فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#من_وفرزندانم_موثران_نسل_ظهور
فارغ از هر دین و مذهب و ملیت و قومیت و رنگ و نژادی، صرفاً به واسطه انسان بودن و آزاده بودن کافیه که نسبتمون توی این موضوع مشخص باشه ...
و همانقدر که آرامش و احساس امنیت کودکانمان در این روزها مهمه، به همان اندازه هم ایجاد روحیه ظلمستیزی برای بچهها مهم هست.
قرار نیست بچهها رو با موضوعاتی بزرگتر از سنشون درگیر کنیم اما حتما نیازه بچهها در مورد موضوعات همهبشری #جهت داشته باشند.
#حمید_کثیری
#مرگ_بر_اسرائیل
#قدس
#طوفان_الاحرار
#وعده_صادق
#غزه
✾࿐༅❅•••🦋🪽🦋•••❅༅࿐✾
#ادبستان_دخترانه_توحید
#ادبستان_ادب_محور_استعداد_پرور
☔️ @adabestantohidd
هدایت شده از کانال حمید کثیری
شب نخوابیده بودیم
حدود ساعت ۷.۰۰ صبح رسیدیم #نجف
چون با خانواده بودم و بچه کوچک همراهمون بود، از قبل هماهنگ کرده بودم که چند ساعتی که در نجف هستیم، مشکل اسکان نداشته باشیم.
میخواستم وسایلمان را منزل یک دوستِ تا دیروز نادیده بگذارم و برویم حرم امیرالمومنین.
وقتی رسیدیم نجف، مستقیم رفتیم به سمت خانه او.
خانهها در عراق پلاک ندارند. از روی لوکیشن، درب یکی از خانهها را زدیم، در را باز نکردند.
درب خانه کناری را زدیم، باز کرد و گفت چنین کسی در این اطراف زندگی نمیکند!
تماس گرفتم، پاسخ نداد ...
با وسایل و سه کودک، حرکت کردیم به سمت حرم امیرالمومنین.
بچهها خسته بودند و هوا هم رو به گرمی میرفت ...
۳۰ دقیقه بعد، روبروی باب القبله بودیم.
حرم امیرالمومنین ...
اینجا فرق میکند؛
با همه عالم فرق میکند؛
#خانهی_پدری است؛
با حال خوش به سمتش میروی و وقتی میرسی انگار دنیا را به تو دادهاند.
قدمهایمان بیاختیار تندتر شده بودند ...
نزدیک ورودی بابالقبله، صف بلندی بود. فکر کردم از آنجا ترافیک است و خیابان قفل شده.
از خانمم خواستم گوشهای بنشیند تا من به زیارت بروم و برگردم. با علی که ۵ ساله است و محمد سجادِ ۸ ماهه، همانجا ماند.
من و محمد حسینِ ۹ ساله رفتیم. چند قدم جلوتر دیدیم راه باز شد. رفتیم زیارت امیر موحدان ...
نیم ساعت بعد برگشتیم. محمد حسین برای مامان از حرم مولی آب آورده بود.
وقتی رسیدیم، علی از خستگی خوابش برده بود. آرامترین خوابِ ممکن، کنار خانه پدری ...
محمد سجاد را گرفتم تا همسرم به زیارت برود.
رویم را یک دقیقه برگردانم،
محمد حسین هم مثل علی به خواب رفت ...
مغازه اسباببازیفروشی کنارمان، پنکهاش را سمت بچهها چرخاند و بعد پتویی زیر سر علی گذاشت.
بچهها بیخبر از همه جا خواب خوابِ بودند.
همسرم نیم ساعت بعد برگشت.
بچهها را بیدار کردیم که برویم؛
همین نیم ساعت؛
بهترین خواب زندگیشان شده بود؛
سردماغ و سر کِیف شده بودند ...
باورش سخت بود؛
اینجا بودیم، نجــــــــف، خانه پدری ...
غرق در محبت امیرالمومنین ...
بچهها؛
در حال ساخت یکی از شیرینترین خاطرات زندگیشان هستند؛
در حال چشیدن نیمچه سختی با طعم محبت و دوست داشتنِ پدر واقعی؛
بچهها؛
در حال سریعتر بزرگ شدناند ...
#حمید_کثیری 👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2151219200Cf6cb8914a4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از حاج قاسم سرشلوغتر داشتیم؟! داریم؟!
حاج قاسم هم برای خانوادهاش وقت ویژه میگذاشت ...
گاهی ممکنه کار ما به نحوی باشه که مدت زیادی در خانه نباشیم، اما وقتی هستیم باید باکیفیت در کنار خانواده باشیم ، وقت بگذاریم و مهرورزی کنیم ...
👈 حاج قاسم میگفت: میترسم وابستگی به نوههایم نگذارد شهید شوم.
#حمید_کثیری
#خانواده
#حاج_قاسم_عزیز
✾࿐༅❅•••🦋🪽🦋•••❅༅࿐✾
«ادبستان فقط یک مدرسه نیست،
یک الگوی تربیتی است»
#ادبستان_دخترانه_توحید
#تربیت_بر_پایه_عزم_و_ادب
#الگوی_نوین_تربیت_اسلامی
#ادبستان_ادب_محور_استعداد_پرور
☔️ @adabestantohidd