eitaa logo
●○ مشتـاق ظھور ○●
614 دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
2.4هزار ویدیو
61 فایل
. . ←مدیرڪانال ✯ @m_mataranloie ✯ادمین زیارت عاشورا ← @Alone01 ✯ادمین ختم صلوات ← @Derakhshan20
مشاهده در ایتا
دانلود
✅ ایام تبلیغ یک طلبه کاملا 😂 پرستار اول: آقا مگه با شما نیستم؟ چرا بدون ماسک اومدین داخل؟! گفتم: ببخشید. نشنیدم. بخش پذیرش کجاست؟ پرستار اول: باید برید اورژانس. سرفتون شدیده؟ گفتم: من سرفه نمیکنم. برای کمک اومدم. پرستار اول: آهان ... بازم باید ماسک میزدید! چرا ماسک ندارین؟ گفتم: راستش گرون بود... دو تا بیشتر نتونستم بخرم. اونم دادم به عیال و بچه ها. پرستار اول: باشه حالا ... با من بیایید. رفتیم تا وارد بخش داخلی شدیم که چشمتون روز بد نبینه! تا درش باز شد، بوی وایتکس خورد به صورتم و سرم گیج رفت! دستمو گرفتم به دیوار تا نیفتم و چشمام بسته بودم. پرستار اول با حالتی از فریاد گفت: حاج آقا دست به دیوار نزنین! این چه وضعشه؟ نمیدونین اینجا باید کنترل دست داشته باشید؟ چند بار باید تذکر بدن؟ گفتم: ببخشید ... سرم گیج رفت! پرستار اول: بایدم گیج بره. عادت ندارین به این چیزا . حاج آقا میخوای همین جا با خودم دو تا سلفی بگیری و مثلا بگی منم رفتم کمک بیماران کورونایی و جاتون خالی و همین حالا با یه خانم پرستار یهویی؟! حتی خندمم نمیومد از بس بوی وایتکسش شدید بود. گفتم: من برای سلفی نیومدم. حتی تلفن همراهمم نیاوردم. چند تا هم لباس من دیدید که برای سلفی اومده باشه مرکز بحران که من یکیش باشم؟ یه پوزخند زد و یه ماسک مچاله شده از جیبش درآورد و گفت: بگیر حاجی! اینو بزن که حداقل خودت کورونا نگیری! اینجوری نگاش نکن. استفاده نشده ازش. تو جیبم بوده و مچاله شده. اعتماد کردم و زدم. به نظر نمیومد دختر بدی باشه. سر و وضع و زبونش با تیر و طایفه آخوند جماعت و بلکه مذهبی هامون خیلی فرق داشت اما مشخص بود بدذات نیست. رفتیم داخل. به یه اتاق رسیدیم و دیدم سه چهار تا دکتر و پرستار اونجا هستن. مثل اتاق جنگ دوران دفاع مقدس بود. از بس همه میدویدن و میومدن داخل و مشورت میگرفتن و میرفتن و تلفن مدام زنگ میخورد و حتی فرصت نداشتن نفس بکشن بندگان خدا! گفتم: ببخشید من اومدم کمک! پرستار دوم که خانم مذهبی بود اومد به طرفم و گفت: حاج آقا شما مشکل تنفسی و ریه و آسم و این چیزا ندارین؟ گفتم: نه خدا را شکر! گفت: قرص خاصی مصرف نمیکنین؟ گفتم: نه خدا را شکر! گفت: جسارتا اعتیاد ... منظورم عادته ... عادت به چیز خاصی ... چه میدونستم منظورش چیه؟ خیلی جدی و صادقانه گفتم: چرا ... نوشابه خیلی میخورم. مخصوصا اگه سیاه باشه و غذامون هم خورشتی نباشه! خودش و چند تا مرد و زن همکارش زدن زیر خنده. گفت: اصلا هیچی ... ولش کن ... بلدین غسل و کفن و دفن و این چیزا؟ گفتم: آره خب ... از مرحوم پدر خدا بیامرزم تا الان، سه چهار نفر غسل دادم و کفن کردم و اینا. گفت: بنظرتون میتونین به بیماران روحیه بدین یا همون کارای مربوط به اموات و این چیزا ؟ یه دکتری گفت: اینا در گریوندن و ذکر مصیبت فوق دکترا دارن! تافل دارن! همشون زدن زیر خنده. منم حساس نشدم و باهاشون زدم زیر خنده و گفتم: کلا هر جا نیاز باشه کار میکنم. اما بنظرم برای روحیه دادن به بیماران بد نباشم. خلاصه قرار شد بین تخت ها و بیماران و بخش ها بچرخم و باهاشون خوش و بش بکنم و روحیه بدم و حتی المقدور بخندونم. ادامه دارد...
●○ مشتـاق ظھور ○●
✅ ایام تبلیغ یک طلبه کاملا #کورونایی 😂 #قسمت_اول پرستار اول: آقا مگه با شما نیستم؟ چرا بدون ماسک ا
✅ ایام تبلیغ یک طلبه کاملا 😂 البته اینم بگم که قبلش کلی آموزش دادن و لباسامو عوض کردن و ... تا اینکه وقتی قرار شد برم کارمو شروع کنم، پرستار اول گفت: حاجی کلاهت درنمیاری؟ گفتم: به خدا نمیخوام باهاش سلفی بگیرم! لبخندی زد و گفت: اون که بعدا مشخص میشه اما حداقل بذار این پلاستیک مخصوص را بکشم رو کلاهت ... گفتم: کلاه نیست ... بهش میگیم عمامه! گفت: خب حالا همین ... عمامه ... که یه وقت کثیف نشه. از دلسوزیش و توجهش تودلم خوشحال شدم و براش دعای خیر کردم. چون دستکش دستم بود، یکی از آقایون اومد وعمامم را از سرم برداشت و با همون پرستار اولیه یه پلاستیک مخصوص دورش کشیدن و میخواستن دوباره بذارن سرم. من حدودا ده سال پیش توسط یه بزرگ و صاحب نفس معمم شدم. چون هم وقتش بود که معمم بشم و هم اگه نمیشدم نمیذاشتن رساله سطح سه (فوق لیسانس) بنویسم و امتحانات درس خارج نمیگرفتن و ... اما از شما چه پنهون، اون لحظه که اون دکتره و خانم پرستاره داشتن عماعمو درست میکردن و پلاستیک مخصوص دورش میکشیدن و بعدش دکتره بسم الله گفت و دستشو آورد به طرفم، و پرستاره هم از پشت سر دکتره روی نوک انگشتاش ایستاده بود که ببینه چطوری میذاره روی سرم و چه شکلی میشم، احساس کردم حقیقتا دارم به صورت واقعی معمم شدم و امام زمان خیلی راضی تره! حس خوبی بود. خدا قسمتتون کنه. رفتم وسط سالن ... وسط همه بیمارانی که روی تخت خوابیده بودند... آدرنالین شیطنتم داشت غلیان میکرد و با حالتی از طنز و لبخند، با صدای بلند و با سبک اون خواننده خاک بر سر گفتم: «سلام گلای روی تخت کوروناییای سر سخت آخوند براتون اومده از تو فضا اومده ...»🤣😂 اولش همه تعجب کردن😳👀 اما خدا آبرومو حفظ کرد😉 چون یهو دیدم صدای خنده پرستار و دکتر و بیمار و خدمه بود که بلند شد...😆😅😂🤣😆😅🤣 گفتم: بسم الله الرحمن الرحیم محمدم! 😌 و تا از خنده نترکین دست از سرتون بر نمیدارم! ☺️ (و حالا اگه نمیدین دهنمون سرویس کنند، شعر را ادامه دادم اما تا نیم ساعت ملت از خنده غش کرد...)
●○ مشتـاق ظھور ○●
✅ ایام تبلیغ یک طلبه کاملا #کورونایی😂 #قسمت_دوم البته اینم بگم که قبلش کلی آموزش دادن و لباسامو ع
✅ ایام تبلیغ یک طلبه کاملا قسمت سوم اون ساعت کلی خندیدیم و حرف زدیم. مزاحم کار دکترا و پرستارا نبودم. اونا هر وقت میخواستن میومدن و به هر مریضی که نیاز بود سر میزدن و سرم وصل میکردن و داروها رو توزیع میکردن و این چیزا. اینم بگم که خنده زیاد باعث افزایش سرفه عده ای از کوروناییا شده بود. بهشون گفتم: مثل وقتی هست که یه بچه اومده وسط و داره خرابکاری میکنه و والیدنش همش سرفه میکنن و چشم و ابرو میان که مثلا بگن حواست جمع باشه و خرابکاری نکنا ، الان همون حس رو دارم. هم صدای سرفه ها زیاده و هم بعضیا موقع سرفه کردن، قیافشون خیلی عوض میشه و انگار دارن از ته دلشون یه چیزی بارمون میکنن با یه صلوات، ختم جلسه را اعلام کردیم. ته گلوم خشک شده بود. میخواستم آب بخورم اما مکافات داشتیم. نمیشد به راحتی بری سراغ آب سردکن و شیرو باز کنی و بریزی توی یه لیوان یه بار مصرف و ماسک و دم و دستگاهت برداری و قورت و قورت بدی بالا! به دردسرش نمی ارزید. منم که کلا اخلاق شیرازی بودنم وقتی گل میکنه، میشم مثل همون بنده خدایی که ازش آدرس پرسیدم. یه نگا به کاغذ کرد و یه نگا به منتهی الیه افق! بعدش چش و چالش کرد تو هم و گفت: «عامو خیلی دوره! نمیشه نری؟» خلاصه از قید آب زدم. رفتم ایستگاه پرستاری. دیدم یکی از پرستارا به خاطر اینکه از شب قبلش نخوابیده بود و خیلی بهش فشار اومده بود و ناهار و شام هم خیلی منظم تقسیم نکرده بودند، فشارش افتاده بود. خیلی دلم سوخت. با اون حجم زیاد کار و استرس و بعضی بیماران کم حوصله و ... نمیدونم چرا اما یهو از دهنم در رفت و گفتم: ببخشید کاری از دستم برمیاد؟ یکی از دوستاش که نشسته بود بالا سرش گفت: الان نه اما اگه تا نیم ساعت دیگه حالش خوب نشه، زحمت اشهدش باشماست! گفتم: حالا بالا سرش اینجوری نگین. بنده خدا هول میکنه. راستی شما واستون اضافه کار چقدر رد میکنن که حاضرین به این مرحله برسین که دوستتون رسیده؟ ابرو در هم کشید و مثل اینکه حرف خیلی زشتی شنیده باشه گفت: شما فکر کردین ما واسه پول اینجاییم؟ یه نگا دور و برم انداختم و مثلا خیلی سِرّی و سکرت پرسیدم: واسه پول نیست؟ با چشمای بِر و متعجب گفت: حاج آقا حالت خوبه؟ کدوم احمقی حاضر میشه برای پول بیاد توی این جهنم؟ گفتم: آهان ... گرفتم ... پس لابد مجبورتون کردن. آره؟ خدا بگم چیکارشون کنه! خیلی بی رحمن! از چشماش خشم میبارید! گفت: مجبور؟ شما اصلا خبر داری که هممون فرم رضایت نامه پر کردیم و حتی بعضیا خانوادشون هم پر کردن؟ مجبور کدومه؟ چرا همیشه باید زور بالا سرمون باشه که کار کنیم؟ با لحنی موذیانه گفتم: والا چه بگم! مردم میگن! پرستاره که واقعا داشت میسوخت از حرفام گفت: لابد میخوای بگی تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها! آره؟ بازم با لحن موذیانه تر فقط یه کلمه گفتم: حالا به هر حال! اگه بگم دوستش یه کم حالش سر جاش اومده بود و با اینکه رنگش مثل گچ سفید شده بود اما یه کم سرش چرخوند طرف من و با حالت ناجونی گفت: حاج آقا اگه خدایی نکرده خواهر و مادر خودتم توی این بخش مریض بودن و افتاده بودن روی تخت، بازم به ما میگفتی واسه پول اومدین و مجبورتون کردن که به این مریضا برسین؟ با شیطنت گفتم: اون موقع فرق میکرد! با هم گفتن: عجب حاج آقای چیزی هستی شما! آخه چه فرقی میکرد؟ خواهر مادر مردم هم خواهر مادر شمان! فرق میکنه؟ این چه حرفیه؟ گفتم: حالا ... من بلدم از مادر خواهرم مراقبت کنم. ادامه دارد...
✅ ایام تبلیغ یک طلبه کاملا قسمت چهارم همون بنده خدا که تا دو دقیقه پیش داشت هلاک میشد از افت فشار، صداشو بلند کرد و گفت: لابد کورونا از شما اجازه میگیره که خانوادتو مریض کنه یا نه؟ آره؟ اجازه میگیره؟ آخه چه ملت عجیبی داریم ما. خداوکیلی آخوندمون که شما باشین، خدا به داد بقیه برسه! وقتی به خودم اومدم دیدم نیم ساعت از حرفامون داره میگذره و چهار پنج نفر دیگه هم دورمون جمع شدن و دارن به اونا کمک میکنن که مثلا دهن منو گِل بگیرن! اما مگه من از رو میرفتم. خیلی جدی و تعصبی به بحثم ادامه دادم. گفتم: شماها اگه کارتون درست بود که اینجوری ناراحت نمیشدین و جواب نمیدادین! معلومه یه خبرایی هست که اینجوری رگ غیرتتون ورم کرده! یه نفر از آقا پسرها که اصلا طرز حرف زدنش معلوم بود که خارج از بیمارستان چه جنتلمنی هست واسه خودش گفت: این چه حرفیه که شما میزنی؟ پس هیچ کس نباید به یه مشت یاوه جواب بده تا متهم نشه که لابد یه چیزی این وسط براشون میماسته که دارن داغش میکنن! گرفتی ما رو؟ یه نفر دیگشون گفت: نگا خداوکیلی مخ هممونو به کار گرفته! حاجی اگه بال نیستی، لااقل وبالمون نباش! وسط این درگیری و بحران، تو بکش من بکشم راه انداختی! نگا چقدر داری وقتمون میگیری! چند نفر علاف شما شدن که جوابت بدن! شما فقط داری زور و اتحاد ما رو خراب میکنی. اگه این کاره نیستی، حداقل حرف نزن. پاشو برو خونتون. بذار بعد از کورونا و بحران با هم میشینیم بحث میکنیم. نه وسط از دست دادن یه مشت آدم بیگناه! همشون ساکت شدن و به من نگا میکردن. منم فقط سکوت کرده بودم و نگاشون میکردمو ذوقشون میکردم و تو دلم دعاشون میکردم که اینقدر با غیرت و تعصب و دل و جیگر، هم دارن کار میکنن و هم مجبورن جواب حرفای صد من یه غاز منو بدن. گفتم: «الهی دورتون بگردم. دور همتون. مخصوصا وقتی دارین از خودتون و حیثیت حرفه ای و همکارانی که از دست دادین و مسیر و راهتون دفاع میکنین! میبینین چقدر بده که وسط واقعی ، یه مشت آدم عوضی بیاد و وز وز کنه و رو اعصاب همه راه بره؟! حالا فکر کنین شما اینجوری باید اینجا فداکاری کنین و جونتون کف دست بگیرین، اما یه عده نامرد بی همه چیز، واسه خانواده هاتون پیام بدن و بگن: دخترت چقدر داره حقوق میگیره؟ پسرت چه قولی بهش دادن؟ اصلا کورونا کار خودتونه! شما مدافعان شغلتون هستین نه مدافعان بشریت! و این چرت و پرت ها! دل خانواده هاتون چطوری میشه؟ وقتی براتون زنگ میزنن، نمیگن ولش کن و به بدنامی نمی ارزه و پاشو جونت بردار و برگرد خونه؟ خب نه! چرا نمیگن؟ چون شما را برای همین روپوش سفید و حرفه علمی و خدمت به ملت و این چیزا تربیت کردن و وقتی دارین اینجوری خدمت میکنین، تو دلشون از یه طرف قربونتون میرن و از طرف دیگه، نفرین اونایی میکنن که دارن تو دل بقیه خالی میکنن و شما را پشت میدان نبرد ترور شخصیت میکنن! (لبخندی زدم و به اون خانم پرستاره که فشارش افتاده بود نگا کردم و پرسیدم: ) راستی شما حالتون بهتره؟☺️ ادامه دارد...
●○ مشتـاق ظھور ○●
✅ ایام تبلیغ یک طلبه کاملا #کورونایی قسمت چهارم همون بنده خدا که تا دو دقیقه پیش داشت هلاک میشد ا
⛔️ ایام تبلیغ یک طلبه کاملا قسمت پنجم به یکی از دوستان مختصر پولی داده بودم تا غذا و آب برام بیاره. وقتی دیدم دو سه تا از طلبه های دیگه هم دارن احتیاط شرعی میکنن تا از غذای بیمارستان و سهم بیت المال برای پرسنل و بیماران استفاده نکنند، برای دوستم تماس گرفتم و گفتم: ته کارتم هر چی هست، بعلاوه شهریه آخر این ماه، مدیریت کن تا بتونیم برای یه هفته چهار نفر غذا و آب و چایی فراهم کنی. دوستم گفت: نگران این چیزا نباش. یکی از رفقا گفته که یه نفر نماز استیجاری گرفته و نذر کرده که پولش برای هزینه های یومیه طلبه هایی که دارن به کورونایی ها کمک میکنند مصرف بشه. حقیقتش ته دلم گرم تر شد. میدونستم خدا می‌رسونه اما خب دیگه ... گاهی توکلم ضعیف میشه. ازش پرسیدم: تو کجایی؟ بیمارستان برای کمک پیدا کردی؟ حرفی زد که برام خیلی جالب بود. گفت: بیمارستان مال شماها باکلاس هاست. ما میریم پمپ بنزین و برای مردم بنزین می‌زنیم. اولش باورم نشد. گفتم: جدی میگی؟ گفت: آره . چون یکی از محل های شیوع این ویروس، پمپ بنزین هاست. بعضی جایگاه دارها حتی از خرید چند تا دستکش برای کارمنداشون دریغ میکنند. ما میریم که هم کمک به حال اونا باشیم و هم برای مردم بنزین میزنیم تا شیوع ویروس کنترل بشه. برام جالب بود. فکر خوبی کرده بودند. خلاصه از روز دوم، غذا و آب و چایی برای ما سه چهار نفر می‌آوردند و بعداً فهمیدم که اونی که نماز استیجاری خریده بوده تا بتونه کمک هزینه چند تا طلبه را تو این شرایط فراهم کنه، یکی از ، از همسران رفقا بود که شوهرش تو یکی از همون جایگاه های بنزین کمک میکرد. ادامه دارد ...
⛔️ ایام تبلیغ یک طلبه کاملا قسمت ششم صدام بد نیست اما به پای سیمام نمیرسه😌 البته بگو ماشاالله به خاطر همین، وقتی قراره زیارت و قرآن و این جور چیزا خونده بشه، خودمو فورا جلو نمیندازم. بعد از نماز صبح بود که یکی از طلبه ها زیارت عاشورا خوند و بقیه هم باهاش زمزمه میکردند. البته اینم بگم که تقسیم کرده بودیم و صبح، عاشورا میخوندیم. ظهر، حدیث کسا و شب هم دعای هفتم صحیفه سجادیه. به ذهنمون رسید که وقتی توی نمازخونه میخونیم، حداکثر بیست سی نفر بیشتر استفاده نمی‌کنند. به خاطر همین، یکی از رفقا با رییس بخش هماهنگ کرد و قرار شد بشینیم وسط بخش و برای همه بخونیم. نمیدونم کی اولین بار این طرح به ذهنش اومد اما هر کسی بود، خدا رحمت کنه پدر و مادرش! چرا؟ چون هر چی بگم چقدر این کار گرفت و ازش استقبال شد، حد نداره! قرار شد ابدا شعر و مدح و شاخ و برگ بهش ندیم و فقط متن خونده بشه و جوری هم بخونه که بقیه بتونن جوابش بدن. فکر کن ... وقتی صبح ها عاشورا میخوند و می‌رسید به : «یا ابا عبدالله» همه بخش با هم زمزمه میکردند و جوابش میدادند. بسیار بسیار جو عالی شده بود تا اینکه ... نمیدونم کدوم نانجیب بود که یهو بعدش گفت: همون حاج آقاهه که برامون شعر «سلام گلای روی تخت ... کوروناییای سرسخت» خوند، دعا کنه تا بقیه هم آمین بگن! منو میگی؟ یهو برقم گرفت. در یک چشم به هم زدنی دیدم همه زمین و زمان و احیا و اموات و مریض و سالم و خوشگل و زشت و زن و مرد دارن به من نگاه میکنن! دیگه چاره ای نبود باید دعا میکردم همون لحظه بازم آدرنالین شیطنتم گل کرد و رفتم وسط... همون نانجیب تا اومدم وسط با صدای بلند گفت: نابودی علمای اسراییل صلوات بفرست😱 بقیه: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم😂 و با یه قیافه خیلی معنوی و جدی، رو به قبله ، دستامو بردم بالا و شروع کردم: بعد از چند تا دعای مشتی برای امام زمان و حضرت آقا و خانواده ها و ... من: خدایا به حق محمد و آل محمد کار این مریض هایی که توی این بخش خوابیده اند را یک سره بفرما😱 همه: (با حداکثر صدا) الهی آمین😂 من: خدایا به حق محمد و آل محمد زیارت حور العین در بزرخ و زندگی سعادتمندانه در جوارشان در قیامت، روزی همه آرزومندان قرار بده😱 همه: (با داد و فریاد) الهی آمین😂 من: خدایا شر همه مجردان را از سر این مردم و مملکت، علی الخصوص این بیمارستان و خصوصا این بخش، لا سیّما هر کی لباس سفید پوشیده، کم و کسر بفرما😱 همه: (علی الخصوص آقایون) الهی آمین😂 من: خدایا تو را به مقربین درگاهت سوگند میدهم به آقایون مجرد بی ناموس، جرات و جسارت خوشبخت کردن دختر مردم و دل کندن از نوامیس مردم عنایت بفرما😱 همه: (مخصوصا خانما و پرستارای بخش) الهی آمین😂 من: خدایا ما را بفرما😱 بقیه: الهی آمین😂😂 خلاصه جمعمون کردند گفتن دیگه دعا نکن که کم کم عذاب الهی نازل میشه😐 حسودا😒 ادامه دارد...
علیکم السلام حالا باز من یه حرفی میزنم و دوباره موج و امواج یه عده شروع میشه. حقیقتش برام اصلا مسئله روشن نیست چه برسه به کیفیتش. همش یه فایل صوتی ۶ دقیقه ای هست که اونم معلوم نیست کیه و از گاف هایی که داره اینه که مشخصه داره از رو متن میخونه و حتی دو سه جای حرفاش با مسلمات دین ما در تعارض هست. ینی چی که «اگه الان به فکر نباشیم دیگه ممکنه خیلی دیر بشه و فقط الان وقت داریم و این چله با دیگر چله های چند هزار نفری فرق میکنه» ؟! ینی چی؟! برام مهم نیست که از طرف کدوم فرقه است با اینکه تا شنیدم، بوی انجمن حجتیه میداد ولی ایناش خیلی اهمیتی نداره. حالا دارم فکر میکنم اصل ترکیب «چله عظیم قرن» منو یاد یکی از عناوین موجود در کتب قبل از انقلاب همین فرقه های موعود گرایانه میندازه که از دیروز هر چی زور زدم یادم نیومد کجا دیدم؟ حالا به هر حال توسل و دعا و استغاثه بسیار ضروریه خیلی هم توصیه شده اما من این ادبیات و اصرار بخصوص و زیر سوال بردن بعضی مبانی و اینا را قبول نمیکنم و محترمانش این میشه که: بوداره!
بنده از دوران راهنمایی و سپس دبیرستان، در متن جریانات اجتماعی و سیاسی بودم و هنوز اینقدر نگذشته که یادم نباشه چی گذشت؟ خیلی هم خوب یادمه نه در دوران تاریک خاتمی(بخوانید باغی انقلاب) و نه در زمان انحراف احمدی نژاد و نه حتی در طول هشت سال جنگ تحمیلی که حسن روحانی به ملت ما روا داشت نه در فتنه ۷۸ نه در فتنه ۸۸ و نه در فتنه ۹۸ در هیچ کدام با تاکید میگویم: در هیچ کدام! به اندازه یک ماه اخیر جایگاه ولایت فقیه و حتی شخصیت والای حضرت امام خامنه ای مورد تیر و طعن و حملات مختلف و عمیق قرار نگرفت! متوجهید؟ 👈 در هیچ فتنه ای در طول سه دهه اخیر بلکه در کل تاریخ انقلاب، به اندازه یک ماه اخیر، حکم و فعل حضرت آقا و اصل مترقی ولایت فقیه اینقدر مورد هجوم و حمله و مصادره به مطلوب و تفاسیر افتضاح قرار نگرفته! 🔹 به خداوند احد و واحد سوگند میخورم که مثل روز برایم روشن است که بعدها ابعاد پیچیده این قضیه روشن تر می‌شود و این یکی دو ماه اخیر را به عنوان «فتنه عظمی» و یا «سرامد فتنه های آخرالزمان» یاد خواهند کرد. کدام فتنه گر و هفت پشت پدرش جرات داشت و به ذهن معیوبش می‌رسید اینقدر پیچیده کار کند و بتواند مثل افراد نیم‌بند علمی و فرهنگی حوزوی و مثلا حزب الهی، اینجوری حضرت آقا را بزنند؟ کِی احمدی نژاد و مشایی و امثال ذلک حتی جرات تفسیر به رای کردن بیانات و احکام و مواضع حضرت آقا داشتند و اینطوری با عکس سردار دلها و دعای اللهم کن لولیک و ... خیلی شیک و مجلسی، اول حضرت آقا را از حجیت بیندازند و سپس اول تا آخر نظام را بشویند و بتکانند؟! روحانی؟ جهانگیری؟ به قرآن قسم حتی آنها هم با جسارت و ادبیات منقلی (اشاره به توهین روحانی در خصوص منتقدان و موضع صریح حضرت آقا) که باب کردند نتوانستند اینطور قبح بشکنند و شرم را خورده و حیا قی کنند! کف خیابون؟ کدوم فتنه گر و مسلح و شرور حتی در آبان ۹۸ که از نظر ابعاد فراوان، سرآمد تمام فتنه ها از اول تاریخ انقلاب تا آن روز بود، کدام شرورِ خانه خراب کن و قاتل حرفه ای و آموزش دیده ای مثل همین جماعت فتنه واکسنی، تردید در دل مردم انداخت و اینجوری اوضاع را علیه جمهوری اسلامی رقم زدند؟ از همه اینها بگذریم حالا اینا هیچی خبر دارید بعضی کانال های دچار اُسکلیسم مذهبی و سیاسی، دارن عیناً مثل آمدنیوز و روح الله زم معدوم، اخبار لحظه لحظه از اجتماعات غیر قانونی فتنه واکسنی مخابره میکنند و حتی ادبیات و نحوه ورودشان به این موضوع، حتی حرفه ای تر از آمدنیوز است؟ اینا کی وقت کردند اینقدر پس‌رفت کنند؟ کی اینقدر سقوط کردند که ما نفهمیدیم! قبلاً میومدند پی‌وی و دو سه تا توهین میکردند که چرا میگی زمین گرد است؟ چرا نمیگی ظهور خیلی نزدیک است؟ چرا از فلان کاندید حمایت نمیکنی؟ ما هم فکر میکردیم فقط همین هست و وقتی میدیدیم اینقدر تعطیل هستند، براشون دعا میکردیم و فقط سین میکردیم که دلشون خوش باشه. اما الان دارم میبینم لامصب حرفه ای عمل میکنن! طوری که بدن آمدنیوز معدوم تو قبر داره ویبره و بندری می‌رقصه! یه نگا بندازید. جوری دعوت و تحریک به حضور غیر قانونی در شهرها مخصوصا قم و تهران میکنند که آدم با خودش میگه: یا اگه شرکت نکنم گناهه و یا بذار حداقل برم ببینم چه خبره؟ الان اینجوری شده. آدماش هم مشخص هستند. کانال و رسانه هاشون هم مشخصه. دیگه جا برای تعارف و تسامح نیست. نشود روزی که بگیم کاش به گرگ ها در لباس میش رحم نمی‌کردیم تا اوضاع از این بدتر نشه! اینبار نمی‌تونیم مثل فتنه های قبلی بیاییم با جارو و خاک انداز جمعشون کنیم که اگر لازم بشه، جای هیچ کوتاهی و تسامحی نیست مملکت قانون و صاحب داره و اوضاع میدانی اونا هم هنوز به مرحله ورود نیروهای مخلص و آتش به اختیار نرسیده. اما از نهادهای مربوطه، ضمن هشیاری تمام وقت و عالی که دارند، انتظار داریم با این جماعت به طور جدی تر برخورد کنند. تبعات حرفهای سمّی و افکار پوسیده ای که در لباس روحانیت و طب اسلامی و فتنه واکسنی، علیه کشور و حضرت آقا دارند به جامعه پمپاژ میکنند، خطرناک تر از فتنه های گذشته است.