🌸 #خواهرانه
اون زمان ، همه شوق 😊رفتن داشتن و برای دفاع از دین و میهن 🇮🇷 از هم سبقت میگرفتن .
مخصوصاً اگه توی خونهای یه نفر میرفت ؛ بقیه هم هوایی میشدن .
داداش عباس رفت جبهه .✌️
وقتی که برگشت ، همه اقوام برای دیدنش میومدن ؛ مثل زمانی که به دیدن زوار میرن .
داداش حمید هم سعی میکرد با هر نقشه و خواهش و التماس از پدر ، مادر و برادر رضایت بگیره و بره جبهه .
بالاخره موفق شد 🙂 ، رضایتش رو گرفت و رفت .
همیشه از دوستان شهیدش حرف میزد ، اسمهاشون رو مینوشت ✍ . میگفت :
من جا موندم .😔
واسه خودش مجلس ترحیم میگرفت . اطلاعیه درست میکرد و زمان مجلس ختمش رو هم مینوشت .
دوست نداشت اسیر بشه . آرزوی شهادت داشت و همیشه به ما میگفت :
دعا کنید شهید بشم .
آخر هم به آرزوش رسید و شهید شد
🌸 #خواهرانه
اواخر آبان رزمندگان از جمله داداش حمید بمدت یه هفته برای مرخصی آمده بودند. 👩🚀
برنامه دید و بازدید خانواده و هر چی که داداش حمید دوست داشتند، براشون فراهم کردیم.🙂
سوم آذر، روزی بود که برای آخرین بار اعزام شدند.
تا شب چهارم دی که عملیات کربلای چهار شروع شد خبری نداشتیم.☹️😔
عملیات، شب ساعت ده شروع شد، ولی دیگه خبری از پیروزی نبود.
این عملیات برای رد گم کردن صدامیان بوده و شاید پیروزی این بود که عراق فکر کنه عملیات بزرگی که ایران قراره انجام بده، همین بود.😔
بنابراین خیالش جمع شد.
ولی عزیزان بسیاری در این راه بشهادت رسیدند و نیز اسیر شدند.😫
۱۷۵ اسیر دست بسته مربوط به عملیات ام الرصاص کربلای چهار بود.💔😔
هر کسی خبر شهادت داداشم رو می گفت، باور نمیکردم.😕
دائم خبر شهادت دوستان و همشهریان می رسید، ولی من فکرش را هم نمیکردم که داداشم شهید شده باشد.
خبرا دست بدست می گشت. خانواده آماده تشییع می شدند.
پیکر داداشم اشتباهی به شهر دیگه ای برده شده بود. داداش بزرگم و بقیه پیگیر قضیه شدند و بعد از ۱۴ روز پیکرش پیدا شد. 😭😢
مادرم شب خواب دیده بود که داداش حمید سوار بر اسب سفید با اوخداحافظی کرد. 🕊
ولی خوابش را بعدا تعریف کرد که من آمادگی شنیدن این خبر رو داشته باشم. 😥
واقعا خدا در اون لحظات با دادن صبر و تحمل به ما کمک کرد. 😢
روزهای سختی بود.😔
شناسایی و دیدن جسد داداش حمید درمحل قدیمی بسیج.💔
تشییع باشکوه، بخاک سپاری و مراسمات ختم سوم و هفتم و سال،
و سالهایی که گذشت، ولی حمید کوچولوی رشید ما برای همه ما جاودانه شد.💪
داداش مهربون و دوست داشتنی ما رفت ❤️ تا شاید ما کمی از دل زینب (س) باخبر باشیم.🍃
🔸 #شهادت ۶۵/۱۰/۴ # محل دفن- بهشت فاطمه
#شهید_حميدرضا_گودرزی🌹
🌸 #خواهرانه
اون زمان ، همه شوق 😊رفتن داشتن و برای دفاع از دین و میهن 🇮🇷 از هم سبقت میگرفتن .
مخصوصاً اگه توی خونهای یه نفر میرفت ؛ بقیه هم هوایی میشدن .
داداش عباس رفت جبهه .✌️
وقتی که برگشت ، همه اقوام برای دیدنش میومدن ؛ مثل زمانی که به دیدن زوار میرن .
داداش حمید هم سعی میکرد با هر نقشه و خواهش و التماس از پدر ، مادر و برادر رضایت بگیره و بره جبهه .
بالاخره موفق شد 🙂 ، رضایتش رو گرفت و رفت .
همیشه از دوستان شهیدش حرف میزد ، اسمهاشون رو مینوشت ✍ . میگفت :
من جا موندم .😔
واسه خودش مجلس ترحیم میگرفت . اطلاعیه درست میکرد و زمان مجلس ختمش رو هم مینوشت .
دوست نداشت اسیر بشه . آرزوی شهادت داشت و همیشه به ما میگفت :
دعا کنید شهید بشم .
آخر هم به آرزوش رسید و شهید شد
4⃣
🌷⃟🌴🕌჻ᭂ࿐✰🌈
عاشقان اهل بیت علیه السلام
@achegan
🌸 #خواهرانه
اواخر آبان رزمندگان از جمله داداش حمید بمدت یه هفته برای مرخصی آمده بودند. 👩🚀
برنامه دید و بازدید خانواده و هر چی که داداش حمید دوست داشتند، براشون فراهم کردیم.🙂
سوم آذر، روزی بود که برای آخرین بار اعزام شدند.
تا شب چهارم دی که عملیات کربلای چهار شروع شد خبری نداشتیم.☹️😔
عملیات، شب ساعت ده شروع شد، ولی دیگه خبری از پیروزی نبود.
این عملیات برای رد گم کردن صدامیان بوده و شاید پیروزی این بود که عراق فکر کنه عملیات بزرگی که ایران قراره انجام بده، همین بود.😔
بنابراین خیالش جمع شد.
ولی عزیزان بسیاری در این راه بشهادت رسیدند و نیز اسیر شدند.😫
۱۷۵ اسیر دست بسته مربوط به عملیات ام الرصاص کربلای چهار بود.💔😔
هر کسی خبر شهادت داداشم رو می گفت، باور نمیکردم.😕
دائم خبر شهادت دوستان و همشهریان می رسید، ولی من فکرش را هم نمیکردم که داداشم شهید شده باشد.
خبرا دست بدست می گشت. خانواده آماده تشییع می شدند.
پیکر داداشم اشتباهی به شهر دیگه ای برده شده بود. داداش بزرگم و بقیه پیگیر قضیه شدند و بعد از ۱۴ روز پیکرش پیدا شد. 😭😢
مادرم شب خواب دیده بود که داداش حمید سوار بر اسب سفید با اوخداحافظی کرد. 🕊
ولی خوابش را بعدا تعریف کرد که من آمادگی شنیدن این خبر رو داشته باشم. 😥
واقعا خدا در اون لحظات با دادن صبر و تحمل به ما کمک کرد. 😢
روزهای سختی بود.😔
شناسایی و دیدن جسد داداش حمید درمحل قدیمی بسیج.💔
تشییع باشکوه، بخاک سپاری و مراسمات ختم سوم و هفتم و سال،
و سالهایی که گذشت، ولی حمید کوچولوی رشید ما برای همه ما جاودانه شد.💪
داداش مهربون و دوست داشتنی ما رفت ❤️ تا شاید ما کمی از دل زینب (س) باخبر باشیم.🍃
🔸 #شهادت ۶۵/۱۰/۴ # محل دفن- بهشت فاطمه
#شهید_حميدرضا_گودرزی🌹
8⃣
🌷⃟🌴🕌჻ᭂ࿐✰🌈
عاشقان اهل بیت علیه السلام
@achegan