eitaa logo
کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
116 دنبال‌کننده
19هزار عکس
6.6هزار ویدیو
149 فایل
کپی فقط با صلوات برای سلامتی و ظهور امام زمان عج ارتباط با ادمین: @GAFKTH
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 اون زمان ، همه شوق 😊رفتن داشتن و برای دفاع از دین و میهن 🇮🇷 از هم سبقت می‌گرفتن . مخصوصاً اگه توی خونه‌ای یه نفر می‌رفت ؛ بقیه هم هوایی می‌شدن . داداش عباس رفت جبهه .✌️ وقتی که برگشت ، همه اقوام برای دیدنش میومدن ؛ مثل زمانی که به دیدن زوار می‌رن . داداش حمید هم سعی می‌کرد با هر نقشه‌ و خواهش و التماس از پدر ، مادر و برادر رضایت بگیره و بره جبهه . بالاخره موفق شد 🙂 ، رضایتش رو گرفت و رفت . همیشه از دوستان شهیدش حرف می‌زد ، اسمهاشون رو می‌نوشت ✍ . می‌گفت : من جا موندم .😔 واسه خودش مجلس ترحیم می‌گرفت . اطلاعیه درست می‌کرد و زمان مجلس ختمش رو هم می‌نوشت . دوست نداشت اسیر بشه . آرزوی شهادت داشت و همیشه به ما می‌گفت : دعا کنید شهید بشم . آخر هم به آرزوش رسید و شهید شد
بعد از عملیات والفجر هشت در مشهد بدیدن خواهرش اومد و از تله های خورشیدی و آب خروشان اروند گفت.
آخرین بار ۲۵ روز اومده بود مرخصی. دوتا از بهترین دوستانش، عباسعلی فرمنی و علی عقیلی بودند. انگار به دلش برات شده بود که این آخرین مرخصی اش است چون خیلی بهم بیشتر از قبل اهمیت می داد. حتی توی این ۲۵ روز نمی گذاشت جایی برم. میگفت این آخرین روزها کنارم باشید. یه روز داشتم سبزی پاک می کردم. با دستی که خراش داشت اومد جلوی من نشست و گفت با این دست منو شناسایی کنید. همون موقع وصیت کرد و گفت برای ازدواج خواهرانم تله نذارید و به خونه و پولشون نگاه نکنید. سر مزار من به هیچ وجه گریه نکنید چون دشمن نباید اشک شما رو ببيند.
🌸 اواخر آبان رزمندگان از جمله داداش حمید بمدت یه هفته برای مرخصی آمده بودند. 👩🚀 برنامه دید و بازدید خانواده و هر چی که داداش حمید دوست داشتند، براشون فراهم کردیم.🙂 سوم آذر، روزی بود که برای آخرین بار اعزام شدند. تا شب چهارم دی که عملیات کربلای چهار شروع شد خبری نداشتیم.☹️😔 عملیات، شب ساعت ده شروع شد، ولی دیگه خبری از پیروزی نبود. این عملیات برای رد گم کردن صدامیان بوده و شاید پیروزی این بود که عراق فکر کنه عملیات بزرگی که ایران قراره انجام بده، همین بود.😔 بنابراین خیالش جمع شد. ولی عزیزان بسیاری در این راه بشهادت رسیدند و نیز اسیر شدند.😫 ۱۷۵ اسیر دست بسته مربوط به عملیات ام الرصاص کربلای چهار بود.💔😔 هر کسی خبر شهادت داداشم رو می گفت، باور نمیکردم.😕 دائم خبر شهادت دوستان و همشهریان می رسید، ولی من فکرش را هم نمیکردم که داداشم شهید شده باشد. خبرا دست بدست می گشت. خانواده آماده تشییع می شدند. پیکر داداشم اشتباهی به شهر دیگه ای برده شده بود. داداش بزرگم و بقیه پیگیر قضیه شدند و بعد از ۱۴ روز پیکرش پیدا شد. 😭😢 مادرم شب خواب دیده بود که داداش حمید سوار بر اسب سفید با اوخداحافظی کرد. 🕊 ولی خوابش را بعدا تعریف کرد که من آمادگی شنیدن این خبر رو داشته باشم. 😥 واقعا خدا در اون لحظات با دادن صبر و تحمل به ما کمک کرد. 😢 روزهای سختی بود.😔 شناسایی و دیدن جسد داداش حمید درمحل قدیمی بسیج.💔 تشییع باشکوه، بخاک سپاری و مراسمات ختم سوم و هفتم و سال، و سالهایی که گذشت، ولی حمید کوچولوی رشید ما برای همه ما جاودانه شد.💪 داداش مهربون و دوست داشتنی ما رفت ❤️ تا شاید ما کمی از دل زینب (س) باخبر باشیم.🍃 🔸 ۶۵/۱۰/۴ # محل دفن- بهشت فاطمه 🌹
❤️ شهید 🌹🍃 این چه تیری بود بر قلب من است این چه تیغی بود برزخم من است این همان تیری است که شیطان میزند این همان تیغی است که پنهان میزند شهادت مرغ تشنه ایست که بدنبال آب میگردد حمید رضا گودرزی🌹
قسمتهایی از وصیت نامه شهید : ❤️ مادرم، پدرم میدانم که می خواستید مرا درلباس دامادی ببینید، 😔 حالا هم برا دیدن من در درون لباس دامادی دیر نشده ،آیا نمیبینید که در کنار عروسم شهادت ودر جوارفرزندم آزادی سرافراز ایستاده ام . 📢 دشمن در کمین است واز هر ضعف شما سوءاستفاده میکند البته بفرموده" امام خمینی آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند" و شما باید استوار وبا اتکا به الله به راه خود ادامه دهید.
والفجر 6 و الفجر 8 کربلای 4 کربلای 1 مهران
غصه های والفجر هشت را بشنو از من ناله های رنج را بغض های والفجر هشت را از چه رو خود را زمين گير كرده ايم اين چنين در منجلاب گير كرده ايم
در گلشن عشق آب و تاب است شهید شیرازه ی سرخ انقلاب است شهید دارد چه اگر غروب خورشید، اما تفسیر طلوع آفتاب است شهید سبک بالان خرامیدند و رفتند مرا بیچاره نامیدند و رفتند... سواران لحظه ای تمکین نکردند ترحم بر من مسکین نکردند کجایید ای شهیدان خدایی بلاجویان دشت کربلایی کجایید ای سبک روحان عاشق پرنده‌تر ز مرغان هوایی کجایید ای شهان آسمانی بدانسته فلک را درگشایی کجایید ای ز جان و جا رهیده کسی مر عقل را گوید کجایی
مراسم تشییع شهید حمیدرضا گودرزی و دوست عزیزش
در پایان یادی کنیم از لشکر 25 کربلا و فرماندهان شجاع و شهید کمیل ایمانی و رحیم بردبار و تمامی شهدای جنگ ومدافعین حرم روحشان شاد با صلوات بر محمد و آل محمد و عجل فرجهم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
درهوای گرم چای ترش بنوشید! ✅عطشتان را از بین میبرد! ✅تنظیم‌کننده چربی خون است! ✅برای افراد مبتلا به دیابت مفید است! ✅براي سلامت قلب بسيار مفيد است
👌اگر دچار مشکلات گوارشی هستید در هر وعده تنها یک نوع میوه میل کنید زیرا مصرف همزمان چند میوه باعث : ⇦ ضعف معده ⇦ ایجاد نفخ ⇦ و درد شکم میشود
از دست دیگران کمتر عصبانی شوید تا کمتر دچار پوکی استخوان شوید! عصبانی شدن طولانی مدت باعث تداخل در هورمون های مربوط به تنظیم کلسیم میشود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
13990510_39462_1281k.mp3
10.13M
🎙بشنوید | صوت کامل سخنرانی تلویزیونی رهبر انقلاب به مناسبت عید سعید قربان. ۹۹/۰۵/۱۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🎼📸 یه آوای بسیار شاد و محلی ؛ با گویش مازنی ؛ بهمراه عکسای خونه ها ی قدیمی و مناظر زیبای روستایی وخاطرات بیادماندنیش. عصر آدینه تون خوش
باجمعه ای متفاوت دیگه با شما بودیم ان شاء الله خوشتان آمده باشد
کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
📚 #داستان_دنباله_دار 💌 #بدون_تو_هرگز 📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی 📅 قسمت #پنجاه_و_ششم: د
📚 💌 📝 📅 قسمت : تقصیر پدرم بود این رو گفتم و از جا بلند شدم ... با صدای بلند خندید ... - دزد؟ ... از نظر شما رئیس دانشگاه دزده؟ ... - کسی که با فریفتن یه نفر، اون رو از ملتش جدا می کنه ... چه اسمی میشه روش گذاشت؟ ... هر چند توی نگهداشتن چندان مهارت ندارن ... بهشون بگید، هیچ کدوم از این شروط رو قبول نمی کنم ... از جاش بلند شد ... - تا الان با شخصی به استقامت شما برخورد نداشتن ... هر چند ... فکر نمی کنم کسی، شما رو برای اومدن به اینجا محبور کرده باشه ... نفس عمیقی کشیدم ... - چرا، من به اجبار اومدم ... به اجبار پدرم ... و از اتاق خارج شدم ... برگشتم خونه ... خسته تر از همیشه ... دل تنگ مادر و خانواده ... دل شکسته از شرایط و فشارها ... از ترس اینکه مادرم بفهمه این مدت چقدر بهم سخت گذشته ... هر بار با یه بهانه ای تماس ها رو رد می کردم ... سعی می کردم بهانه هام دروغ نباشه ... اما بعد باز هم عذاب وجدان می گرفتم ... به خاطر بهانه آوردن ها از خدا حجالت می کشیدم ... از طرفی هم، نمی خواستم مادرم نگران بشه ... حس غذا درست کردن یا خوردنش رو هم نداشتم ... رفتم بالا توی اتاق ... و روی تخت ولا شدم ... - بابا ... می دونی که من از تلاش کردن و مسیر سخت نمی ترسم ... اما ... من، یه نفره و تنها ... بی یار و یاور ... وسط این همه مکر و حیله و فشار ... می ترسم از پس این همه آزمون سخت برنیام ... کمکم کن تا آخرین لحظه زندگیم ... توی مسیر حق باشم ... بین حق و باطل دو دل و سرگردان نشم ... همون طور که دراز کشیده بودم ... با پدرم حرف می زدم ... و بی اختیار، قطرات اشک از چشمم سرازیر می شد ...
کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
📚 #داستان_دنباله_دار 💌 #بدون_تو_هرگز 📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی 📅 قسمت #پنجاه_و_هفتم:
📚 💌 📝 📅 قسمت : حس دوم درخواست تحویل مدارکم رو به دانشگاه دادم ... باورشون نمی شد می خوام برگردم ایران ... هر چند، حق داشتن ... نمی تونم بگم وسوسه شیطان و اون دنیای فوق العاده ای که برام ترتیب داده بودن ... گاهی اوقات، ازم دلبری نمی کرد ... اونقدر قوی که ته دلم می لرزید ... زنگ زدم ایران و به زبان بی زبانی به مادرم گفتم می خوام برگردم ... اول که فکر کرد برای دیدار میام ... خیلی خوشحال شد ... اما وقتی فهمید برای همیشه است ... حالت صداش تغییر کرد ... توضیح برام سخت بود ... - چرا مادر؟ ... اتفاقی افتاده؟ ... - اتفاق که نمیشه گفت ... اما شرایط برای من مناسب نیست ... منم تصمیم گرفتم برگردم ... خدا برای من، شیرین تر از خرماست ... - اما علی که گفت ... پریدم وسط حرفش ... بغض گلوم رو گرفت ... - من نمی دونم چرا بابا گفت بیام ... فقط می دونم این مدت امتحان های خیلی سختی رو پس دادم ... بارها نزدیک بود کل ایمانم رو به باد بدم ... گریه ام گرفت ... مامان نمی دونی چی کشیدم ... من، تک و تنها ... له شدم ... توی اون لحظات به حدی حالم خراب بود که فراموش کردم ... دارم با دل یه مادر که دور از بچه اش، اون سر دنیاست ... چه می کنم ... و چه افکار دردآوری رو توی ذهنش وارد می کنم... چند ساعت بعد، خیلی از خودم خجالت کشیدم ... - چطور تونستی بگی تک و تنها ... اگر کمک خدا نبود الان چی از ایمانت مونده بود؟ ... فکر کردی هنر کردی زینب خانم؟ ... غرق در افکار مختلف ... داشتم وسایلم رو می بستم که تلفن زنگ زد ... دکتر دایسون ... رئیس تیم جراحی عمومی بود ... خودش شخصا تماس گرفته بود تا بگه ... دانشگاه با تمام شرایط و درخواست های من موافقت کرده ... برای چند لحظه حس پیروزی عجیبی بهم دست داد ... اما یه چیزی ته دلم می گفت ... اینقدر خوشحال نباش ... همه چیز به این راحتی تموم نمیشه ... و حق، با حس دوم بود ...
12_1_Ghaseme_Musavi(Doaye_Samat)_(www.rasekhoon.net).mp3
16.92M
غروب جمعه و دعای سمات🥀🥀 🎤 # موسوی قهار التماس دعای فرج ✨✨✨ @achegan🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸جز خدا کیست ✨که در سایه 🌸 مهرش برویم ✨رحمت اوست، 🌸که هر لحظه ✨پناه من و توست خـدایا🙏 ✨بخاطرحضورت 🌸در تمام لحظه هایمان ✨سپاست میگوییم شبتون پراز آرامش الهی 🌙✨