یا رب تو چنان کن که پریشان نشوم
محتاج برادران و خویشان نشوم
بیمنت خلق خود مرا روزی ده
تا از در تو بر در ایشان نشوم .
بزرگسالی اینجوریه که:
خیلی بهش فکر میکنم ولی در موردش
با کسی حرف نمیزنم.
خنجرهای بیشماری در من فرو رفتهاند. وقتی گُلی به من تعارف میکنند، نمیتوانم دقیقا بفهمم که چیست، زمان می برد.
سکوت همیشه به معنای رضایت نیست. گاهی یعنی خستهام از اینکه مدام به کسانی که هیچ اهمیتی برای فهمیدن نمیدهند توضیح دهم.
میخوام اقلاً یک نفر باشد که من با او از همهچیز همانطور حرف بزنم که با خودم حرف میزنم.
بچه بودم گاهی مسابقات وزنه برداریو میدیدم طرف مثلا ۲۰۰ کیلو میزد ولی ۲۰۱ کیلو رو نمیتونست با خودم میگفتم فقط یک کیلو بود که…
بزرگتر شدم وزنه بردار نشدم
اما فهمیدم خیلی وقتها که آدمها با یک ضربه ی کوچک میشکنن بخاطر ضعفشون نیست بخاطر اون ۲۰۰ کیلویی هست که حمل میکنن و نمیدونیم…