🚩ترکیببند
#محتشم_کاشانی ✍
🏴بند اول
باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین
بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است
این صبح تیره باز دمید از کجا کز او
کار جهان و خلق جهان جمله در هم است
گویا طلوع میکند از مغرب آفتاب
کآشوب در تمامی ذرات عالم است
گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست
این رستخیز عام که نامش محرم است
در بارگاه قدس که جای ملال نیست
سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است
جنّ و مَلَک بر آدمیان نوحه میکنند
گویا عزای اشرف اولاد آدم است
خورشید آسمان و زمین نور مشرقین
پرورده ی کنار رسول خدا حسین
🏴بند دوم
کشتی شکست خوردهی طوفان کربلا
در خاک و خون فتاده به میدان کربلا
گر چشم روزگار بر او فاش میگریست
خون میگذشت از سر ایوان کربلا
نگْرفت دستِ دهر گلابی به غیر اشک
زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا
از آب هم مضایقه کردند کوفیان
خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
بودند دیو و دد همه سیراب و میمکید
خاتم ز قحط آب ، سلیمان، کربلا
زآن تشنگان هنوز به عیّوق میرسد
فریادِ العطش ، ز بیابان کربلا
آه از دمی که لشکر اعدا نکرد شرم
کردند رو به خیمهی سلطان کربلا
آن دم فلک، بر آتش غیرت، سپند شد
کز خوف خصم در حرم افغان بلند شد
🏴بند سوم
کاش آن زمان سُرادقِ گردون نگون شدی
وین خرگه بلند ستون بیستون شدی
کاش آن زمان درآمدی از کوه تا به کوه
سیل سیه که روی زمین قیرگون شدی
کاش آن زمان ز آه جهان سوز اهلبیت
یک شعله برق، خرمن گردون دون شدی
کاش آن زمان که این حرکت کرد آسمان
سیمابوار گوی زمین، بیسکون شدی
کاش آن زمان که پیکر او شد درون خاک
جان جهانیان همه از تن، برون شدی
کاش آن زمان که کشتی آل نبی شکست
عالم تمام غرقهی دریای خون شدی
گر انتقام آن نفتادی به روز حشر
با این عمل معاملهی دهر چون شدی؟
آل نبی چو دستِ تظلّم برآورند
ارکان عرش را به تلاطم درآورند
🏴بند چهارم
بر خوان غم چو عالمیان را صلا زدند
اول صلا ، به سلسلهی انبیا زدند
نوبت به اولیا چو رسید آسمان تپید
زآن ضربتی که بر سر شیر خدا زدند
آن در که جبرئیلِ امین بود خادمش-
اهل ستم، به پهلوی خیرالنسا زدند
پس آتشی ز اخگر الماس ریزهها
افروختند و بر حسن مجتبی زدند
وآنگه سُرادقی که مَلَک مَحرمش نبود
کندند از مدینه و در کربلا زدند
وز تیشهی ستیزه در آن دشت، کوفیان
بس نخل ها ز گلشن آل عبا زدند
پس ضربتی کز آن جگر مصطفی درید
بر حلق تشنهی خَلف مرتضی زدند
اهل حرم دریدهگریبان گشودهمو
فریاد بر درِ حرم کبریا زدند
روح الامین نهاده به زانو سر حجاب
تاریک شد ز دیدن او چشم آفتاب
🏴بند پنجم
چون خون ز حلق تشنهی او بر زمین رسید
جوش از زمین به ذروهی عرش برین رسید
نزدیک شد که خانهی ایمان شود خراب
از بس شکست ها که به ارکان دین رسید
نخل بلند او چو خسان بر زمین زدند
طوفان بر آسمان ز غبار زمین رسید
باد آن غبار چون به مزار نبی رساند
گرد از مدینه بر فلک هفتمین رسید
یکباره جامه در خم گردون به نیل زد
چون این خبر به عیسیِ گردوننشین رسید
پُر شد فلک ز غلغله چون نوبت خروش
از انبیا به حضرت روح الامین رسید
کرد این خیال وهم غلط کار، کان غبار
تا دامن جلال جهان آفرین رسید
هست از ملال، گرچه بری ذات ذوالجلال
او در دل است و هیچ دلی نیست بیملال
🏴بند ششم
ترسم جزای قاتل او چون رقم زنند
یکباره بر جریدهی رحمت قلم زنند
ترسم کزین گناه، شفیعان روز حشر
دارند شرم کز گنه خلق ، دم زنند
دست عتاب حق به در آید ز آستین
چون اهلبیت دست در اهل ستم زنند
آه از دمی که با کفن خونچکان ز خاک
آل علی چو شعلهی آتش عَلَم زنند
فریاد از آن زمان که جوانان اهلبیت
گلگونکفن به عرصهی محشر قدم زنند
جمعی که زد به هم صفشان شور کربلا
در حشر صفزنان صف محشر به هم زنند
از صاحب حرم چه توقع کنند باز
آن ناکسان که تیغ به صید حرم زنند
پس بر سنان کنند سری را که جبرئیل
شوید غبار گیسویش از آب سلسبیل
🏴بند هفتم
روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار
خورشید سر برهنه برآمد ز کوهسار
موجی به جنبش آمد و برخاست کوه کوه
ابری به بارش آمد و بگریست زار زار
گفتی تمام زلزله شد خاک مطمئن
گفتی فتاد از حرکت چرخ بیقرار
عرش آن زمان به لرزه درآمد که چرخ پیر
افتاد در گمان که قیامت شد آشکار
آن خیمهای که گیسوی حورش طناب بود
شد سرنگون ز باد مخالف حباب وار
جمعی که پاس مَحملشان داشت جبرئیل
گشتند بی عماری و محمل شترسوار
با آن که سر زد این عمل از امّت نبی
روح الامین ز روح نبی گشت شرمسار
وانگه ز کوفه خیل اَلَم رو به شام کرد
نوعی که عقل گفت، قیامت قیام کرد
#ادامه: 👇🚩👇🏴👇