✍سادات طهماسی
مگر اینها زن نبودند!؟
مگر درد شما، دفاع از زن و حقوق زن نبود!؟
اما زن ایرانی کجا و زن فلسطینی کجا!؟
وقتی پیراهن یک زن ایرانی را با حمایت منافقان داخلی، بیاطلاعی و جو زدگی جوانان علم کنی، میتوانی یک کشور را به آشوب بکشی. اما زنان غزه به چه کارت میآیند!؟ کشور آنها نزدیک به یک قرن است که زیر سلطه بمب و موشکهای شماست.
آری شما برای تبدیل شدن ایران به وضعیتی مانند غزه از زنانش حمایت و برای فوت یک زن، گریبان چاک میکنید. اما در مقابل بیشرمی عدهای حرام زاده، به زنان روزهدار غزه خفه خون گرفته اید.
شرم بر انسانیت و دفاع از حقوق زن، وقتی در چنین شرایط اسفناک و فاجعهآوری سکوت کند.
این است همان شعار زن زندگی آزادی شما!!
#غزه
#رمضان
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
درسی از "آسمان غرب"
✍زينب نجیب
روز اول فروردین سال ۱۴۰۳ برای دیدن فیلم "آسمان غرب"، همراه با خانواده به سینما رفتم.
حمایت از فیلمهای ارزشی و تبلیغ آن، تنها قدمی است که میتوانم در جهت رونق آنها بردارم.
شاید به جرأت بتوانم بگویم یکی از بهترینها بود. بعد از دیدن فیلم "غریب" که عید پارسال برای دیدنش به سینما رفتم و به تماشای نمایش قطعهای از زندگی شهید بروجردی نشستم، فکر میکردم نمیتوانم فیلمی را به این اندازه تأیید کنم.
اما "آسمان غرب" هم به همان اندازه جذاب و دیدنی بود.
آنچه بیش از ساختار و حتی محتوای فیلم مدّ نظرم است، به تصویرکشیدن شخصیت این شهید بزرگوار است. اگر قرار باشد یک جمله درباره شهید بروجردی در فیلم "غریب" در ذهنم حک شود تا در کنار تمام خوبیها و ارزشهای او برایم به عنوان الگو به یادگار بماند، "صبوری و اخلاقمندی" این بزرگوار بود.
و اما شهید شیرودی...
اگر قرار باشد از ایشان وصفی ارائه دهم، به تمام معنا، دو کلمه است؛ "غیرت و شجاعت"
در یکی از سکانسهای فیلم، مادری در حال ضجّه زدن و ناله کردن به زبان کردی بود. شهید شیرودی که برای امر مهمی به منطقهی سرپل ذهاب رفته بود تا کسی را برای گرفتنِ اذنی، ملاقات کند؛ متوجه این خانواده میشود و به سمت آنها میرود. مادر در میان جمعیتی به زبان کردی در حالی که شیون میکند از حال دخترش میگوید. دختری که توسط کوملهها به او تجاوز شده و گوشواره از گوشش کشیدهاند. دختربچه، شرایط روحی و جسمی مناسبی نداشت. در همین حال بود که از حال رفت و دیگر نفس نکشید. شهید که در تمام لحظات این سکانس، دنیا بر سرش خراب شده بود و صورتش از شدت غیرت سرخ مینمود، دختربچه را بلند میکند و به سمت درمانگاه صحرایی میبرد و را در آغوش دکتر رها میکند. دست به دعا برمیدارد و مدام زیر لب برگشت دختر را از خدا طلب میکند.
شهید بزرگوار بعد از آنکه از زندهماندن دختر خیالش راحت میشود به سمت همرزمانش به پادگان میرود. در مقابل آنها میایستد. با آه و سوز و گریه ماجرا را تعریف میکند و از همه آنها برای رزمی بزرگ دعوت میکند.
این عملیات در حالی شکل میگیرد که بنی صدر، دستور عقبنشینی داده و انهدام سلاحها را به نفع گفتگو با دشمن صادر کرده است. ادامه داستان را خودتان ببینید و از شجاعت بچههای هوانیروز که زیباترین صحنهها را خلق کردند لذت ببرید.
وقتی از سینما بیرون آمدم صحنههای عملیات را برای هم مرور میکردیم. به خانواده عرض کردم این چند روز مدام به غزه میاندیشم. برایم فرمول مقاومت و شجاعت آنها مجهول بود. نمیدانستم آنها این کیمیا را از کی و از کجا به دست آوردهاند.
امشب اما، با دیدن این فیلم فهمیدم آنها سر کلاس انقلاب اسلامی و ۸ سال دفاع مقدس ما بزرگ شدهاند. اگر امروز زن غزه در خط مقدم مقاومت، سینه سپر کرده، روزی روزگاری در همین دیار، زنان شجاع و غیور کرد با دستان خالی اما نگاهی به وسعت آسمان در کنار امثال شیرودیها جنگیدند آنها حاضر بودند با یک سلاح از یک پادگان محافظت کنند.
آنها برای رفع گرسنگی رزمندگان از ناچیزترین مواد، غذا تهیه میکردند.
درود بر غیرت و شجاعت آنان و اینان...
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
«بی ذکر جزئیات»
✍طیبه فرید
حرف اول
وجدانم راضی نمی شود حالا که حس زنانه ام پرده از اتفاقاتی بر می دارد که دوربین ها از درکش عاجزند و دست خیلی ها به بلندای اعتبارش نمی رسد ساکت باشم و حرفی نزنم.
میان دعوای بین اخبار ضد و نقیض بیمارستان شفاء ،در جدال یورو نیوز از معتبر بودن گزارش شاهدان عینی به نقل از سازمان ملل و خبر صحت نداشتن ماجرا از زبان سید مجتبی ابطحی،فیلم آواره های زخمی و پناهنده های جان سالم به در برده از بیمارستان شفاء بیرون آمد.زن هایی که گریه هایشان با گریه تمام زنهای غزه که طی این چند ماه در رسانه دیدم فرق داشت.این زنها غالبا از مقابل دوربین می گریختند،خیلی هایشان اصلا قربانی مستقیم این داستان نبودند اما بار سهمگینی روی دوششان سنگینی می کرد.احساس ناامنی مفرط حتی با وجود مردها وپسرها.بعضی جلو دوربین دست ها را در مقابل صورتشان حایل می کردند..
من یک زنم و دستگاه ادراکی یک زن بدون هیچ مستندی میان گریه ها و نگاه های ظاهراً شبیه تفاوت را درک می کند.اشک زنهای زنده برگشته از بیمارستان شفاء،برای اینکه بگویند شاهد چه اتفاقاتی بودند نیازی به مستند نداشت.این اولین باری بود در این چند ماه که سازمان ملل بدون در دست داشتن مستندی وقوع یک جنایت را تایید می کرد،شاید آن جا هم زنی بود که می فهمید چشم این زن ها با آن هایی که فقط خانه هایشان خراب شده،بچه ها و همسرشان را از دست دادند متفاوت است واین ها چیزهای بیشتری از دستشان رفته.تاثیر تلخ و مخرب این حوادث را مگر خدا از ذهن شاهدان عینی و قربانی هایی که زنده مانده اند پاککند.ما که فقط شنونده بودیم دیوانه شدیم.
حرف دوم
دیروز دیدمتان که عین اسپند روی آتش جلز و ولز می کنید.کارد بهتان می خورد خونتان در نمی آمد.غیرتتان از بس بهجوش آمده بود دور از جانتان داشتید قالب تهی می کردید!تازه هنوز حتمی بودن ماجرا مشخص نبود.اینستا را داشتید می ترکاندید.یک عالمه مرغ پر بسته ی در قفس بودید.اما بگذارید در کنار همه این خوبی هایتان گلایه ای کنم.اینجا زن و بچه نشسته.چرا روضه مکشوفه را با جزییات می خوانید؟آدم حتی اگر خونش به جوش بیاید حرف های ناموسی را اینقدر با جزئیاتش جار نمی زند.خونتان به جوش آمده قبول،رگ غیرتتان بیرون زده قبول،دستتان برسد اسراییلی ها را تکه تکه می کنید اما وسط این شلوغی ها یادتان نرود هر حادثه ای را همینجوری روایت نمی کنند.روی صحبتم با همه هست حتی آن خانم هایی که همه چیز را با جزییات می نویسد.
در حوادث ناموسی به بیان کلیات اکتفا کنید ....
#غزه
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
🌟سخاوت حسنی (علیه السلام)
✍ فاطمه علی زاده علی آبادی
❇️آن جا که سخن از سخاوت به میان می آید ناخودآگاه اهل بیت عصمت و طهارت به ذهن
می رسد. چرا که ایشان سرمنشاء فضائل به ویژه احسان و کرم بوده اند. چنانچه در فرازی از زیارت جامعه کبیره میخوانیم «عَادَتُکُمُ الْإِحْسَانُ وَ سَجِیَّتُکُمُ الْکَرَمُ…»
❇️ از میان اهل بیت علیهم السلام امام حسن علیه السلام به کریم آل طاها شهرت یافته اند .
ایشان از لحاظ نسب، سبط اکبر رسول الله صلی الله علیه و آله و فرزند امیرالمؤمنین علی علیه السلام است که آیه «يُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ»* در شأنش نازل می شود که نشان از انفاق بی حد و حصر امام علی علیه السلام دارد.
از طرف مادری، نسب از زنان بزرگواری همچون خدیجه کبری سلام الله علیها و فاطمه زهرا سلاماللهعلیها دارند. به گونه ای که نقل شده است امام حسن علیه السلام در مقابله به مثلی که با معاویه داشتند، داشتن نسب با جده بزرگوارشان خدیجه سلام الله علیها را افتخار ارزشمندی می داند. بانویی که «ام المساکین» بود و تمام اموالش را بدون منت، در طبق اخلاص گذاشته و تقدیم اسلام و مسلمین کرد.
از فحوای کلام امام مجتبی علیه السلام میتوان این برداشت شود که ایشان درس سخاوت بدون منت را از جده اش خدیجه سلام الله علیها آموخته اند.
امام حسن علیه السلام از نقش آفرینان صحنه نمایش هل آتی است که آیه ««وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْکیناً وَ یَتیماً وَ أَسیراً»* در شأنشان نازل می شود.
پیشوای دوم شیعیان، در بذل و بخشش و دستگیری از بیچارگان، سرآمد روزگار خویش و نقطه امید درماندگان بودند. و به گفته سید بحرالعلوم، موضوع کریم بودن امام حسن علیه السلام بسیار گسترده تر از آن است که بتوان درباره آن سخن گفت.*
❇️گوشه ای از اخلاق کریمانه امام حسن علیه السلام👇
در منابع مهم شیعه و اهل سنت آمده : امام حسن (ع) در طول زندگی، ٢ بار و در برخی منابع، ٣ بار اموالشان را بین فقرا تقسیم نمودند.*
به نقل از ابن کثیر مفسر اهل سنت است که امام حسن (علیهالسّلام) غلام سیاهی را دید که لقمه اش را با سگی تقسیم می کند. امام (علیهالسّلام) انگیزه غلام را می پرسد. غلام پاسخ داد: « من از او شرم دارم که خود بخورم و به او نخورانم! » امام (علیهالسّلام) در مقابل، به نزد مولای آن غلام رفت و او را با آن باغی که در آن زندگی میکرد از وی خریداری کرد، آنگاه آن غلام را آزاد کرده و آن باغ را نیز به او بخشید! *
شخصی از امام حسن علیهالسلام پرسید: چرا به هیچ نیازمند درخواست کنندهای حتی در حال فقر و نداری جواب رد نمیدهی؟حضرت فرمودند :من گدای خدایم و چشم به او دوختهام. من شرم دارم که خود سائل باشم و سائلی را رد کنم. خدای بزرگ مرا به برنامهای عادت داده است که همواره نعمتهایش را بر من فرو میریزد و من هم او را چنان عادت دادهام که نعمتهایش را بر مردم فرو میریزم میترسم اگر برنامه را ترک کنم، او نیز برنامهاش را واگذارد.*
💫 از جمله درس های مهمی که می توان از سیره عملی امام مجتبی (علیه السلام) فرا گرفت درس سخاوت و بخشش است. بی تردید اگر روح سخاوت و بخشندگی در جوامع رواج پیدا کند و مردم از صفت زشت و ناپسند بخل خود را پاک کنند، امید تازه ای در تمام جوامع دمیده و بسیاری از مشکلات روحی و روانی برطرف خواهد شد. به ویژه بر جوامع اسلامی است که با تأسی به امام مجتبی علیه السلام کمک به مردم مظلوم غزه را سرلوحه کارشان قرار داده و از هر گونه انفاق در حقشان دریغ نورزند.
_____________
* حشر/٩
*انسان/٨
*طوسی، تلخیص الشافی، ج ۴،ص ١٧٩)
*یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج ٢، ص ٢٢۶؛ ابن جوزی، تذکره الخواص، ص 176
*ابن کثیر دمشقی اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج ٨، ص۴٢
*دانشنامه امام حسن علیه السلام ج، 1 ص، 696
#ماه_رمضان
#ولادت_امام_حسن_ع
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
«هبـــــوطــــــــــ»
✍زهرا نجاتی
اینجا، عصر ارتباطات و رسانه است.
اینجا، زمینِ انسان هزاره سوم است.
اینجا محل نه هبوط انسان، که محل هبوط انسانیت است.
اینجا همان جایی است که تنها زنهایی مهمند که به خاطر زیبایی و اندامشان، شهره شده باشند.
اینجا همانجاست که دروغ بزرگ حقوق بشر، در دهانها میگردد اما حق بشر، توسط سگهایی در پیکر انسان، خورده میشود.
اینجا همانجاست که زنها پیش روی مردهایشان، آرزوی ذبح شدن میکنند و مردها بارها ذبح میشوند و کودکانشان شاهد مرگ و توهین و تحقیر مادر و پدرشان هستند و هرلحظه هزاربار میمیرند.
اینجا همان زمینی است که خداوند وعده داده بود محل دشمنی ابنائ بشر هست اما اکنون ابنای بشر، نه از آدمیت چیزی میدانند نه از همنوع بودنشان.
اینجا همانجاست که چهل هزارنفر انسان در ۱۷۰ روز به مسلخ برده شدهاند و نسل کشی پیش چشم رسانهها، رخ میدهد اما غیرت و حمیت انسانی، مرده و کسی برپیکر آن، فاتحه هم نمیخواند.
اینجا همان است که گروهی از انسانها، به جرم مقاومت، در جان و مال و زمین و ناموس، به تاراج برده میشوند و حکام مسلمان پای سفره همین خون آشامها، به رقص شمشیر و خوردن شراب نشستهاند.
چرا چنین نباشد وقتی سالهاست کثیفترین خوک دنیا«نتانیاهو»، سفره افطاری برای این حکام پهن میکند و آن شکم بارگان بی غیرت را ریزه خوار خود، بار آورده است.
آری صدای ما، مثلا انسانها، را از زمینی میشنوید که در آن عدهای از انسانها، غصه دلار دارند و عدهای تنها به جرم مسلمانی ومقاومت،
اگر از بمباران،
اگر از تجاوز،
اگر از آوار،
جان سالم به در برند،
از گرسنگی و تشنگی جان میسپارند..
🔹کاش خداوند نسخه دیگری از انسان خلق میکرد تا ننگ این انسانها را، از تاریخ پاک کنند.
🔹اینجا زمینی است که در آن معجـــزه صبــــر، توسط مظــــــلوم ترین فرزندان بـنی آدم، هرروز در حال رخ دادن استـــــــ
و مومــــــــــن ترین بندگان خـــــدا، زیر دست دژخیــــــمان،«حسبنـــــــــــــا الله و نعــــــــــم الوکیـــــــل» میخوانــــند.
آری اینجـــــــــا زمیـــــــــن است،
محل هبوط آدم،
محل مرگــــــــــــــــــ انسانـــــیــــتـــــــــــــــــــــــــــ
#غزه
#ماه_رمضان
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
💚مولود ماه مبارک
✍نجمه صالحی
در شب پانزدهم ماه مبارک رمضان سال سوم هجری، نخستین پسر علی و فاطمه علیهما السلام متولد شد. بعد از ولادتش، جد بزرگوارش در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت. هم وزن موى سرش، نقره به مستمندان داد و نام او را "حسن" گذاشت و این نام در جاهلیت سابقه نداشت.* او یکی از مصادیق آیه مودّت، آیه مباهله و حاضر در بیعت رضوان بود*.
پس از شهادت پدر، امامت و ولایت امت به او انتقال یافت. در شرایطی امامت را به عهده گرفت که دشمنش، معاویه، با پشتیبانی نظام اشرافی، امکانات وسیعی در اختیار داشت و در اندیشه نابودی آموزههای اسلامی بود. توانسته بود با نیرنگ به نام دین بر مردم حکومت کند و هر آنچه را که او میگفت جزء دین میشمردند و تبعیت میکردند تا آنجا که او نماز جمعه را در روز چهارشنبه خواند و احدی به معاویه اعتراض نکرد.*
امام حسن مجتبی علیهالسلام با توجه به شرایط زمانهاش، سیاست تثبیت و کنترل اوضاع را در پیش گرفت، حداقل شش نامه خطاب به معاویه نگاشت که در کتاب مکاتیب الائمه* آمده است. همچنین خطابههایی از امام ثبت شده است به عنوان نمونه، معاویه در مجلسی پس از تحمیل صلح بر حضرت، برای اینکه بخواهد شأن امام حسن علیهالسلام را در بین مردم بکاهد، ایشان را دعوت به خطابه کرد و چون "عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد" امام علیهالسلام چنان خطبهای ایراد نمودند که در صفحات تاریخ به یادگار مانده است.
صلح امام حسن علیهالسلام یکی از اقدامات مهم ایشان در جهت تثبیت شرایط بود اما اطرافیان متوجه اهمیت موضوع نشدند و با الفاظی نامناسب در صدد بیاحترامی برآمدند تا جایی که امام گفت: "من نيز به خاطر صلحى كه با معاويه كردم، از طرف كسانى كه علت اين امر را نمىدانستند و نسبت به آن جاهل بودند، مورد غضب واقع شدم و اگر من صلح نمىكردم معاويه يك نفر شيعه در روى زمين باقى نمىگذاشت مگر اين كه همه را مىكشت."*
در برخی منابع تاریخی عصر عباسی نسبت ناروایی به وجود نازنینش زدند که ریشه در خصومت خلفای عباسی با او به دلیل قیامهای حسنیان دارد و در احادیث و اسناد تاریخی معتبر قبل از دوره عباسی، اثری از این اتهام به چشم نمیخورد!
در اغلب منابع اسلامی، القابی نظیر «حَلیم»، «کریم» و «سخیّ» و «جواد» برای او ثبت کردهاند.* دومین امام شیعیان کریم اهلبیت علیهم السلام شبیهترین فرد از لحاظ ظاهری و رفتاری به پیامبر خدا(ص) بود.* در تاریخ اسلام دومین شخصیتی بود* که در کتب تاریخی بیشترین خطابه از ایشان ثبت شده و با اندک تأملی در محتوا و صورت ادبی خطابهها، شرایط سخت و حساس دوران سبط اکبر علیهالسلام قابل تشخیص است.
♡سلام بر نور خدا، کبریای سخا، روح مسیحا، راز دار آینه حُسن خدا، کریم آل طاها، یوسف زهرا، پهلوان صفین و جمل؛ صاحب وجنات محمدی، اویی که سفرهدار مدینه بود و ثروتش را همچو جدهاش ☆خدیجه سلاماللهعلیها☆ در راه خدا صرف کرد!♡
➖➖➖➖
منابع:
*شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۵.
*ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۴۰۶ـ۴۰۷.
*مسعودی، مروج الذهب،ج ۲،ص۷۲.
*احمدی میانجی، مکاتیب الائمه، دار الحديث قم.
*سید بن طاووس،التشريف بالمنن في التعريف بالفتن، ص۱۹۶.
*بلاذری، انساب الاشراف، ج۳،ص۶.
*یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۲۶.
* اولین خطیب ماهر تاریخ اسلام امیرالمومنین علیهالسلام
#ماه_رمضان
#امام_حسنیام
#ولادت_امام_حسن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
«حضرت کریم »
م. اکبری✍
پیرزن تنها وغریب، آرام آرام در کوچه ها می گشت.
خمیده و خسته از زخم های التیام نیافته...
با لباس ها ی پاره و یک دست خالی...
صدای خش خش قدم های آهسته اش کوچه را پر کرده بود.
اما آن شب ،کوچه روشن بود، سرش را رو به آسمان گرفت ، چشمش که به قرص ماه افتاد ، دلش روشن شد.ماه از میان نخل ها، خودش را نشان میداد، شورِعجیبی در دلش افتاد!
به سمت خانه ای رفت، در را که به صدا درآورد ، قلب مُرده اش به تپش افتاد، نوری همچو نور ماه در قلبش تابید، که اینبار دست خالی برنمیگردد!
صدای باز شدن در که آمد دلش از جا کَنده شد، با صدای رنجور و ضعیفش گفت:«به گدایِ سَرگشته ی این شب تاریک ،در راه خدا می بخشید؟!»
امان از دلش، غوغایی بود، انتظارِ جواب طاقتش را گرفت، تا به خودش آمد شنید:«به برکتِ مولود امشب که شاه کریمان است، آنقدر به تو می بخشیم که بی نیاز شوی. امشب نوه ی رسول خدا، فرزندِ دختر عزیزش به دنیا آمده .»
صدای گریه ی کودکی که از خانه می آمد، اورا از بُهتِ شنیده هایش بیرون کشید. دوباره نگاهش به ماه کامل افتاد و اشک هایی که از گونه های پُر چینَش جاری بود...
ای قرصِ ماهِ شب های تاریک...
من همان گدایِ سَرگشته ی این شبِ تاریکم...
تولدت مبارک حضرت کریم💚
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
حُســـــــــــــــــنِ ام الحَســـــــــــن
✍زهرا نجاتی
عطر حسن، در جهان میپیچید و نهال عشق مادرانه توی دل فاطمه زهرا قد میکشد و شور مادرانه بالا میگیرد و زهرای اطهر سلام الله علیها، برای نخستین بار، مادر میشود.
و حُسن همهاش در حَسَن، موج میزند.
و حُسنی دیگر،
عنوانی مقدسی چون «مادری»، بر فاطمه کبری، سیده زنان عالم، افزوده میشود.
همان عنوانی که امروز روی پیشانی من و تو نیز میدرخشد ـ
همان عنوانی که جبهه شیطان برای لگدمال کردنش،
برای پست و حقیر جلوه دادنش،
برای بیارج و قرب، نشان دادنش،
برای اینکه من و تو از دوباره و چهارباره و چندباره شدنش، بهراسیم؛
نقشه کشیده.
اما من و تو هرقدر بتوانیم
هرطورکه بتوانیم،
باید در مقابل لشگرشیطان، قد علم کنیم:
یکی با فرزندآوردن،
یکی با تشویق به فرزندآوردن،
یکی با جلوه دادن به مادری،
یکی با همراهی با مادرها،
یکی با تبلیغ برای عدم سقط،
یکی با پشتیبانی مالی از مادرهای نیازمند
و خلاصه هرکس به طریقی،
درمسیر این افتخار، قدم برداریم...
❤️میلاد فرزندارشدحضرت مادر،
و دلیل مادری او،
کریم اهل بیت، بر همه مبارکـــــــــــ❤️
#میلاد_امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#ماه_رمضان
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
«مسئول»
✍زهرا نجاتی
اعظم داشت با حرارت، قصه زنی را که امروز توی نانوایی دیده بود، تعریف میکرد.مادرم صبر کرد تا زن بتواند بالاخره آب دهانش را قورت دهد:«آره خلاصه خواهر. مردم بیحیا شدن. خودم دیدم ماشین آقای معتمدی دم خونش پارک بود.
خب البته بیچاره چندساله زن نداره. صغری خانم هم چندساله شوهرش عمرشو داده به شما. ولی خب دیگه خوبیت نداره. فکر بچههاشو میمرد تا حالا صبر کرده، چندسال دیگم صبر میکرد.
بالاخره مادر موفق شد تریبون را از دست زن همسایه بگیرد:_بابا اعظم جون. بیخیال شو. به ما چه اولا. دوما اینکه از کجا میدونی چنین چیزی بوده؟
اون آقا جنس تو ماشین میاره و قسطی میفروشه از کجا میدونی بابت این نبوده که وایساده دم خونش؟
اعظم بر و بر نگاه میکرد و منتظر بود که دوباره از مدارکش چیزی رو کندـ
مادر دسته دیگری از ریحانها برداشت و همینطور که آنها را پاک میکرد؛ گفت:« خواهر! تو قرآن اومده که از قلب و گوش و چشم، درباره هرچی که بگن و ببینن سوال میشه و حرف زدن از چیزی که راجع بهش اطلاع نداریم، ممنوعه.
ما که خوب چوب این چیزارو میخوریم، چرا این رفتارو ترک نمیکنیم؟
_این بار اعظم سوال پرسید:_وا کجا چوبشو میخوریم. من که چیزی نگفتم. میگم همه میگن. خب تا نباشد چیزکی مردم نگویند. ـ.
مادر، نگذاشت حرفش را ادامه دهد:_آخه کی گفته اینو؟ هربار دم انتخابات که میشه اینقدر شایعه و دروغ بد و خوب علیه همه درست میشه. همه اینا دروغن و خدا ازمون سوال میکنه بیا اصلا راجع بهشون حرف نزنیم. من شنیدم حضرت امام اجازه نمیدادن تو خونشون حرف کسی غیر از اهل خونه زده بشه تا توی دام غیبت نیفتن».
اعظمخانم گفت:«خیلی خب زهراخانم. یادت باشه ها تا اومدیم یکم گل بگیم بشنویم، نذاشتی»
مادر،سینی پر از خاک سبزی گوشه باغچه تکاند و خندید:«بیا از خودمون گل بگیم و بشنویم، بقیه رو بیخیال بشیم تا خدای نکرده روزههامون فقط گرسنگی و تشنگی کشیدن نباشه»..
عطر سبزی آب خورده توی حیاط پیچید و صحبتهای مادر و اعظم خانم، به غذای افطار و سحر رسید.
#قرآن_و_زندگی_جز15
#ماه_رمضان
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
یا ربّ...
✍: آمنه عسکری منفرد
وقتی صدای انفجارهای مهیب کمی فروکش کرد، او را یافتیم که بیقرار گوشهای نشستهبود، کنار دیواری که آوار شدهبود بر سر تمام آرزوهای کودکانهاش ! یکی از دستانِ کوچکش قبلا مجروح شده بود و دستِ دیگرش را محکم گره بود. به گمانم خشم و بغض و اضطرابش را اینگونه تسکین میداد.
چشمهای متورمش بارانی بود، نفس نفسزنان تلاش میکرد کلمات را در دهانش ردیف کند. گاه، نگاهی از سرِ استیصال به دیواری که بخشی از آن فروریخته بود، میانداخت. دیوار خانهشان است که آوار شده و او تنها بازماندهی خانواده است. حتما گرسنه است، نگاه کن! چه بیتابش کرده! به گمانم تا وقتی که در آغوش مادر بوده، تشنه هم بوده. خبر داری که! چند روز است حرامیان آب را به روی مردم غزه بسته و کربلا را پیش چشمانشان مصور کردهاند.
خداراشکر ! نگاه کن. پسرک بغضش را به سختی فروداد، انگار راه نفسش باز شد. مشت گره خوردهاش را به سوی آسمان بلند کرده، با سوز جگر، تنها پناهش را صدا میزند: «یا ربّ! یا ربّ! یا ربّ!»
این روزها کوچه و خیابانهای غزه؛ پُر است از آتش و دود، بغض و نالهی مجروحان و پیکر پَرپَر شدهی کودکان، زنان و مردانی که به جرم مسلمانی، مقاومت و ایستادگی در مقابل ظلم استکبار، شجاعانه فریاد «هیهات مِنَ الذِّلَه» سر دادند. هفتاد سال است که این مردم، زیر آتش گلولهی توپ و تانک رژیم غاصب، در حصار یک زندانِ روباز، در موجی از ترس و تحقیر زندگی میکنند؛ اما هیچگاه دست از مقاومت برنداشته و ایستادهاند، حتی با پرتاب یک سنگ به متجاوز.
اما در ماههای اخیر که رژیم غاصب اسرائیل، حریمِ زندانشان را تنگتر کردهبود، کودکان فلسطینی هم هنگامِ مبارزه با سنگ، سینه سپرمیکردند و با مشتهای گره کرده از کین، حریف میطلبیدند. راستی دیدهای که کودکان خردسال غزه، پابه پای نوجوانانِ مجاهد، بعد از شکست غیرقابلترمیم صهیونیستها از حملهی حماس در عملیات طوفان الاقصی، چقدر بزرگتر و بالندهتر شدهاند؟! تو گویی مردان مجاهدی هستند که یک شبه، ره صدساله را پیمودهاند.
من و همکاران خبرنگارم، بعد از حملهی کوبندهی طوفان الاقصی که باعثِ شکستِ سنگین و مفتضحانهی هیبتِ پوشالیِ صهیونیسم شد، در میدان حاضر شدیم تا صدایِ مظلومیّتِ و حقانیّت فلسطینیان و حقارت و خواری رژیم جعلیِ غاصب در این جنگ نابرابر هفتاد ساله را به جهان مخابره کنیم. اما این روزها با مشاهدهی این همه مظلومیت غزه و شقاوت صهیون، بارها شرمنده شدیم. شرمندهی پدری که پیکر قطعهقطعهی نوزادش را روی دست تا آسمان تشییع کرد، شرمندهی کودکی که به سختی در اضطراب این روزها با نوازش مادر به خواب رفتهبود، اما در کمال بهت و حیرت در بیمارستان چشم بازکرده و از ترس بیمادری، چون بید به خود میلرزید. خوب یادم هست وقتی در آغوش پرستار آرام گرفت، بغضش ترکید و یک دل سیر گریست. اکنون هم شرمندهی این بزرگمرد کوچکیم که در یک لحظه و با انفجار یک بمب، تمام آرزوهای کودکانهاش فروریخته و او باید به تنهایی بار این همه مصیبت را بهدوش کشد. آرام که شد، حتما او را به سینه میچسبانم و مطمئنش میکنم، که ما پیروز این نبردِ نابرابریم. ذکر «یا ربّ یا ربّ» این نسلِ مقاوم و صبور، حتما کار اسرائیل ملعون را تمام خواهد کرد و او را به زبالهدانِ تاریخ خواهد فرستاد، چون این وعدهی پروردگارست.
#طوفان_الاقصی
#کربلای_کرمان
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
«بی اکسیژن ترین حال ممکن»
✍طیبه فرید
سرم را می کنم زیر لحاف پنبه ای سبز ونارنجی ،نفسم بند می آید .لحاف را کنار می زنم چند دقیقه که می گذرد نوک دماغم یخ میکند.با اینکه بند بند استخوانهایم دارد از خستگی از هم وا می رود و چشم هایم باز نمی شود اماخوابم نمی برد.به این فکر می کنم که شب های قبل چطوری زیر این حجم سنگین زود پلک هایم روی هم می رفت و احساس خفگی نمی کردم.
سبحان الله.دوباره فکرش می آید سراغم...
عصر خواندمش.یکی ترجمه اش کرده بود.خیلی پیش آمده که حس کنم دنیا آن روی چیزش را به من نشان داده اما آن صحنه را که تجسم کردم تمام اتفاقات تلخ قبلش توی ذهنم پاک شد.دنیا روی بدتری هم دارد.
امروز وقتی داشتم قرآن می خواندم رسیدم به اینجا که «آن روز هر شیر دهنده ای آن را که شیر می دهد از ترس فرو می گذارد و هر بارداری بار خود را رها می کند.....».*
چقدر این آیه شبیه خبری بود که خواندم.
اسرائیلی ها دارند اطراف بیمارستان شفا جست و جوی خانه به خانه می کنند تا اثری از هیچ جنبنده ای باقی نماند،تا هیچ فلسطینی زیر آسمان آن منطقه نفس نکشد.تا منطقه پاکسازی شود و بعد جنگ بولدوزر هایشان را بیاورند برای خودشان قلمرو تاریخی از نیل تا فرات را بسازند،روی خرابه زندگی آدم ها.روی خاکی که وجب به وجبش خون ریخته.زن و مرد جوان با پسرشان فرار می کنند.در حاشیه جاده آدم هایی می بینند که روی زمین غرق خاک وخونند.زن همسایه ،شوهرش ،پسر بزرگش،عروس و نوه هایشان!همه شان شهید شدند.
سرباز اسرائیلی لوله تفنگش را به سمت بچه هایی می گیرد که چهار پنج روزست روزه شان را باز نکردند.نامرد شلیک می کند.دوتا از پسر بچه ها می افتند.سرباز اسراییلی دستش را گذاشته روی ماشه و وِلکننیست.پدر بر می گردد که پسر را کول کند و با خودش ببرد اما حلقه دستان زن افتاده توی بازویش و نمی گذارد.از ترس از دست دادن شوهر به آستین لباسش چنگ می زند. مرد هر قدر تقلا می کند زورش به زن نمی رسد ،شلیکسربازهای اسراییلی شدت می گیرد.پسرک با صدای بی جانی داد می زند« بابا چرا منو نمی بری.....»
مرد هیچ راه برگشتی ندارد.صدای پسرش،چشم هایش،خونش،خاکش ،بیمارستان شفاء .روحش خراش عمیق برداشته.جایش عینجهنممی سوزد.هنوز صدای شلیک می آید.نمی توانم بخوابم.
زیر لحاف پنبه نفس آدم می گیرد ،انگار اشک،اکسیژن هوا را می خورد.بیرون لحاف سرد است.شوفاژها جان گرمکردن ندارند.زورشان به بهار زمستانی نمی رسد.حس می کنم زمین الان در بَعدَ ما مُلئَت ظُلماً و جورائی ترین حالت ممکن است.بی اکسیژن ترین حال....
آرزوی محال نمی کنم که مثلاً کاش چشمهایم را باز کنم همه این ها کابوس باشد!راه رفتنی را باید رفت.مع الاسف پس گرفتن خاک اجدادی بهایش همینتراژدی های لعنتیست.طبق وعده های خدا، غزاوی ها بر می گردند و خانه هایشان را می سازند و شیرینی پیروزیِ قدس، تلخی زهر ماریِ این روزها را می شورد و با خودش می برد.
فعلا همینقدر دلخوشی داریم که چشم هایمان گرم شود.
*آیه۲/حج
#طوفان_الاقصی
#مستشفی_الشفاء
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI