📚 #داستان_دنباله_دار_واقعی
💌 #نسل_سوخته
📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی
📅 قسمت #هشتاد_و_چهارم: پاک تر از خاک
نفهمیدم کی خوابم برد ... اما با ضرب یه نفر به پنجره از خواب بیدار شدم ... یه نفر چند بار ... پشت سر هم زد به پنجره ... چشم هام رو باز کردم ... و چیزی نبود که انتظارش رو داشتم ...
صورتم گر گرفت و اشک بی اختیار از چشمم فرو ریخت ... آروم در ماشین رو باز کردم و پا روی اون خاک بکر گذاشتم ...
حضور برای من قوی تر از یک حس ساده بود ... به حدی قوی شده بود که انگار می دیدم ... و فقط یه پرده نازک، بین ما افتاده بود ... چند بار بی اختیار دستم رو بلند کردم، کنار بزنمش ... تا بی فاصله و پرده ببینم ... اما کنار نمی رفت ... به حدی قوی ... که می تونستم تک تک شون رو بشمارم ... چند نفر ... و هر کدوم کجا ایستاده ...
پام با کفش ها غریبی می کرد ... انگار بار سنگین اضافه ای رو بر دوش می کشیدند ...
از ماشین دور شده بودم که دیگه قدم هام نگهم نداشت ... مائیم و نوای بی نوایی ... بسم الله اگر حریف مایی ...
نشسته بودم همون جا ... گریه می کردم و باهاشون صحبت می کردم ... درد دل می کردم ... حرف می زدم ... و می سوختم ... می سوختم از اینکه هنوز بین ما فاصله بود... پرده حریری ... که نمی گذاشت همه چیز رو واضح ببینم ...
شهدا به استقبال و میزبانی اومده بودن ... ما اولین زائرهای اون دشت گمشده بودیم ...
به خودم که اومدم ... وقت نماز شب بود ... و پاک تر از خاک اون دشت برای سجده ... فقط خاک کربلا بود ...
وتر هم به آخر رسید ...
- الهی عظم البلاء ...
گریه می کردم و می خوندم ... انگار کل دشت با من هم نوا شده بود ... سرم رو از سجده بلند کردم ... خطوط نور خورشید ... به زحمت توی افق دیده می شد ...
با ما همراه باشید
#انفاق
✍یکی از سرمایه داران مدینه وصیت کرد که انبار خرمای او را پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله به بینوایان انفاق کند. پس از مرگ او، رسول خدا تمام خرماها را به فقرا داد، آن گاه یک عدد خرمای خشکیده و کم مغز برداشت و به مسلمانان فرمود: سوگند به خدا که اگر خود این مرد، این یک دانه خرما را به بدبخت و گرسنه ای می داد، پاداش آن نزد پروردگار بیش از همه این انبار خرما بود که من به دست خود که پیامبر خدا هستم، به فقرا و بینوایان دادم.
لذا در یک حدیث دیگری پیغمبر اکرم(ص) می فرماید: اگر مرد در زمان حیات خود یک درهم صدقه بدهد، بهتر از یکصد درهم صدقه در موقع مردنش است
📙نمونه معارف اسلامی، ص ۴۱۹
📗جامع احادیث شیعه، ج ۸
▫️سلام بر تو
ای یگانه روزگار و ای تنهاترینِ عالم؛
سلام بر تو
و بر روزی که برای هدایت و محبّت
قیام خواهی کرد!
📖 السَّلاَمُ عَلَيْكَ أَيُّهَا اَلْإِمَامُ اَلْوَحیدُ و القَائِمُ الرَّشیدُ...
💥قضا شدن نماز صبح
🔸مردي تصميم داشت به سفر تجارت برود خدمت امام صادق عليه السّلام که رسيد درخواست استخاره اي کرد، استخاره بد آمد، آن مرد ناديده گرفت و به سفر رفت اتّفاقاً به او خوش گذشت و سود فراواني هم برد
امّا از آن استخاره در تعجّب بود پس از مسافرت خدمت امام صادق عليه السّلام رسيد و عرض کرد:
يابن رسول الله ! يادتان هست چندي قبل خدمت شما رسيدم برايم استخاره کرديد و بد آمد، استخاره ام براي سفر تجارت بود به سفر رفتم و سود فراواني کردم به من خوش گذشت.
🌷امام صادق عليه السّلام تبسّمي کردند و به او فرمودند:
در سفري که رفتي يادت هست در فلان منزل خسته بودي نماز مغرب و عشايت را خواندي شام خوردي و خوابيدي و زماني بيدار شدي که آفتاب طلوع کرد و نماز صبح تو قضا شده بود؟
عرض کرد : آري .
🌷حضرت فرمودند: اگر خداوند دنيا و آنچه را که در دنياست به تو داده بود جبران آن خسارت (قضا شدن نماز صبح) نمي شد.
📗 جهاد با نفس/ج۱/ص۶۶
#عطر_نمازآقامونه
🍂🌹عطر عاشقی🤲🍂
🌷پیامبر اكرم(ص) فرمودند:
🌹"بنده ای نیست كه به وقت های نماز و جاهای خورشید(منظور نماز اول وقت است ) اهمیت بدهد، مگر این كه من سه چیز را برای او ضمانت می كنم:
🔺برطرف شدن گرفتاری ها و ناراحتی ها
🔺آسایش و خوشی به هنگام مردن
🔺و نجات از آتش.
📚سفینه البحار،ج ۲، ص ۴۲.
🍂🌹👇🍂🌹👇🍂🌹👇🍂🌹👇🍂
ای جانم 🍂
التماس دُعای فرج
که درمان تمام دردهاست🤲🍂
هدایت شده از کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
1_414483086.mp3
1.22M
🏴▪️👆🏻👆🏻
دعای عهد
👤باصدای استاد فرهمند
اللهم ارنی الطلعه الرشیده و الغره الحمیده....
خدایا آن جمال با رشادت و پیشانی ستوده را به من بنمایان..
عاشقان اهل بیت علیه السلام
هدایت شده از کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
4_6043897005636322652.mp3
11.65M
🔴 زیارت عاشورا
🎤 با صدای علی فانی
#اللهم_عجلـــ_الولیڪ_الفرجـ
عاشقان اهل بیت علیه السلام
هدایت شده از کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
233579_718.mp3
6.77M
🎙دعای«هفتم صحیفه سجادیه»؛
#صوتی
🔸آقای کریمی
عاشقان اهل بیت علیه السلام
هدایت شده از کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
🍃🌸هر صبح
آیة الکرسی را بخوانید و تا
شب در امان خدا هستید.
🌟آیةالکرسی عظیم ترین
آیهدر قران کریم است
برای حفظ ایمان و مال
وجان خودهر روز
آیة الکرسی بخوان.
💐💐💐💐💐
🔸
هدایت شده از کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
⬜️◻️◽️▫️دعای چهارحمد▫️◽️◻️⬜️
🌾 بِسْمِ الله الرَّحْمٰنِ الرَّحیٖمِ 🌾
💙اَلحَمدُلِلّهِ الَّذی عَرَّفَنی نَفسَهُ وَلَم یَترُکنی عُمیانَ القَلب
💚اَلحَمدُلِلّهِ الَّذی جَعَلَنی مِن اُمَّةِ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه
❤️اَلحَمدُلِلّهِ الَّذی جَعَلَ رِزقی فی یَدِهِ وَلَم یَجعَلهُ فی اَیدِی النّاس
💜اَلحَمدُلِلّهِ الَّذی سَتَرَ عُیُوبی عَورَتی وَلَم یَفضَحنی بَینَ النّاسِ.
🎁خواص دعای چهارحمد
💎از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام مرویست💎
🌸 که هر کس از پیروان ما هر روز این چهار حمد را بخواند خداوند او را سه چیز کرامت فرماید:
💚اول عمر طبیعی
💙دوم مال و جمعیت بسیار
❤️سوم باایمان ازدنیارفتن
💜وبی حساب داخل بهشت شدن
🌙 امیر مؤمنان علی علیهالسلام ، مردى را دید که از روى نوشته، دعایى طولانى میخواند. به او فرمود: «اى مرد! آنکه زیاد را میشنود، اندک را هم پاسخ میدهد». مرد گفت: سَرورم! پس چه کنم؟ فرمود: «بگو:
❤️الْحَمْدُ للهِ عَلَى کُلِّ نِعْمَةٍ
💚وَ أَسْأَلُ اللهَ مِنْ کُلِّ خَیْرٍ
💙وَ أَعُوذُ باللهِ مِنْ کُلِّ شَرٍّ
💜وَ أَسْتَغْفِرُ اللهَ مِنْ کُلِّ ذَنْبٍ»؛
❤️ستایش، خداى را بر هر نعمتى،
💚و هر خوبى را از خدا میخواهم
💙و از هر بدى، به خدا پناه میبرم
💜و از هر گناهى،از خدا آمرزش میطلبم.
عاشقان اهل بیت علیه السلام
2766623.mp3
832.4K
✅صوت/ عامل اصلی دفع بلا از شیعیان چیست؟
حجتالاسلام عالی: اهل دعا بنبست نخواهند داشت/ اگر روزی ۵ بار آیتالکرسی بخوانید خودِ خدا حافظ شما است
صحبت های حجت الاسلام عالی درباره لزوم ارتباط با امام زمان(عج) و استغاثه از آن حضرت را می شنوید
#حساب_کتاب
دعوا نمک زندگیست! 💥
خانم جان، آقا جان!...
☜ انصافاً کم نگذاشتید، یکی او گفت، یکی هم شما... و صدایتان بالا گرفت!
و داستان شکستنها و ریختنها آغاز شد؛
حریمی شکست و حرمتهایی ریخته شد!
خانم جان!...
کاش میگذاشتی آشفتگیهای ذهن همسرت تهنشین شود، آنوقت حرفهایت را در قالبی از آرامش و با چاشنی محبت به او میزدی، همان حرفهایی که با فریاد زدی و او هیچکدامش را نشنید!
شاید حرفهای همسرت بیمنطق و از سر خستگی بود، اما کار شما هم درست نبود❌!
حواستان به فرزندتان هست که از خود میپرسد؛
"یعنی چه شده که پدر و مادر با هم بلند بلند حرف میزنند!! یعنی صدای هم را نمیشنوند؟؟"
💥و او هم از شما میآموزد که برای شنیده شدن، باید فریاد بزند، حریم بشکند....
در واکنشهای درون خانواده، باید حواسمان به دو چیز باشد؛
1ـ چشمان فرزندمان که خودِ آیندهاش، را در آینهٔ رفتار ما میبیند.
۲ـ طعم زندگیمان، که رفته رفته از این شوری به تلخی میزند!
📗 کتاب #خاطرات_سفیر
🔺 کتابی که رهبر انقلاب توصیه کردند خانم ها بخوانند.
🔺چالش هایی که یک بانوی مسلمان به عنوان دانشجوی ممتاز ایرانی در فرانسه با آن مواجه شده است...
🔺 کتابی جذاب و دلنشین
💯 گزیده ای از کتاب👇
پایم که رسید به فرانسه، با اولین رفتارها و سوال هایی که درباره حجابم می شد و به خصوص درباره ی وضعیت و شرایط ایران متوجه شدم آنجا کسی من را نمی بیند. آن که آن ها می دیدند و با او سر صحبت را باز می کردند یک مسلمان ایرانی بود، نه نیلوفر شادمهری.
آن ها چیز زیادی از ایران نمی دانستند. اگر بخواهم دقیق تر بگویم، شناختی که از ایران داشتند فاصله زیادی حتی با واقعیت داشت؛ چه رسد به حقیقت.
و من شدم ایران!...
👤خرید آنلاین:
https://basalam.com/bostanketab/product/741945?ref=2QGNj
👤خرید از طریق ایتا:
@esmaeeil_313
کارگاه خویشتن داری_20.mp3
16.43M
#کارگاه_خویشتن_داری ۲۰
📌 مؤثرترین و راهگشاترین خویشتنداری،
کنترل ذهن، گوش، چشم، قلب و فکرمان از پرداختن به عیوب دیگران، جزئیّات زندگی آنان، و مسائل خصوصی شان است!
✘ آنان که در کنترل خویش، در این زمینه لنگ میزنند، از ادراکات معنوی، محروم میمانند.
📚 استفاده شخصی از اینترنت محل کار
💠 سؤال: آیا استفاده از #اینترنت_محل_کار برای کار شخصی جایز است؟
✅ جواب: #استفاده_شخصی، جایز نیست و موجب #ضمان است؛ مگر آن که با اذن مسئولی باشد که شرعا و قانونا چنین حقی دارد.
#قوانین_و_مقررات #استفاده_از_اموال_دولتی
📚 استفاده شخصی از اینترنت محل کار
#قوانین_و_مقررات #استفاده_از_اموال_دولتی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_تصویری
🎥شعرخوانی طنز در حضور رهبر انقلاب.
🌺لبخندهای زیبا و دلنشین رهبری رو ببینید دلتون شاد بشه..😊
👈مخصوصا آخرش..☺️
کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
📚 #داستان_دنباله_دار_واقعی 💌 #نسل_سوخته 📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی 📅 قسمت #هشتاد_و_چها
📚 #داستان_دنباله_دار_واقعی
💌 #نسل_سوخته
📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی
📅 قسمت #هشتاد_و_پنجم: اولین قدم
غیر قابل وصف ترین لحظات عمرم ... رو به پایان بود ... هوا گرگ و میش بود و خورشید ... آخرین تلاشش رو ... برای پایان دادن به بهترین شب تمام زندگیم ... به کار بسته بود ... توی حال و هوای خودم بودم که صدای آقا مهدی بلند شد ...
- مهران ...
سرم رو بلند کردم ... با چشم های نگران بهم نگاه می کرد... نگاهش از روی من بلند شد و توی دشت چرخید ...
رنگش پریده بود ... و صداش می لرزید ... حس می کردم می تونم از اون فاصله صدای نفس هاش رو بشنوم ...
توی اون گرگ و میش ... به زحمت دیده می شد ... اما برعکس اون شب تاریک ... به وضوح تکه های استخوان رو می دیدم ... پیکرهایی که خاک و گذر زمان ... قسمت هایی از اونها رو مخفی کرده بود ... دیگه حس اون شبم ... فراتر از حقیقت بود ...
از خود بی خود شدم ... اولین قدم رو که سمت نزدیک ترین شون برداشتم ... دوباره صدای آقا مهدی بلند شد ... با همه وجود فریاد زد ...
همون جا وایسا ...
پای بعدیم بین زمین و آسمان خشک شد ... توی وجودم محشری به پا شده بود ...
از دومین فریاد آقا مهدی ... بقیه هم بیدار شدن ... آقا رسول مثل فنر از ماشین بیرون پرید ...
چند دقیقه نشستم ... نمی تونستم چشم از استخوان شهدا بردارم ... اشک امانم نمی داد ...
صبر کن بیایم سراغت ...
ترس، تمام وجودشون رو پر کرده بود ... علی الخصوص آقا مهدی که دستش امانت بودم ...
از همون مسیری که دیشب اومدم برمی گردم ...
گفتم و اولین قدم رو برداشتم ...
📚 #داستان_دنباله_دار_واقعی
💌 #نسل_سوخته
📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی
📅 قسمت #هشتاد_و_ششم: دست های خالی
با هر قدمی که برمی داشتم ... اونها یک بار، مرگ رو تجربه می کردن ... اما من خیالم راحت بود ... اگر قرار به رفتن بود... کسی نمی تونست جلوش رو بگیره ... اونهایی که دیشب بیدارم کردن و من رو تا اونجا بردن ... و گم شدن و رفتن ما به اون دشت ... هیچ کدوم بی دلیل و حکمت نبود...
چهره آقا رسول از عصبانیت سرخ و برافروخته بود ... سرم رو انداختم پایین ... هیچ چیزی برای گفتن نداشتم ... خوب می دونستم از دید اونها ... حسابی گند زدم ... و کاملا به هر دوشون حق می دادم ... اما احدی دیشب ... و چیزی که بر من گذشته بود رو ... باور نمی کرد ...
آقا رسول با عصبانیت بهم نگاه می کرد ... تا اومد چیزی بگه... آقا مهدی، من رو محکم گرفت توی بغلش ... عمق فاجعه رو ... تازه اونجا بود که درک کردم ... قلبش به حدی تند می زد که حس می کردم ... الان قفسه سینه اش از هم می پاشه ...
تیمم کرد و ایستاد کنار ماشین ... و من سوار شدم ...
آخر بی شعورهایی روانی ...
چند لحظه به صادق نگاه کردم ... و نگاهم برگشت توی دشت ...
ایستاده بودن بیرون و با هم حرف می زدن ... هوا کاملا روشن شده بود ... که آقا مهدی سوار شد ...
پس شهدا چی؟ ...
نگاهش سنگین توی دشت چرخید ...
با توجه به شرایط ... ممکنه میدون مین باشه ... هر چند هیچی معلوم نیست ... دست خالی نمیشه بریم جلو ... برای در آوردن پیکرها باید زمین رو بکنیم ... اگر میدون مین باشه ... یعنی زیر این خاک، حسابی آلوده است ... و زنده موندن ما هم تا اینجا معجزه ... نگران نباش ... به بچه های تفحص ... موقعیت اینجا رو خبر میدم ...
آقا رسول از پشت سر، گرا می داد ... و آقا مهدی روی رد چرخ های دیشب ... دنده عقب برمی گشت ... و من با چشم های خیس از اشک ... محو تصویری بودم که لحظه به لحظه ... محو تر می شد ...
📚 #داستان_دنباله_دار_واقعی
💌 #نسل_سوخته
📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی
📅 قسمت #هشتاد_و_هفتم: بچه های شناسایی
بهترین سفر عمرم تمام شده بود ... موقع برگشت، چند ساعتی توی دوکوهه توقف کردیم ... آقا مهدی هم رفت ... هم اطلاعات اون منطقه رو بده ... و هم از دوستانش ... و مهمان نوازی اون شب شون تشکر کنه ... سنگ تمام گذاشته بودن ... ولی سنگ تمام واقعی ... جای دیگه بود ...
دلم گرفته بود و همین طوری برای خودم راه می رفتم و بین ساختمان ها می چرخیدم ... که سر و کله آقا مهدی پیدا شد ... بعد از ماجرای اون دشت ... خیلی ازش خجالت می کشیدم ... با خنده و لنگ زنان اومد طرفم ...
- می دونستم اینجا می تونم پیدات کنم ...
یه صدام می کردید خودم رو می رسوندم ... گوش هام خیلی تیزه ...
توی اون دشت که چند بار صدات کردم تا فهمیدی ... همچین غرق شده بودی که غریق نجات هم دنبالت می اومد غرق می شد ...
شرمنده ...
بیشتر از قبل، شرمنده و خجالت زده شده بودم ...
شرمنده نباش ... پیاده نشده بودی محال بود شهدا رو ببینم ... توی اون گرگ و میش ... نماز می خوندیم و حرکت می کردیم ... چشمم دنبال تو می گشت که بهشون افتاد ...
و سرش رو انداخت پایین ... به زحمت بغضش رو کنترل می کرد ... با همون حالت ... خندید و زد روی شونه ام ...
بچه های شناسایی و اطلاعات عملیات ... باید دهن شون قرص باشه ... زیر شکنجه ... سرشونم که بره ... دهن شون باز نمیشه ... حالا که زدی به خط و رفتی شناسایی ... باید راز دار خوبی هم باشی ... و الا تلفات شناسایی رفتن جنابعالی ... میشه سر بریده من توسط والدین گرامی ...
خنده ام گرفت ... راه افتادیم سمت ماشین ...
راستی داشت یادم می رفت ... از چه کسی یاد گرفتی از روی آسمون ... جهت قبله و طلوع رو پیدا کنی؟ ...
نگاهش کردم ... نمی تونستم بگم واقعا اون شب چه خبر بود ... فقط لبخند زدم ...
بلد نیستم ... فقط یه حس بود ... یه حس که قبله از اون طرفه ...
با ما همراه باشید