eitaa logo
ادبیات قم
1.5هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
164 ویدیو
7 فایل
رویدادهای ادبی استان قم مسیر ارتباطی: @adabqomadmin
مشاهده در ایتا
دانلود
۴ اسب شب از نیمه راه گذشته و به مقصد صبح می تازد ، آنگونه که دلهای ما به سوی دوست .. تاریکی نگاهم را در خود حل می کند و جرقه ی خیالم را روشن ... تاریکی و سکوت فرصت خوبیست برای پرواز دادن کبوتر خیال. سنگینی خستگی پلک چشم دوستان همسفرم را بوسیده ،و به گمانم دارند آنور عالم ، رویای دوراهی می بینند! _دوراهی بهشت_ ... بعضی از انحنای صندلی هایشان به سطح صاف اتوبوس پناه برده اند.حس کردم پیشنهاد ناگفته ی خوبی باشد برای کسی که درد گردن امانش را بریده و به دوستانم ملحق شدم . همینکه تنم با چند لایه لباس و ... با فرش سرد اتوبوس مماس شد، سرما به استخوانهایم دوید و گونه ام خیس شد ! صدای انفجار در سرم زوزه کشید و تصویر کودکان بی سرپناه و بی آذوقه ی غزه چشمانم را سرخ کرد .. حالا دلم می خواهد هر چه بیشتر اسب شب را هی کنم و بتازانم و هر چه زودتر فریاد مظلومیت این کودکان را به مظلوم ترینان عالم برسانم ! مریم فردی ۳:۵۰ بامداد از همراهان کاروان اعزامی بانوان شاعر قم به نجف @adabqom
۵ و حالا اسد اباد خودش هم نمی داند عجب رباط خوبیست به سوی او که اگر می دانست... از خانه ی ما تا شما راه زیادی نیست این شهرها وقتی که دست از نقشه بردارند زهراسلیمی از همراهان کاروان اعزامی بانوان شاعر قم به نجف @adabqom
۶ و حالا میرسیم به شهر دیوانیه... شارع فلسطین را رد میکنیم.میرسیم به شارع بغداد.. یکی‌یکی خیابان ها را رد میکنیم تا به دانشگاه دیوانیه برسیم.. آنجا با استقبال کم نظیر دانشجویان و مسئولین مواجه میشویم.. صدای اذان می آید.. به صف نماز می ایستیم.. ایرانی ها و عراقی ها در کنار هم.. صف نماز تشکیل می شود..کاروان ایران در کنار دانشجویان و مسئولین دانشگاه.. صحنه ی قشنگی است.. این جمله به ذهنم‌می آید:ایران و العراق لا یمکن الفراق.. سمانه خلف زاده از همراهان کاروان اعزامی بانوان شاعر قم به نجف @adabqom
۷ اما اکنون عراق با گرمای عمیقش در آغوشمان گرفته و خورشید کم کم از بالای سرمان به سمت مغرب شیب گرفته! به دعوت امام جمعه ی نجف اشرف این سفر سراسر لطف و برکت را لبیک گفتیم و مابقی را سپردیم به دستان والای پدر و صاحبمان . حدود صلاه ظهر به دانشگاه اسلامی دیوانیه رسیدیم . روسای دانشگاه و دانشجویان به گرمی از ما استقبال کردند  دانشجویانی مودب و مهربان و اساتیدی خونگرم و خوش رو . به دعوت رییس دانشگاه در فضای سبز دانشکده کمی تفرّج کردیم و سپس بر سر سفره سخاوتمندانه ی ناهاری که برایمان مهیا کرده بودند نشستیم ، چای نوشیدیم و عکس یادگاری گرفتیم و با بدرقه ای گرم به مقصد خانه پدری با دانشگاه دیوانیه خداحافظی کردیم! مریم فردی از همراهان کاروان اعزامی بانوان شاعر قم به نجف @adabqom
۸ باید از حیاط دلباز و چشم نوازی بگذریم، از زیر سایبان درخت کنار ستبری رد شویم و از پله های سیمانی بالا رویم تا قدم در حسینیه فاطمیة الکبری بگذاریم. مسئول دفتر امام جمعه روحانی سید میانسالیست که به استقبال ما آمده. می گوید در زمان صدام اینجا سالن رقص بوده و حالا حسینیه ایست که در ایام اربعین، 5000 بانو را اسکان می‌دهد. انگار این خانه دارد از جای پای رقاصه ها انتقام می‌گیرد و به جای تمام قدم‌هایی که به گناه بر تنش گذاشته اند، با قدمهای زائران حسین، خودش را تسکین دهد. دارد خودش را به رحمت واسعه ی حسین متصل می‌کند و حقا چه دلباز شده. از ردیف صندلی هایی که برای صف انتظار مراجعین تدارک دیده اند می‌گذریم و به اتاق ملاقات وارد می‌شویم برای نشستن، صندلی ها را دانه دانه نشان‌مان می دهند و یک صندلی خالیست برای امام جمعه راضیه جبه داری از همراهان کاروان اعزامی بانوان شاعر قم به نجف @adabqom
۹ به چشم هایم قول دادم به زیارت مزاری ببرمشان‌که پر از روشنی است. حالا چشم هایم،بی اختیار اشک می ریزند و غبار از دلم می زدایند. با او حرف ها داشتم.میخواستم با او سخن بگویم.. و از زمین و زمان شکایت کنم.. ولی با دیدن سنگ مزارش،با دیدن لبخندش در عکس،سکوت مهمان لب هایم‌شد. سکوت کردم و گذاشتم روح این مرد ،حرف دلم را بشنود. به خدا قسم که او شنید. درد دل هایم را در آغوش کشید.. او شنید که آخر سکوتم این صدا بود: دعا کن من و عزیزانم مانند خودت عاقبت بخیر شویم.. سمانه خلف زاده از همراهان کاروان اعزامی بانوان شاعر قم به نجف @adabqom
۱۰ از همان وقتی که گفتند قرار است به مزار ابومهدی برویم، دل دل کرده ام تا کنارش نفس بکشم و حالا زیارت این غریب دیار خویشتن، بی آنکه روضه بخواهد، اشک ها را جاری می‌کند. به سختی می شود چند لحظه دور و بر مزار را خالی نگه داشت تا بتوانیم شعرخوانی ضبط کنیم. مریدانش زیادند. اخلاص، جای خودش را در دلها باز می‌کند. از هر ملیتی، از هر سنی یکی نوزادش را آورده با ابومهدی عکس بگیرد یکی ریش های سفید حنا زده ی خیس اشکش را بر سنگ مزار می گذارد. عقده ی دل سبک میکنیم شعرهایمان را به ابومهدی، حاج قاسم و شهدای مدافع حرم تقدیم میکنیم خداحافظی مان از ابومهدی طولانی می شود وادي السلام، وادي عجیبی است صوت دعا خوانی بالای سر یکی از قبرها به گوش میرسد انگار ابومهدی پشت سرمان دعا می‌خواند راضیه جبه داری از همراهان کاروان اعزامی بانوان شاعر قم به نجف @adabqom
9.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
۱۱ پدرانه هایت را دیدم.. دخترانه دیده شدم.. اسم این را گذاشتم دیدار! چهار پنج شش باری تا چند قدمی آغوش ضریحت آمدم اما انگار داشتم این دیدارِ آغوشی را به تأجيل می انداختم شاید میترسیدم این شیرینی تمام شود.. به خودم گفتم حتی شیرینیِ نمکِ خوراکمان هم تمام نشدنی ست باتو آخر طعم نمک مان هم از محبت توست! با همین فکر در تاکستانِ ضریحت گم شدم شاید هر کداممان تک دانه های خوشه ی انگور توییم.. میوه ی شیرین حاصلِ نور و آب و خاک مرغوب است! خاک من خوب است..من فقط میدانم نور و آب کم دارم خاکِ من خوب است چون از مابقیِ گِلِ شماست! بابایِ من♡ دلم‌میخواهد خوشبختی ام را جار بزنم... فاطمه عفری از همراهان کاروان اعزامی بانوان شاعر قم به نجف @adabqom
۱۲ این حسین کیست که عالم همه دیوانه ی اوست؟ وامروز کربلا در چشمان مسافران جاری بود... شب میلاد حضرت زینب کبری سلام الله علیها ،روز پرستار در ادینه شبی به وسعت قلب بیکران اسمان زیر نور دوخورشید ودر فضای عطرآگین بین الحرمین رویش باغ های گل احساس هرچند محزون از قرن های جاری در تاریخ خون و حماسه سنگفرش بین الحرمین هنوز عطر نفس های سقا را دارد... مشک هنوز شعر سرخیست در رگ های تاریخ... یا ابالفًضل العباس! زهرا سلیمی از همراهان کاروان اعزامی بانوان شاعر قم به نجف @adabqom
۱۳ گاهی خیابان ها هم عاشق میشوند! من خیابانی را میشناسم که روز و شب برای غنجِ دلش فرقی ندارد ... هم روزها که آسفالتش از حرارت مستقیم خورشید در حال عرق ریختن است، و هم شبها در زیر خنکای آسمانِ سکوت ، از تماشای دو معشوق خود سیر نمیشود. دلش ضعف میرود برای نگاه مهربان آن دو گنبد طلایی، و با دیدن تابِ پرچم ها، مدام بی تاب میشود ... ذوق بی مثالش را نمیدانم چشیده ای یا نه! اما همان ساعتهای کوتاه زیارت کاظمین ، برای من، خاطره هایی ساخته از جنس عشق ... عشقی فراموش نشدنی، زیبا و عمیق... عجیب احساس غریبگی در آن شهر نداشتم، و عجیب بوی مشهد خودمان، حتی در خیابان هایش هم پُر بود! ... زهره قاسمی از همراهان کاروان اعزامی بانوان شاعر قم به نجف @adabqom
۱۴ امشب اگر بگویم که دلم گرفته، شاید کلیشه ای باشد از همه جملات احساسی تکراری که چه؟ که امشب سفر ماخاتمه می یابد و ما می مانیم و اهی از نهاد چمدان چرخداری که به زودی از حرکت می ایستد وراهی که بر عمود های سایه افکنده اش، غبار غربت نشسته است. این همه دلتنگی را نمی خواهم باور کنم.راهی که خود سخن می گوید و از دل تاریخ پرچم سرخی را به اهتزاز در آورده است و اشک زائران اباعبدالله را درآورده است.نه من می خواهم در این سفر،در این جاده در این عشق در این راه تکامل جاری باشم.اگر خواب است دوست دارم که کسی مرا هرگز از این خواب طلایی و شیرین بیدار نکند. زهرا سلیمی از همراهان کاروان اعزامی بانوان شاعر قم به نجف @adabqom
۱۵ چون چاره نیست، میروم و میگذارمت... اینجا مرز است. همان جایی که هنگام آغاز سفر، برای دیدنش لحظه شماری می‌کردم. اما اکنون احساس می‌کنم گوشه ای از قلبم را جا گذاشتم. هی برمی‌گردم و پشت سرم را نگاه میکنم و آه میکشم. نگاهم به پرچم جمهوری اسلامی ایران می افتد که دارد به من خوش آمد می‌گوید. زهره قاسمی از همراهان کاروان اعزامی بانوان شاعر قم به نجف @adabqom