#پویش_شعر_شهید_جمهور
#شاعران_قم
خبر و بیخبری بود و امید و بیمی
کوه بر دامن خود بُرد سرِ تسلیمی
بوی پاییز دمید از نفس صبحِ بهار
در کفِ باد ورق خورده مگر تقویمی
بارها رفت و از این راهِ خطر بازنگشت
ملتی ماند در آوارِ چنین تصمیمی
دل من کنده شد و پاره شد از درد فراق
نیمی افتاده در اینجا و در آنجا نیمی
آتشی را به گلستانه بدل کرد ولی
در گلستانه هم آتشزده ابراهیمی
از تو محرومم اگر سید محرومانی
شانهام خم شده از بار چنین تحریمی
#مهتا_صانعی
@adabqom
#پویش_شعر_شهید_جمهور
#شاعران_قم
بام خدا را ببین و هشت کبوتر
هشت گل سرخ و هشت نخل تناور
با یکی از هشت گل، بهار میآید
عطر عبایش در اين هواست شناور
رایحهی جنتالرضاست گمانم
دامنهی کوه را گرفته سراسر
فاطمه در بر کشیدهاست پسر را
درّه منور شدهست و دشت، معطر
لالهی خوشبوی از بهار، گذشته
ساعت لبخند توست ای گل پرپر
ای که سرت را گذاشتند شهیدان
در دل آن کوه روی دامن مادر
این نفس آخر تو بود که میگفت
شاه امانم بده در این دَمِ آخر
#مهتا_صانعی
@adabqom