#شعر ۱۲
#غزل
می رفت که با آب حیات آمده باشد
می خواست به احیای فرات آمده باشد
احساس من این است که با پر شدن مشک
از خیمه خروش صلوات آمده باشد
بشتاب ! که در مشک تو این سهم امام است
بشتاب ! اگر فصل زکات آمده باشد …
برگشت که شیطان به حرم چشم ندوزد
می خواست به رمی جمرات آمده باشد …
جایی ننوشته ست که در علقمه … زهرا …
اما نکند آن لحظات آمده باشد
نقل است که توفان شد و پیداست که باید
چه بر سر کشتی نجات آمده باشد
طفلی به عقب خیره شده از روی ناقه
شاید عمو از راه فرات آمده باشد …
#حسن_بیاتانی
@adabkhane
#شعر ۱۳
#غزل
ای کاش که این شام سحر داشته باشد
ای کاش که این شمس قمر داشته باشد
ای کاش به میدان نرود هیچ جوانی
ای کاش که این مرد پسر داشته باشد
ای کاش جوانی که شده یکه وتنها
تا جان به تنش هست پدر داشته باشد
ای کاش که این تازه جوان رفته به میدان
در دست بجز تیغ سپر داشته باشد
ای کاش عدو تن به تن آید نه که با فوج
ای کاش که این قوم جگر داشته باشد
ای کاش در این لشگر بدتر ز بهائم
با این همه شر جنس بشر داشته باشد
ای کاش به طفلان برسد جرعه ی آبی
این مشک بجز اشک اگر داشته باشد؟
مانده است امامی که سپاهش همه رفته
سرباز به قنداقه مگر داشته باشه
یک مادر و عباس و سه فرزند شهیدش
ای وای از آن دم که خبر داشته باشد
باید برساند به جهان بانگ محرم
این قافله هر سوی گذر داشته باشد
ای کاش به شعر تر من شاه شهیدان
با گوشه ی یک چشم نظر داشته باشد
#علیرضا_تیموری
@adabkhane
#شعر ۱۴
#غزل
یا قمر العشیره
می رفت غمش را به تماشا بگذارد
داغی به دل تشنه ی دریا بگذارد
اوآینه در آینه تکرار علی بود
می رفت علی را به تماشا بگذارد
استاد نبرد است و کسی نیست حریفش
هیهات! اگر زخم نظرها بگذارد
ای کاش لبی تر کند از اشک رقیه
سخت است که او را تک و تنها بگذارد
از کودکی این آرزویش بود که روزی
سر را به روی دامن زهرا بگذارد
از بس که رشید است عدو چاره ندارد
سر را ببرد با خود و تن را بگذارد
#روح_اله_گائینی
@adabkhane