eitaa logo
🇮🇷آئینه جان ایران🇮🇷
327 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
1.6هزار ویدیو
61 فایل
مطالب متنوع فرهنگی/مذهبی/جنگ نرم/سبک زندگی اسلامی و... ارتباط با اَدمین👇👇👇👇 https://eitaa.com/Sarbazeagha
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴مقابله بسیار جذاب و شنیدنی علامه طباطبایی با مرتاض‌هندی 🔹آیت الله شبیری زنجانی نقل میکند، ۷۰سال پیش، مرتاضی از هند به قم آمده بود وادعاهای عجیبی داشت.از جمله اینکه میگفت میتوانم انسان ها را با نیروی روحم از زمین بلند کنم. تعدادی از مردم را بلند کرده بود. روزی امام موسی صدر به او گفت مرا بلند کن، ما با خود فکر کردیم سید موسی ذکری چیزی می گوید و جادوگری این مرتاض را باطل می کند. اما مرتاض کمی تلاش کرد و آقا موسی را با سینی حدود یک متر به هوا برد 🔸ما سید موسی صدر را که جوانی نو خط بود سرزنش کردیم که چرا آبروی ماها را بردی؟ سید گفت: می خواستم طلسمش را بشکنم. ولی هر چه تلاش کردم گویی مرا بسته بودند و نمی توانستم از روی سینی به زمین بپرم 🔽مرتاض را نزد استاد خود علامه طباطبایی بردیم. برخی از ما که جمعی از شاگردان علامه بودیم، ناامید شده بودیم. وارد اتاق علامه شدیم. گفتیم که این مرتاض از هند آمده و کارهای خارق العاده می کند علامه فرمود: مثلا چه کارهایی؟ گفتیم مثلا انسان را روی هوا بلند می کند. هیچ تعجبی در علامه بر انگیخته نشد و فرمودند خب مرا بلند کند، من به نوشتن ادامه میدهم، او کارخودش را بکند 🔸مرتاض مقداری دم و دستگاهش را درآورد و اورادی میخواند و مدتی کارهایش طول کشید. علامه هم مشغول نوشتن. مدتی گذشت یک دفعه علامه سر خود را بالا آورد و نگاهی به مرتاض کرد ودوباره سرش راپایین انداخت 🔹مرتاض در هم شد اما دوباره ادامه داد. اوراد و اذکاری خواند، اداها و اطواری هم در می‌آورد. مدتی گذشت دوباره علامه سرش را لحظه ای بالا آورده و نظری به چشمان مرتاض انداخت و دوباره مشغول نوشتن شد 🔘مرتاض که آثار ناراحتی و عصبانیت در چهره اش موج می زد باز هم ادامه داد و این بار کارهایش بیشتر طول کشید. علامه بار سوم نگاهش را به او دوخت و اندکی طول داد. مرتاض پا شد و وسایل خود را جمع کرد و سراسیمه باحالت فرار بیرون رفت. رفتیم و از وی پرسیدیم چه شد؟ نتوانستی؟ ↩باعصبانیت گفت من تمام نیروی خود را بکار گرفتم تا روح وی راتسخیر کنم و بعد او را از زمین بلند کنم ولی ایشان نگاهی به من کردند و تمام اورادم باطل شد. به علاوه نفوذ نگاهشان جوری بود که کم مانده بود قبض روح شوم. دفعه دوم کم مانده بود جان مرا بگیرد. دفعه ی سوم هر چه بلد بودم بکار بردم تا تسخیرش کنم ولی این بار جوری نگاه کرد که انگار کسی میخواهد خفه‌ام کند. این بود که فهمیدم این روح را نمیتوان تسخیر کرد وخیلی عظمت دارد 🔶مرتاض که قدرت روحی یکی از پروردگان مکتب امام صادق علیه السلام را دیده بود همان شب ازقم رفت وتمام برنامه هایش به ریخت 🖋منبع، سایت علامه طباطبایی آیت الله شبیری زنجانی 🕪عضو کانال شوید، به اطرافیان خود معرفی کنید 🌺 کانال 👇 https://eitaa.com/aeenejanlorestan
🔵داستان بسیار زیبا و خواندنی برخورد ملّاحسینقلی همدانی با عبد فرّار از اشرار معروف نجف❗️ 🔰شخصی به نام عبد فرّار (یعنی عبد بسیار گریزان) از اراذل و اوباش نجف اشرف بود كه مردم او را در ظاهر، احترام می‌كردند تا از آزار و اذیت او در امان بمانند. این فرد شرور اگر میل به چیزی پیدا می‌كرد یا دوستدار مالی می‌شد، كسی نمی‌توانست او را از دست‌یابی به خواسته‌اش بازدارد. مردم نجف از دست او در آزار بودند. 🔴در یكی از شب ها كه آخوند ملا حسینقلی همدانی از زیارت امیرالمومنین (ع) بازمی‌گشت، وی در مسیر راه او ایستاده بود. عارف همدانی بدون هیچ توجهی از كنار او گذشت. این بی‌توجهی آخوند بر ایشان سخت گران آمد. از جای خود حركت كرد تا این شیخ پیر را تنبیه كند. دوید و راه را بر او بست و با لحنی بی‌ادبانه گفت: هی! آشیخ! چرا به من سلام نكردی؟! 🔷️عارف همدانی ایستاد و گفت: مگر تو كیستی كه من باید حتماً به تو سلام می‌كردم؟ گفت: من عبد فرّارم. آخوند ملاحسینقلی به او گفت: عبد فرّار! أفررتَ مِنَ اللّهِ أم مِنْ رسولهِ؟ یعنی تو از خدا فرار كرده‌ای یا از رسول خدا؟ و سپس راهش را گرفت و رفت. 🔶️فردا صبح، آخوند ملا حسینقلی همدانی درس را تمام كرده، رو به شاگردان نمود و گفت: ‌امروز یكی از بندگان خدا فوت كرده هر كس مایل باشد به تشییع جنازه او برویم. عده‌ای از شاگردان آخوند به همراه ایشان برای تشییع حركت كردند ولی با كمال تعجب دیدند آخوند به خانه عبد فرار رفت. آری او از دنیا رفته بود. عجبا! این همان یاغی معروف است كه آخوند از او به عنوان بنده خدا یاد كرد و در تشییع جنازه او حاضر شد؟! به هر حال تشییع جنازه تمام شد. یكی از شاگردان آخوند به نزد همسر عبد فرّار رفته و از او سؤال كرد: چطور شد كه او فوت كرد؟ 🔶️همسرش گفت: نمی‌دانم چه می‌شد؟ او هر شب دیروقت با حال غیرعادی و از خود بی‌خود منزل می‌آمد، ولی دیشب حدود یك ساعت بعد از اذان مغرب و عشا به منزل آمد و در فكر فرورفته بود و تا صبح نخوابید و در حیاط قدم می‌زند و با خود تكرار می‌كرد: عبد فرّار تو از خدا فرار كرده‌ای یا از رسول خدا؟! و سحر نیز جان سپرد. ↩عده‌ای از شاگردان آخوند فهمیدند این جمله را آخوند ملا حسینقلی همدانی به او گفته است. چون از او سؤال كردند، ایشان فرمودند: من می‌خواستم او را آدم كنم و این كار را نیز كردم، ولی نتوانستم او را در این دنیا نگه دارم.! 📚منبع: شرح حال حکیم فرزانه حاج علی محمد نجف آبادی، ص 27 🌺 کانال معرفتی 👇 https://eitaa.com/aeenejanlorestan
12.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌿رمز توفیقات آیت الله العظمی خویی 🌿رفتار عجیب آیت الله العظمی خویی با خواستگار دخترش!!! 🎤 حجت الاسلام حسینی قمی 🌺 🌺 🔸« » در ایتا : Eitaa.com/aeenejaniran