.
«در این حوالی»
✍زهرا نجاتی
با ترس و لرز از آنچه سر کودکش آمده تعریف میکند. گریه امانش نمیدهد. دستم را روی شانهاش میگذارم.
میگوید: راست میگویند؛ باید یاد بچهام میدادم اما از کی؟! چطور فکر میکردم هنوز زود است؟!
برایش لیوانی آب میریزم تا جرعهجرعه، آب را بین بغضهایش جا بدهد.
شروع میکنم: در این حد که شما تعریف کردید فقط کنجکاوی جنسی که اتفاقا حوالی پنجسالگی طبییعیست. مهم این است که با این کنجکاوی به شکلی برخورد کنید که هم متوجه خطر بشود، هم حریم را بفهمد، هم دچار اعتیاد یا سرکوفت و خودسرزنش گری افراطی نشود.
از طرفی در مورد همبازی بچهها دو شرط وجود دارد: اول همجنس بودن و دوم؛ هم سن بودن. جالب است در مورد این دومی، آیت الله مجتهدی حتی در مدرسه طلاب هم اجازه همنشینی و همراهی دوازدهسالهها با چهاردهسالهها را نمیدادند.
زن نگاهم میکند: ما تصمیم گرفتیم یک فرزند داشته باشیم تا بیشتر به تربیت او برسیم.
نگاهش میکنم: اگر به جای این فکر، تعداد فرزندانتان را بیشتر میکردید تا بچهها بینیاز از کوچه و همبازی، در جمع با تربیت همگون با خودتان بزرگ میشد، بهتر نبود؟!!
و نگاه خیره زن تا پشت پنجره اتاق و گلدانهای کوچک و بزرگ که مثل بک خانواده، کنار همند، امتداد مییابد.
_به هرحال، برخورد جدی با موضوع، باید به شکلی باشد که فرزند پنج سالهتان دچار کنجکاوی مجدد نشود ولی زشتی کارش را بفهمد، جملهای مثل «هیچ کس به جز مادر حق ندارد جای خصوص تو را ببیند و نباید دست بزنی» و بعد، از تکرار و یاد آوری آن پرهیز کنید؛ اما به جای همبازی ناخلف، دوستان بهتر و ثانیا همجنس و ثالثا در مکانی که خلوت و تنها نباشند، برایش فراهم کنید و از تنها گذاشتن مدت طولانی حتی نیم یا یک ساعت بدون سرکشی به آنها پرهیز کنید. اگر خواهر و برادر داشته باشد، کمک بزرگی برای نظارت و تربیت صحیح و داشتن همبازی برای فرزندتان خواهد بود.
در پایان، اوضاع جامعه با ولنگاریهای هر روزه در وضع آرایش و لباس پوشیدن زنان و مردان جامعه، بدتر میشود. یا به دنبال ترییت در محیط امن باشید، که کمتر پیش میآید و تقریبا امکانش وجود ندارد و یا با راههایی که گفتیم و حداقلیترین موضوعات دینی، روانشناسی و اوّلیات جنسی مثل همان دو نکته که عرض شد، او را واکسینه کنید.
زن کمی آرام شده بود و دیگر دستهایش نمیلرزید.
تربیت آنقدرها هم پبچیده نیست، کافی است عالمانه باشد.
#امام_زمان
#تربیت_فرزند
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
💠داستان دوستی پاییز و درخت(عکس تزئینی)
✍فاطمه ابنعلی
هنگام برگریزان درختان، پرندهای که در کنج راحت شاخهها لانه ساخته بود برای پاییز مرثیه میخواند و خیال میکرد پایان درخت همینجاست. فلک زدهی از همه جا بیخبر نمیدانست درخت به این سربلندی، اصل و ریشهای در خاک دارد و این ریشهها تن باصلابت درخت را سرپا نگه داشتهاند.
پرنده کوچ میکند به کنج آرامش دیگر و درخت میماند و سرمای سخت زمستان
درختِ ریشه دار امید دارد که بهار میرسد و دوباره شکوفا میشود. او میداند باید پاییز برگریزی باشد و زمستان سختی بیاید تا بعد آن نوبت به بهار برسد. همان بهاری که نوید رویشهای نو میدهد، شاخههایش را به آسمان نزدیکتر و ریشههایش را محکمتر میکند!
اما پرنده وقتی از کوچ برمیگردد درخت را نمیشناسد! خیال میکند درخت مرده و این درختی دیگر است. بیخبر از همه جا شاخهای امن برمیگزیند و بر آن لانه میسازد.
باری!
داستان درخت و پرنده مرا یاد ساده دلهایی میاندازد که هر سال با فتنههایی که بر سر ایران میآید گمان میکنند کار تمام است و ریزشها حتما آن را از پا درمیآورد! خبر ندارند ریشههای این درخت تنومند از اعماق تاریخ تا قلبهای پاک مردم کشیده شده و گستتنی نیست. ریشههایی که با آب حیات ولایت آبیاری میشوند.
آری ریشهها زندهاند و تن زخمی درخت فردای فتنههای پاییزی و آشوبهای زمستانی التیام مییابد. بهاری که بشارت رویشهای پربارتر، ریشههای محکمتر و شاخههایی نزدیکتر به آرمانهای درخت را میدهد و درخت از «راختن» است به معنای بالا رفتن و صعود دوباره.
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
«میرزا قبله ی عالم»
✍طیبه فرید
سر صبحی انیس خانم ابروهای مشکی پت و پهنش را کشیده بود توی هم و با لُپ های گل انداخته،دست به کمر بالای سر کلفت ها توی اندرونی گرد و خاک کرده بود. باد سرد آذر هو هو کنان توی حیاط می پیچید و می تپید توی چهار گوشه ی سرسرا و پلکان های اندرونی کاخِ گلستان.جلو خوابگاه، خواجه ها و پیشکارها که یک عمر برای اهالی اندرونی بساط دود و دمشان را آماده کرده بودند،حالا داشتند قلیان ها را پیاده می کردند.ان وسط مسط ها یکی دوتا از کوزه های بلورِ آبیِ منقش به تمثال ناصری، اتفاقی یا عمدی از دست کلفتی یا نوکری افتاده و کله ی همایونی و دک و پز ملوکانه رفته بود به باد فنا.وسط حیاط لاشه ی قلیان های مدل به مدل و چپق های جور واجور تلنبار شده بود. توی آن هاگیر و واگیر، سلطان صاحبقران سر رسیده بود. به جز صدای جیر جیر کفش های براق مشکی اش
صدا از احدی در نمی آمد. پیشکارها و کلفت هابه ردیف صف کشیدند و از ترسِ نگاه از حدقه درآمده و سبیل های از بناگوش در رفته اش چشم به درز سنگفرش های حیاط دوختند.نگاه شاه افتاد به بساط جلو خوابگاه، به قلیان های نقره و مرصعی که مثل اشیای بی ارزش روی هم سوار شده بودند.
انگار اتفاقات بیرون، حوادث کوی و گذر، حتی تلگراف سامرا را باد، زودتر از سلطان به اندرونی آورده بود.شیرِ نر عمارت گلستان آب دهانش را قورت داد و از انیس سوگولی خود مختارِ اندرونی پرسید:
_خانم این چه بلواییست توی اندرونی درست کردید؟
انیس هم پشت چشم نازک کرده و باد به غبغبش انداخته بود که قلیان را حرام کرده اند.
پرسیده بود:«حرام؟ کی حرام کرده؟»
انیس جواب داده بود:
_همانی که اهالی اندرونی را به شما حلال کرده!
پیش خودش گفت:«شاه ایران آمیرز ممد حسن است، که حرفش توی اندرونی ما از خود ما نافذتر است،ببین این ضعیفه چطور پیش چشم نوکرها مرا تکاند! تو هیچ پُخی نیستی ناصر.....».با انیس یکی به دو نکرد که ته مانده اعتبار صاحبقرانی اش نریزد.با سر شکستگی رد خاکستر تنباکوی کف حیاط را که می رفت تا روی پله های ورودی اندرونی دنبال کرد،رسید به آن وسط مسط ها که تکه های چشم و دماغ و سبیلش زیر دست و پای پیشکارها ریخته بود،به روی خودش نیاورد.
مخبرها گفته بودند توی شهر اوضاع بدتر از حریم سلطان است. رعیت شوریده کبریت کشیده بود زیر انبارهای توتون و تنباکو.در اندرونیِ رجال، نوکرها سرکشی کرده بودند. خبر رسیده بود که بنّا و کارگرهای عمارت امین الدوله وقتی قلیان دست متعلّقه او دیده اند کار را کنار گذاشته اند و مدعی شدند ما توی عمارتی که حرام علنی می شود کار نمی کنیم و امین الدوله مرخصشان کرده بود بروند.خبر سکه ی روی پول شدن رجال نَقل محافل بود.
میرزا نشسته بود توی سامرا، سکان مملکت را گرفته بود توی دستش.شاه قجر دست به دامان امین السلطان شد. تصمیم گرفتند چو بیندازند که کاغذ میرزا دروغ بوده شایعه است و میرزا چنین دست خطی نداده.ملت، بروید پای بساط دود و دمتان.مردم اما اهل حلال و حرام و احتیاط بودند. هجوم بردند تلگرافخانه که ته توی ماجرا را دربیاورند. شاگردهای آتش به اختیار میرزا هر چه شاه و امین السلطان رشته بودند را پنبه کردند.اخبار فتوا رسیده بود بین توده ها،در اصفهان و شیراز و تهران و تبریز رعیت بلوا کرده بودند و جد و آباد شاه را بسته بودن به فُحشیات ملوّن و خاک بر سری.خبر رسیده بود که مردم تاجران خارجی بالاخص اتباع بریتانیا را تهدید به قتل کرده اند.دیگر این قصه را نمی شد جمعش کرد.فکرش را بکن!! نیم قرن انحصار توتون و تنباکوی وطن را بدهند دست اجنبی! تا پول سیر و سیاحت شاه قجر قوانلو جور باشد.
رعیت لبریز بودند.علما بیشتر...
خیلی زود شمدهای تنباکوی خشک نشده از پشت بام ها جمع شد.ناصر این شیر بی یال و کوپال جرات نداشت توی حریم سلطانی اش چپق دست بگیرد و یا دود و دمی راه بیندازد،ضعیفه ها شِت و پتش می کردند.تنباکو یکشبه از چشم مردم افتاده بود.عینِ ناصر.تیر جناب امین به سنگ خورد.شاگرد های میرزا زودتر خبر دستخط را رساندند به مردم،دروغ و شایعه کارساز نبود. کار که از کار گذشت قبله عالم، شاه بابا خامی کرد و نایب السلطنه کامران میرزا را فرستاد میرزای آشتیانی شریعتمدار طهران را دور بزند که ای آقا اگر میرزای مُجَدّد مجتهد است خب شما چی از ایشان کمتر دارید؟چرا نظر مستقل نمی دهید!؟ ایشان تحریم کرده؟ کاری ندارد، قلمتان را بچرخانید روی کاغذ حلالش کنید. میرزای آشتیانی هم رو ترش کرده بود که....
🔗ادامه متن در صفحه نویسنده
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
به مناسبت این پیروزی"همذات پنداری"
✍نرگس سلیمانی
در لحظه سخت فیلم، همه در حال تخمه خوردن و لذت بردن هستند اما تو از شدت همذات پنداری با شخصیت اصلی، آب از گلویت پایین نمیرود و از این حال گلهمندی.
حس همذات پنداری رهایت نمیکند، او آمریکایی و تو ایرانی. مدتهاست که به این نکته فکر میکنی که چرا جلوی بلدوزر ایستاد تا خانهای ویران نشود، آن خانه نه برای او یا دوستانش بود و نه حتی در قاره محل زندگیاش.
برای همدردی با فلسطینیها یک انگیزه و مشخصه کافی است که روحیه ظلمستیزی و حق طلبی داشته باشی، اینجاست که دیگر برایت مهم نیست تا ظلم را در کدام لوکیشن بیابی و همه جا مکانی است که فرصت زیست عادلانه را میطلبد، درست مانند راشل!
تو ایران را نمیشناسی، نمیدانی که سرنوشتت شبیه حسین فهمیده ایرانیها است، او جلوی تانک ایستاد و آن را منفجر کرد تا جلوی تجاوز به خاک سرزمینم را بگیرد؛ او امامی داشت که میگفت: «راه قدس از کربلا میگذرد.»
تو زندگی را دوست داشتی، کار میکردی، با همکارانت میخندیدی، حتی دوست پسر داشتی و رقصیدن برایت هنر بود، مانند همه آنچه زندگی غربی نام دارد، اما نمیتوانستی مظلومانی را ببینی که خانهشان را ویران میکنند و آواره میشوند.
امام را نمیشناسی که میگفت: «ما مامور به تکلیفیم نه نتیجه» اما عملت امضای حرف اوست. جلوی بلدوزر صهیونیستها ایستادی تا خانهای ویران نشود اما از روی تو رد شد تا سند مظلومیت یک تمدن و خشونت و بیرحمی یک فرقه ظالم و متجاوز را به تصویر بکشی.
بیست سال از آن روزها گذشته، تو شهید شدی، در حالی که شاید حتی معنای شهادت را نمیدانستی.
#فلسطین
#شهید_راشل_کوری
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
آیا تاریخ را خواهیم نوشت؟
✍زهرا مهرجویی
از دیر باز مورخانی بودند که دغدغه ثبت و نقل حوادث پیرامون را داشتند. نامهای آشنایی مانند طبری، یعقوبی، ابن اثیر و ... نوشتند هرآنچه به نظرشان مهم بود و آیندگان آمدند و نقل کردند نوشتههای آنان را .
و امروز که ما نزدیک قله رسیدیم و ان شاءالله تا فتح نهائی چند قدمی بیش نمانده ، آیا زمان به ما اجازه خواد داد که تاریخ را بنویسیم ؟
تاریخ ظهور را ؟
تاریخ آمدن منجی را ؟
آیا خواهیم نوشت: در روز... در ساعات میانی روز ، ندایی به گوش همگان رسید : " بقیه الله خیر لکم ان کنتم مؤمنین " .
راستی پس از بیعت فرشتگان، نام کدامیک از بزرگان عرصه مقاوت را خواهیم نوشت ؟
آنان که زنده بودند تا عصر ظهور یا آنان که رجعت کردند ؟
کدام شبکه خبری تصاویر قیام را زودتر مخابره خواهند کرد ؟
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
«شوق»
✍زهرا نجاتی
عکسها را باز میکنم. یکی یکی کودکان و نوجوانانی که با شلیک مستقیم گلوله به خاک و خون تپیدهاند، دست خودم نیست هر مادری وقتی این تصاویر را میبیند، اولین تصویر ذهنیاش میشود تصویر کودک خودش، با همان ابعاد، همان قدر خونی، همان قدر کوچک، همان طور مظلوم.
برای مایی که زمان جنگ را ندیدهایم، برای مایی که کودکی تا جوانیمان را با اخبار هرروز فلسطین و غزه سرکردهایم، برای مایی که یک عمر دلمان سوخته و کاری به جز راهپیمایی روز قدس و کمکهایی که در کودکیمان برای فلسطین ارسال میشد، برنمیآمده، شور و شوقمان کمتر از جوانان فلسطینی نیست.
هرکس که تصویر پسرک پناه گرفته در آغوش پدر و شهادت هردویشان را قریب بیست سال پیش دیده، امروز خوشحال است. اما خوشحالی ما جنس غریبی دارد. خوشحالی ما از جنس بغضهای فروداده است. از جنس برای حضور همه کسانی که یک عمر خواستند راه کربلا را تا قدس باز کنند و نبودند که ببینند. از جنس حسرت جمعه سیاه تاریخ.از جنس حسرت هزاران مادر فلسطینی که این سالها فرزندان نوزاد و نوجوان و کودکشان را در خاک و خون، میان پرچم فلسطین به خاک سپردند و دوباره فرزند آوردند به امید مبارزه به امید تربیت نسلی که امروز شاهد افتخار آفرینیشان بودیم.
براستی اگر این مادرها، جنگ را،
نبود امکانات را،
تحریم جهانی غزه را،
نبود وسایل بهداشتی را،
فقر را،
ترس و نبود امنیت را،
بهانه میکردند که البته از بهانههای ما مثل: وضع اقتصادی،
قسمت پوشک،
حال نداشتن،
کوچک بودن خانه،
نبود اعصاب،
خیلی جدیترند،
آن وقت قطعا الان جبهه مقاومت، نسل جوان جنگاوری، نداشت تا مثل مار و ملخ، از زمین و آب و آسمان بر سر صهیونیستها، فرو بیایند.
عکسها را میبندم و دلخوش میکنم به فردایی که توسط همین جوانها و رهبرشان، برای فلسطین و جهان، طور دیگری رقم خواهد خورد و فلسطین، پاره تن اسلام، دیگر مظلوم نخواهد بود.
#فلسطین
#حاج_قاسم
#طوفان_اقصی
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
مصاحبه سرکار خانم اشرف پهلوانی قمی، کارشناس مامایی، نویسنده و پژوهشگر حوزه سلامت
لینک مصاحبه👇
https://hawzahnews.com/xcsZg
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
مصاحبه سرکار خانم اشرف پهلوانی قمی، کارشناس مامایی، نویسنده و پژوهشگر حوزه سلامت؛ مولف کتاب سلامت مادر و کودک در دوران بارداری و شیردهی
لینک مصاحبه👇
https://hawzahnews.com/xcsRZ
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
طوفان الاقصی
✍خالقی
خمینی کبیر(ره)آمد تا فاتحهی اسلامِ سازش را بخواند_ از همان لحظهی انقلاب اسلامی، آن معجزه تاریخ_ این فاتحه خوانده شد. او هماره نماد اسلامِ ضد ظلم و استکبار بوده است. از همان زمان که فریاد مبارزه با اسرائیل را سر داد، و گفت همهی مسلمانان بدانند که «مسئله اول اسلام فلسطین است.» همه مات و مبهوت، که او چه میگوید؟ مگر میشود با چنین رژیم سفاکی جنگید؟ و کلام او در جهانِ پر از تاریکی و ظلمت، نور پاشید و ذره ذرهی آن انوار طلایی به جگرِ داغ دیدهی مادران و همسران و دختران شهید و همهی مردم با غیرت تابیدن گرفت و مژدهی رهایی به همهی مظلومان داد. او فلسطین و آرمانهای انبیاء و اولیاء را با قلبی مطمئن و ضمیری آرام به دست کسی سپرد که بیبدیل در عالم هستی، نیابت آن ذخیرهی عالم، بقیهالاعظم( علیه السلام) را به عهده گرفت. آری سید علی، خامنهای عزیز، آواز خوش توحید را با نیرویی مضاعف در منطقه دمید و آن غیرت روحالهی را در رگ و جان جوانها به خروش درآورد و سرود آزادگی و کرامت انسانی را به آنان آموخت. اینچنین، دَم مسیحایی و صولت حیدری خامنهای عزیز در نفوس مردم مظلوم و جوانان منطقه به حرکت درآمد. سالها مردم مظلوم فلسطین در پی حملاتِ جنونآمیز این خونخوارانِ عالم فقط از خود، خانواده و سرزمینشان دفاع میکردند. اما حالا ببینید؛ این جوانان مقاومت در منطقه هستند که ترس را در چشمان این حرامیان فرو کردهاند و کفر را بنبست کشاندهاند. دیگر این جوانان فلسطینی هستند که با بینشی کفر ستیز به دستگاه ابلیس ضرب شست نشان میدهند. امروز دیگر روز هجوم به کفار است، هجومی طوفانآسا. فلسطینیان با شجاعت حسینی با تأسی به سرباز خامنهای، حاج قاسمِ شهید، در طوفانی به نام الاقصی، به ارتش تا بن دندان مسلح صهیونیستی هجوم آورده و او را پست و ذلیل و بیآبرو کردهاند. چه درخت تنومندی شده است این اسلام عزیز که استکبار جهانی در مقابلش به زانو در آمده است.
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
فردا دور نیست
✍ایرانپور
وعده حقه الهی محقق خواهد شد. شجره مبارکه صبر و استقامت به بار خواهد نشست و از ثمراتش ملتهای دربند استعمار و استثمار غریو آزادی سرخواهند داد. چه نیکو وعدهای است صبح قریب. فجر نزدیک است و سیاهه ظلم در هم خواهد پیچید. اینک این دنیا است و رعشهای که از بارش سجیل ایستادگی و پایمردی بر صهیونیست خواهد بارید. این نسل خیبر است که پای در مسیر میگذارد و لذت بهرهکشی از مستضعفان جهان را بر کام اسراییل و هم دستانش زهر خواهد کرد.
لکه ننگین اسراییل به لرزه درآمده و آژیر وحشت بر خندههای مظلومکشی و ستمشان سایه انداخته و این طوفانالاقصی ست که بنیان مرصوصشان را ویران خواهد کرد.
#مقاومت
#طوفانالاقصی
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
🔖 روزِ انتقامِ به خون غلتیده
آمنه عسکری منفرد
جان مادر! از روزی که تو را اینگونه آرام به خون خود غلتیده، به آغوش خاک سپردم، تا به امروز صدای خندههایت در گوشم هست، تصویر چشمان زیبا و معصومت آن هنگام که خون غلتیدی، هرگز فراموش نخواهم کرد. در تمامی لحظات تنها یادِ مظلومیت کودک رباب، و صبوری مادرش مرا زنده نگه داشته است، اما در خواب و بیداری صدای فریاد «باَیِ ذَنْبٍ قُتِلَت» تو در گوش جانم بوده که این روزها مصممتر از همیشه، برادران و پدرت را برای حضور در جبهه مقاومت، راهی میدان میکنم، تا انتقام خون پاکت را بگیرند.
جان مادر! آسوده بخواب که خونت ثمر داده و به یاری خدا، با شروع طوفان الاقصی ، وحوش اسرائیلی در حال فرار از سرزمین مادریمان هستند.
اما از خدا که پنهان نیست تو هم بدان، با وجود این همه شعف از نابودی و حقارت صهیون، هیچگاه مظلومیت تو را فراموش نخواهم کرد و برای دیدار دوبارهی روی ماهت، در راه تحقق آزادی فلسطین عزیز و قدس شریف، آمادهی نثار جان هستم.
#طوفان_الاقصی
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI