کرونا آمد و قرنطینه
خبر حذف صفر نقدینه
قدر وصل تو را ندانستیم
غم هجرت نشسته در سینه
السلام علیک یا بانو
منم و بیت های دیرینه
شکل صبرت چه خوب زینبی است
کم ندارد غریبی ا ز پینه
جام هجرت درون هر قفسست
داده روحی به قلب گنجینه
بنوا با کرم دل ما را
بزدا از درونمان کینه
دستمان راگرفته ای عمری
ول نکن دستمان در آدینه
دل من بند کنج ایوان است
با همان عشق و با طمانینه
خاطراتم ورق ورق پر شد
بر در گیت صحن آیینه
در سحر گاه به دیدار تو بیدار شدم
«من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم»
گوشه چشمی ز تو آسایش من ریخت به هم
«چشم بیمار تو را دیدم و بیمار شدم»
بر درت معتکفم،راه به جایی نبرم
«که من از مسجد و از مدرسه بیزار شدم»
عطش عشق تو آتش زده بر دل طوری
«که به جان آمدم و شهره باز شدم»
نفست گرم که یک جمله تو طوفان کرد
«از دم رند می آلوده مدد کار شدم»
تازه شد داغ ،که فهمیدم همه رویا بود
«من که با دست بت بتکده بیدار شدم»