- برو فضلی ... مسخره بازی در نیار ... تو شاگرد اول مدرسه ای ...
چرخیدم سمت مدیر ...
- سلام آقا ... به خدا جدی میگیم ... من سوال سوم رو یادم نمی اومد ... بلند شدم برگه ام رو بدم چشمم افتاد به برگه جلویی ... بعدشم دیگه ...
آقای رحمانی ... یکی از معلم های پایه پنجم ... بدجور خنده اش گرفت ...
- همین یه سوال؟ ... همچین گفتی: آقا ما تقلب کردیم ... که الان گفتم کل برگه ات رو با تقلب نوشتی ... برو بچه جون...
همه فکر کردن شوخی می کنم اما کم کم با دیدن حالت من... معلوم شد اصلا شوخی نیست ... خیلی جدی دوباره به معلم مون نگاه کردم ...
- آقا اجازه ... لطفا سوال سوم رو به ما صفر بدید ... از ما گفتن بود آقا ... از اینجا گناهی گردن ما نیست ... ولی اگر شما باور نکنید و خطش نزنید ... حق الناس گردن هر دوی ماست ...
- عجب پر رویی هم هست ها ... قد دهنت حرف بزن بچه...
سرم رو انداختم پایین ... حتی دلم نمی خواست ببینم کدوم یکی از معلم ها بود ...
- اگر فکر کنم همه اش رو تقلب کردی و کلا بهت صفر بدم چی؟ ...
با ما همراه باشید
🌸زندگینامهحضرتسکینهس🌸
🍃بمناسبتِ سالروزِ وفات:
🍃سکینه دختر امام حسین(ع)
🍃و مادرشان رباب دختر امرؤ القیس.
🍃نام او را آمنه، امینه و امیمه ذکر کردهاند که به سبب سکون، آرامش و وقاری که داشت، مادرش او را سکینه لقب داد.
🍃 در منابع تاریخی زمان تولد او مشخص نشده اما او را کوچکتر از خواهرش فاطمه معرفی کردهاند.
🍃 وفات ایشان بروایتی : پنجم ربیع الاول سال ۱۱۷ ه. ق
🍃او را از باهوشترین، زیباترین، خوش اخلاقترین، باتقواترین و بزرگ زنان زمانه خویش دانستهاند.
🍃امام حسین(ع) سکینه را بندهای غرق در ذات الهی معرفی کرده است.
🍃سخاوت سکینه نیز در کتب تاریخی مورد اشاره قرار گرفته است.
او هزینه سفر حج برادرش امام سجاد(ع) را پرداخته است.
🍃حضرت سُکَینِه ع از حاضران در واقعه کربلا و اسیران کربلا بود که پس از شهادت پدرش با کاروان اسیران به کوفه و شام برده شد.
🍃درکتب رجال ؛ از حضرت سکینه ع و حضرت فاطمه ع؛ بعنوان راویان حدیث پدر خود امام حسین(ع) نام برده شده است.
🍃در زمان وفات و محل دفن ایشان اختلاف نظر وجود دارد؛ بطوری که از مصر و سوریه و مدینه ؛ بعنوانِ محل دفن ایشاننام برده شده.
🍃البته آنچه که مهم است ؛ زنده نگهداشتن و ذکر فضائل اهل بیت علیهما سلاماست.
🍃📚منابع: تاریخ الامم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۱۱ ص۵۲۰
شرح الاخبار، ۱۴۱۴ق، ج۳، ص۱۸۰-۱۸۱
🍃🌸عکس پیوست : مقبره ای در قبرستان باب الصغیر دمشق، سوریه است که منسوب به حضرت سکینه و حضرت فاطمه؛ دختران امام حسین ع میدانند.
✨﷽✨
🌼چرا به امام حسن مجتبي (عليه السلام )، كريم اهل بيت گفته مي شود؟
✍امام حسن مجتبي عليه السلام نسبت به دردمندان و تيره بختان جامعه قلبي رئوف داشتند و با خرابه نشينان دردمند و اقشار مستضعف و كم درآمد همراه و همنشين مي شدند و دردِ دلِ آن ها را با جان و دل مي شنيدند و به آن ترتيب اثر مي دادند، و در اين حركت انسان دوستانه جز خداوند را مدّنظر نداشتند.همچنين هيچ گاه هر ضعيف، ناتوان و درمانده، نااميد از درب خانه آن حضرت برنمي گشت، حتّي خود ايشان به سراغ فقرا مي رفتند و آن ها را به منزل دعوت مي كردند و به آن ها غذا و لباس مي دادند.
امام حسن ـ عليه السّلام ـ تمام توان خويش را در راه انجام امور نيك و خداپسندانه به كار مي گرفت و اموال فراواني در راه خدا مي بخشيد، مورّخان و دانشمندان در شرح حال زندگاني پر افتخار ايشان، بخشش هاي بي سابقه و انفاق هاي بسيار بزرگ و بي نظيري ثبت كردهاند. آن حضرت در طول عمر خود دو بار تمام اموال و دارايي خود را در راه #خدا خرج كردند و سه بار نيز ثروت خود را به دو نيم كردند و نصف آن را براي خود و نصف ديگر را در راه خدا به فقرا بخشيدند؛ از اين رو ايشان را كريم اهل بيت عليهم السلام مي نامند.
📚حقايق پنهان،ص ٢٦٨
📚منتهي الآمال، ج ١، ص ٤١٧