eitaa logo
کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
116 دنبال‌کننده
19هزار عکس
6.6هزار ویدیو
149 فایل
کپی فقط با صلوات برای سلامتی و ظهور امام زمان عج ارتباط با ادمین: @GAFKTH
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍃🍃🌼🍃🍃🍃 ✅برکت مهمان ✍زنی بود که مهمان دوست نداشت...!! روزی همسر او به نزد حضرت محمد(ص)میرود و بازگو میکند که همسر من مهمان دوست ندارد...!!! حضرت محمد به مرد میگوید: برو و به همسرت بگو من فردا مهمان شما هستم... فردای آنرور حضرت محمد مهمان آن زن و مرد میشود... هنگام رفتن از آن خانه زن میبیند که پشت عبای حضرت محمد(ص) پر از مار و عقرب است. زن فریاد میزند یا محمد(ص) عبای خود را بیرون بیاورید... حضرت محمد(ص)* می فرمایند "... اینها قضا و بلای خانه شما است که من می برم... پس مهمان حبیب خداست و از روزی اهل خانه کم نمیشود و قضا و بلای اهل خانه را با خود می برد... 📚بحارالانوار ┄┅┅❅♥️❅┅┅┄ 🎤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 لحظاتی از تشییع و طواف پیکر دانشمند برجسته هسته ای، شهید فخری‌زاده در حرم مطهر امام رضا(ع)
🍀🕊🍀🕊🍀🕊🍀🕊 ‌ 💠حاج اسماعیل دولابی(ره) : 🔸بعضی مواقع خداوند متعال میخواهد کسی را در مراتب بندگی زود بالا برود. 🔹 به همین خاطر درهای زندگی او را مثل دیگ زودپز محکم میبندد و او را درسختی قرار میدهد. 🔸خود ما نمیدانیم که آیا ما در سختی ها بهتر خداوند را بندگی میکنیم یا در خوشی هایمان. 🔹اکثر کسانی که به مراتب بالای بندگی رسیدند، زندگی سختی داشته اند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
الماس وجود.mp3
2.55M
💢هر گناهی، خروج از ولایت ائمه است‼️ شک نکنید❌ ♦️عمل ات تحت ولایت شیطان نره‼️ [استاد عالی ] @achegan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍️امام صادق علیه‌السلام فرمود: هرکس می‌خواهد از یاران مهدی باشد، علاوه بر ترک گناه، باید از شُبَهات هم دوری کند. یعنی مواظب باشد که هر چیزی که در آن شُبهه گناه است مرتکب نشود. 📚مکیال المکارم/ جلد۲ الّلهُـمَّـ؏جـِّل‌لِوَلیِّـڪَ الفــَرَج
کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
📚 #داستان_دنباله_دار_واقعی 💌 #نسل_سوخته 📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی 📅 قسمت #صد_و_بیست_و
📚 💌 📝 📅 قسمت : سرباز مخصوص دیگه حال، حال خودم نبود ... بچه ها هم که دیدن حال خوشی ندارم ... کسی زیاد بهم کار نمی داد ... همه چیز آروم بود تا سر پل ذهاب ... آرامگاه احمد بن اسحاق ... وکیل امام حسن عسکری ... از اتوبوس که پیاده شدم ... جلوی آرامگاه، خشکم زد ... همه ایستادن توی صحن و راوی شروع به صحبت ... در شأن مکان و احمد بن اسحاق کرد ... و عظمت شهیدی که اونجا مدفون بود ... کسی که افتخار مهر مخصوص سربازی امام زمان "عج" در کارنامه اش رو داشت ... شهید "حشمت الله امینی" ... این اسم ... فراتر از اسم بود ... آرزو و آمال من بود ... تمام خواسته و آرزوی من از دنیایی به این عظمت ... آرزویی که توی مهران ... با التماس و اشک، فریاد زده بودم ... اما همه چیز ... فقط آرزویی مقابل چشمان من ... نبود ... اون آرامگاه و اون محیط برای من آشنا بود ... حس غریب و عجیبی وجودم رو پر کرده بود ... اما چرا؟ ... چرا اون طور بهم ریخته بودم؟ ... همون طور ایستاده بودم ... توی عالم خودم ... که دوباره ابالفضل از پشت زد روی شونه ام ... - داداش ... اسم دارم به خدا ... مثل نینجا بی صدا میای یهو میزنی روی شونه ام ... خندید ... - دیدم زیادی غرق ساختمون شدی گفتم نجاتت بدم تا کامل خفه نشدی ... حالا که اینطور عاشقش شدی ... صحن رو دور بزن ... برو از سمت در خواهران ... خانم حسینی رو صدا کن بیاد جای اتوبوس وسائل رو تحویل بگیره ... با دلخوری بهش نگاه کردم ... - اون زمانی که غلام حلقه به گوش داشتن و ... برای پیج کردن و خبر دادن می فرستادنش خیلی وقته گذشته ... داداش ... هم خودت پا داری ... هم موبایل ... زنگ زدی جواب نداد خودت برو ... تازه این همه خانم اینجاست ... به یکی از خانم ها پیغام دادم ... ما رو کاشت ... رفت که بیاد ... خودش هم که برنمی داره ... بعد از نماز حرکت می کنیم ... بجنب که تنها بیکار اینجا تویی ... یه ساعته زل زدی به ساختمون ... آرامگاه رو دور زدم ... و رفتم سمت حیاط پشتی که ... نفسم برید و نشستم زمین ... - یا زهرا ... یا زهرا ... چشم هام گر گرفت و به خون نشست ...
کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
📚 #داستان_دنباله_دار_واقعی 💌 #نسل_سوخته 📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی 📅 قسمت #صد_و_بیست_و
📚 💌 📝 📅 قسمت : چشم های کور من پاهام شل شده بود ... تازه فهمیدم چرا این ساختمان ... حیاط ... مزار شهدا ... و ... برام آشنا بود ... چند سال می گذشت؟ ... نمی دونم ... فقط اونقدر گذشته بود که ... نشستم یه گوشه و سرم رو بین دست هام مخفی کردم ... خدایا ... چی می بینم؟ ... اینجا همون جاست ... خودشه... دقیقا همون جاست ... همون جایی که توی خواب دیدم... آقا اومده بود ... شهدا در حال رجعت...با اون قامت های محکم و مصمم ... توی صحن پشتی ... پشت سر هم به خط ایستادن ... و همه منتظر صدور فرمان امام زمان ... خودشه ... اینجا خودشه ... زمانی که این خواب رو دیدم ... یه بچه بودم ... چند بار پشت سر هم ... و حال ... اونقدر تک تک صحنه ها مقابل چشمم بود ... که انگار دقیقا شهدا رو می دیدم که منتظر ... به انتظار ایستاده اند ... - یا زهرا ... آقا جان ... چقدر کور بودم ... چقدر کور بودم که نفهمیدم و ندیدم ... این همه آرزوی سربازیت ... اما صدای اومدنت رو نشنیدم ... لعنت به این چشم های کور من ... داخل که رفتم ... برادرها کنار رفته بودن ... و خانم ها دور مزار سرباز امام زمان ... حلقه زده بودن ... و من از دور ... به همین سلام از دور از هم راضیم ... سلام مرد ... نمی دونم کی؟ ... چند روز دیگه؟ ... چند سال دیگه؟ ... ولی وعده ما همین جا ... همه مون با هم از مهران میریم استقبال آقا ... اشک و بغض ... صدام رو قطع کرد ... اشک و آرزویی که به همون جا ختم نشد ... از سفر که برگشتم یه کوله خریدم ... و لیست درست کردم... فقط ... تک تک وسائلی رو که یه سرباز لازم داره ... برای رفتن ... برای آماده بودن ... با یه جفت کتونی ... همه رو گذاشتم توی اون کوله ... نمی خواستم حتی به اندازه برداشتن چند تا تیکه ... از کاروان آقا عقب بمونم ... چیزی که سال ها پیش در خواب دیده بودم ... و درک نکرده بودم ... ظهور بود ... ظهوری که بعد از گذر تمام این مدت ... هنوز منتظرم ... و آماده ... من، سال هاست که ساکم رو بستم ... شوقی که از عصر پنجشنبه آغاز میشه ... و چقدر عصرهای جمعه دلگیرن ... میرم سراغش و برش می گردونم توی کمد ... و من ... پنجشنبه آینده هم منتظرم ... تا زمانی که هنوز نفسی برای کشیدن داشته باشم ...
کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
📚 #داستان_دنباله_دار_واقعی 💌 #نسل_سوخته 📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی 📅 قسمت #آخر: چشم ها
🚧 غافلگیری!!! 📚 💌 📝 📅 قسمت : توفیق شهادت بسم الله الرحمن الرحیم با عرض سلام و آرزوی بهترین توفیقات برای شما عزیزان و گرامیان نظر به پیام مکرر دوستان مبنی بر اینکه "آیا داستان جهش داشت؟ ... اگر اینطور است ما همه داستان را می خواستیم و ... " باید عرض کنم؛ بله ... حدس شما کاملا صحیح بوده و این داستان تقریبا یک جهش 7 ساله داشت ... پس از صحبت های دیشب شما گرامیان ... به فضل و امید خدا ... قرار شد زندگی ایشان به صورت کامل در کانال قرار داده شود ... پیشاپیش به اطلاع برسانم ... این داستان برعکس موارد قبلی ... یک داستان کوتاه نیست ... شخصیت داستان در قید حیات بوده و شهید نشده اند ... (و به دوستانی که به شدت علاقه مند شهادت ایشان می باشند ... باید عرض کنم ان شاء الله خدا شهادت رو سرانجام همه عاشقان شهادت قرار بده ... اما شهادت ایشان دست من نیست ... خدا توفیق عنایت کنه خودشون شهید بشن) ... آقا مهران دانشمند هسته ای نیستند ... و مطالبی همچون شغل، رشته تحصیلی و ... که در بین پیام ها بسیار سوال شده بود ... و امثال این موارد که منجر به پیدا شدن شان گردد ... از سوی ایشان، اجازه عنوان ندارد ... ان شاء الله و به فضل خدا ... به زودی داستان از بخش حذف شده ... ادامه پیدا خواهد کرد ... از صبر و حوصله همه شما؛ صمیمانه سپاسگزارم ... و همچنان شنوای پیام های شما ... تا ابد ... در پناه حق و زیر سایه امام زمان "عج" باشید ...برادر کوچک شما سید طاها ایمانی پ.ن 1: متن این پست فرمایشات شهید والا مقام مدافع حرم هست که ملاحظه فرمودید و بدون دخل و تصرف به رویت شما خوبان رسید. پ.ن 2: داستان از قسمت 121 یهو قطع شده و آخر قصه روایت شده! اما بعد از درخواست هایی که خدمت شهید عزیز مطرح شده بود، موافقت فرموده بودن تا از قسمت 122 به بعد رو مجدداً بارگزاری بفرمایند که در پست های بعدی می تونید ادامه این داستان رو مطالعه بفرمایید. با ما همراه باشید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹ساعت عـاشقـی🌹 🔴 همـه رو به حـرم آقـا برای عرض ارادت 🤲اللهّمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضا المرتَضي الامامِ التّقي النّقي  و حُجَّتكَ عَلي مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري الصّدّيق الشَّهيد صَلَوةَ كثيرَةً تامَةً زاكيَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه كافْضَلِ ما صَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِكَ.🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
#پیغمبر به عنوان میهمان، وارد خانه ی ابی ایّوب انصاری که یکی از فقیرترین آدم های مدینه بود شد و به ا
یکی از جنگ های بسیار مهم بود. دشمنان همه ی نیرویشان را جمع کردند. از قضایا مطلع شد و آن خندق معروف را کند؛ کفّار، مقابل خندق آمدند، اما دیدند نمی توانند، لذا شکسته و مُفتضح و مایوس و ناکام مجبور شدند برگردند. کتاب انسان ۲۵۰ ساله، ص۴۹ با دشمن سازمان یافته ای که آماده و منتظر حمله است امان نمی دهد؛ اما دشمنی که سازمان یافته نیست و لجاجت ها و دشمنی ها و خباثت های فردی دارد و بی ایمان است، مانند عبدالله بن اُبی، تحمل می کند. کتاب انسان ۲۵۰ ساله، ص۵۲ وقتی که مردم با آن همه زحمت از جنگ برگشتند، فرمود شما از جهاد کوچک تر برگشتید، حالا مشغول شوید. . کتاب انسان ۲۵۰ ساله، ص۵۳ هر کسی که در دل بیماری دارد جزو منافقین نیست؛ گاهی مومن است، اما در دلش مرض هست که اگر جلویش را نگیری و خودت با آنها مبارزه نکنی، را از تو خواهد گرفت، وقتی ایمان را از تو گرفت، دل تو بی ایمان و تو با ایمان است؛ آن وقت اسمِ چنین کسی است. کتاب انسان ۲۵۰ ساله، ص۵۴ در رفتار خود مدبّرانه عمل می کرد و سرعت عمل داشت. پیغمبر در مواجه با دشمن، کارِ سیاسی دقیق می کرد و دشمن را به اشتباه می انداخت؛ اما با مومنین و مردم خود همیشه صریح، شفاف و روشن حرف می زد و سیاسی کاری نمی کرد. کتاب انسان ۲۵۰ ساله، ص۵۵ ده سال کرد؛ اگر عملی را که در این ده سال انجام گرفته، به یک مجموعه پرکار بدهیم تا آن را انجام دهند، در طی صد سال هم نمی توانند آن همه کار و تلاش و خدمت را انجام دهند. کتاب انسان ۲۵۰ ساله، ص۵۶
يجْعلُ اللَّه الهُموم مُقدّماتٍ لنعمٍ مخْبوءة.. خداوند غم هارو مقدمہ‌ے نعمٺ‌هاے پنہانش قرار داده..
بر نَفْس خود...؛ باشیم نه ...! زندگی، اسارت نیست زندگی محل تا خداست...!! ... [ اَعُوذُ بِاللّهِِ مِنْ شَرِّ نَفْسِی وَ مِنْ شَرِّ غَيْرِی وَ مِنْ شَرِّ اَلشَّيَاطِينِ...]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هر روز در پی توام که کی می ایی چون صبح سحر چه لطیف می ایی می ایی که دل ما را شاد کنی به به که چه زیبا سحری می آیی چشم و دلم ز امدنت شادمان می شود من چه گویم زین صفا که چه زیبا می ایی معنای ان همه زیبایی ترا چگونه باید گفت سروشانه حظ می برم که چه زیبا می آیی