خط جدید، زبان قدیم
✍️زهرا نجاتی
اخیرا حکیم خردمندی که طبق اعتقادات ما، حتی سخنی هجو هم برزبان نمی آورد، یک ساعت و نیم به حرف بزرگان اقتصاد جو جان سپر و بعد سخنانی مفصل ارایه فرمود تا هم راهبری کرده باشد هم دیدهبانی. هم خط کشی. هم تعیین وظیفه.
تا حالیمان کرده باشد که الان اقتصاد حرف اول را میزند.البته برای من وشمای غیرفعال اقتصادی، شاید مهمتر قصهی زبان فارسی باشد. همانجا که تاکید فرمود:جنستان را جوری بسازید که با «نام ایران» بفروشید،« made in iran», هم ننویسید رویش. بنویسید تولید ایران.
بین تمام دانشمندان دنیا، شاید غریب ترینشان همین رهبرمان باشد. وقتی یک پیشبینی یا هشدار میدهت، آن قدر خاک میخورد تا عاقبت وقتی به دردی دچار شدیم، آن را از آرشیو بیرون بکشیم و توی چشم هم فرو کنیم و بگوییم:_ دیدی. رهبر آن سال هم گفته بود. وای برما!
غرض اینکه این فارسی حرف زدن، این دغدغه زبان فارسی داشتن، این اصرار ایشان براینکه حتی از الفاظ عربی، استفاده نکنیم و اینکه آن قدر تولید علم کنیم که هرکس در هرجای دنیا، برای مراجعه به علم، احساس نیاز کرد، ناچار شود فارسی را بیاموزد، دغدغه مبارک و پرفرجام رهبر انقلاب ماست.
اگر تاسف میخورد بر اینکه گویش جوانها و نسلی از ما طوری شده که واژههای صدمن یک غاز، بینشان زیاد شده، این دلیل گستردگی پارسی نیست، دلیل مظلومیتش است و نشان به انزوا رفتن و به فراموشی سپردنش است.
این هشدارها وقتی معنای بیشتری برایمان پیدا میکند، که کشورهایی مثل هند را ببینیم،که کار زبانشان، از گرته برداری گذشته و زبان شیرین و با اصالتشان، تبدیل به زبانی پر از واژه های غربی و شرقی شده.
طوری که در یک ترانهی هندی معاصر، شما به راحتی واژه هایی از انگلیسی را در کنار واژههای فارسی و هندی میبینید.
دردی که اگر مراقبش نباشیم، به زودی بدن زبان اصیل پارسی ما را هم فراخواهد گرفت.
اینها را گفتم تا حواسمان باشد، این صحبت رهبر، برای من وتوی ولایتمدار، و من. وتوی مادر و معلم و مربی که قرار است نسل آینده را تربیت کنیم، یعنی:خط قرمز.
یعنی ممنوعیت استفاده از واژه هایی مثل «مرسی» و «تنکیو» و «اکی»، که بعضیشان را به اسم کلاس بالا و جوانپسندی، در روز بیش از صدبار هم استفاده میکنیم و خیال باطلی داریم از به روز حرف زدن. این یعنی خداحافظی با هر زبانی غیرفارسی.
این یعنی کور شوند آریاییهایی که ادعا میکنند اسلام از عرب هاست و مارا به عرب پرستی محکوم میکنند واین را علمی برای دشمنیشان میکنند، اما اصرار رهبر این انقلاب را به حذف حتی واژگان عربی و استفاده از فارسی، نمیبینند. چون مصلحتشان اقتضا نمی کند.
این یعنی دین ما اسلام است و مملکتمان ایران فارسی زبان و این بدون شک پیوند محکمی با غیرت ما بر سراسم خلیج تا ابد فارس دارد.این یعنی خط جدید مبارزه؛ پس بسمالله.
#پویش_نوشتن
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
«قهرمانان هنگ مرزی»
✍️طیبه فرید
_سرجوخه، سرجوخه!
_چه خبره شهریاری؟
_قربان متفقین از نوار مرزی عبور کردند و کلبه ی چوبی رو هم پشت سر گذاشتند و الان به پل آهنی نزدیک شدند، چی دستور می دید؟
سرجوخه مثل فنر از جا پرید و با شهریاری چشم در چشم شد، خودش را رساند به تلفن و با عجله شروع کرد به گرفتن شماره ی مرکز!
اول تبریز و بعد تهران!
بناگوش سرجوخه پشت تلفن هر لحظه قرمز و قرمزتر می شد! طولی نکشید که با عصبانیت گوشی را کوبید روی میز.
صدای ضعیفی از پشت تلفن شنیده می شد:
«سرجوخه ملک محمدی، هنگ مرزی جلفا را بدون مقاومت تسلیم ارتش شوروی نموده و سریعا پادگان را ترک کنید».
بی توجه گوشی تلفن را روی میز رها کرد و رفت بیرون، هوای خنک سحر سوم شهریور که به صورتش خورد حالش جا آمد.نور ماه در بستر آرام ارس مثل آینه منعکس شده بود.
تصورش سخت بود! لبخند موذیانه سربازان ارتش سرخ و هنگ مرزیِ خالی از افسران و سربازان ایرانی توی ذهنش داشت جولان می داد. این ننگ در باورش نمی گنجید، اینکه وقتی متفقین از پل آهنی عبور کنند، پادگان خالی باشد و زاغه مهمات به تصرف دشمن در بیاید و پایشان برسد به تبریز، کوچه باغ های تبریز! زیر چکمه های دشمن!
سربازها را صدا زد، شهریاری و یکنفر دیگر را...
_آقایون، ارتش شوروی قصد اشغال کشور رو داره، این اشغال یعنی غارت تبریز، غارت تهران، یعنی ناموس من، ناموس شما...
از بالا دستور دادند عقب نشینی کنید! ولی من می خواهم بمانم. شما هم مختارید که بمانید و تا آخرین گلوله ای که دارید بجنگید و یااینکه بروید و زنده بمانید!
لحظات نفس گیری بود، انتخاب مرگِ باشرف یا زندگی جلو چشم نیروهای اشغالگر متفقین! هر دو سرباز، بی درنگ با سرجوخه هم قسم شدند که تا آخر خط همراهش بمانند.
صدای تیربار و شلیک گلوله لحظه ای در مرز جلفا قطع نمی شد.
دو سه روز بعد به جز صدای خروش ارس هیچ صدایی به گوش نمی رسید.....
فرمانده روس رسیده بود این طرف پل آهنی!
اجساد ملک محمدی و دو سرباز روی زمین افتاده بود!
چشم های آبی افسر روس که به آن سه نفر افتاد حیرت زده شد. لشکر سه نفره یک ارتش مسلح را سه شبانه روز پشت پل آهنی معطل کرده بود!
دستی به سیبیل های طلایی اش کشید و کمی پیچ و تابشان داد! حس می کرد چقدر در این خاک بیگانه است!افسر روس دست برد از سر شانه اش یکی از درجه هایش را کند و در مقابل چشم های متعجب سربازان ارتش سرخ گذاشت روی سینه ی سرجوخه ی ایرانی! و بعد به او ادای احترام کرد و دستور داد آنها را به روش مسلمان ها به خاک بسپارند.
و سرجوخه ملک محمدی و آن دو سرباز وطن برای همیشه در کنار ارس خروشان ماندگار شدند.
🍃تقدیم به شهدای مظلوم هنگ مرزی جلفا 🍃
#پویش_نوشتن
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
خاطرهای از آن روز بهیاد ماندنی
✍ مخدره چمن خواه
همه خانواده مشتاقانه روبروی تلویزیون نشسته بودیم و چشم از صفحه شیشهای آن جعبه جادویی برنمیداشتیم.
تلویزیون صحنههایی از سالن فرودگاه مهرآباد را نشان میداد. گوشهای از سالن گروه سرود خودش را آماده استقبال کرده بود. همهمهای در سالن بود. درمیان این هیاهو، موج شور و شعف در چهرهها دیده میشد. با دیدن این صحنهها، در دلم آرزو کردم کاش من هم الان آنجا بودم.
ساعت ۹:۲۷ صبح هواپیمای امام به زمین نشست.
وقتی امام از پلههای هواپیما پایین میآمدند، آرامش همراه با اقتدار معنوی از چهره مهربانشان حس میشد و این حس حتی از پشت صفحه شیشهای بیجان تلویزیون به بیننده القا میشد.
🍃بوی گل و سوسن و یاسمن آمد
عطر بهاران کنون از سفر آمد🍃
#پویش_نوشتن
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
☘امید، اقتدار، تلاش، بارش و پیروزی نهایی☘
🍃جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ ۚ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا🍃۸۱/اسرا
#پویش_نوشتن
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
مجله افکار بانوان حوزوی
☘امید، اقتدار، تلاش، بارش و پیروزی نهایی☘ 🍃جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ ۚ إِنَّ الْبَاطِلَ
🔖ماجرای یک پاسخ تاریخی
✍️آمنه عسکری منفرد
سرود، آب و جارو، گل و ریسه، شیرینی و شکلات و مردمی که بدون توجه به دستور و تهدید به حکومت نظامی، برای استقبال از آیت الله خمینی به خیابانها آمده بودند. آنها که میتوانستند خود را به فرودگاه رساندند تا اولین دیدار حضوری را در خاطراتشان جاودانه کنند.
اما اینجا در گوشهی دیگر در سالن هواپیمایی که حامل آیت الله خمینی بود، همهی همراهان مضطرب بودند که چه خواهد شد؟ میدانستند که ستاد استقبال با وجود همهی تهدیدها و فشارهای حکومتی، تمام تلاش خود را کردهاست تا اولین حضور بین مردم در نهایت امنیت برگزار شود اما!
و اینجا خبرنگاری بود که خود را برای یک مصاحبهی جنجالی و مهم آماده میکرد. چند دقیقه گذشت تا بتواند خود را آرامکند. گلویش را صافکرد، میکروفونبهدست به سمت صندلی آقا روحالله خمینی حرکتکرد. ابهت و قدرت در عین سادگی، نور، عظمت و هیبتی که جذبش کرده بود، اما نمیتوانست آن را با شنیدههایش چطور جمع کند. سوالهای زیادی در ذهنش بالا و پایین میرفت اما آنچه میدید و با قلبش احساس میکرد، به او جرأت و جسارت داد.
بالاخره به هر زحمتی بود خود را جمع و جور کرد و با خضوعی که نمیفهمید از کجا بر جانش مستولی شده، آرام کنار صندلیِ آیتالله نشست و شروع به صحبت کرد.
مترجمی که کنار آیتالله خمینی نشسته بود با نگاهش به او قوت قلب داد، نفس عمیقی کشید و اینطور شروع کرد: «سلام آیت الله خمینی. به ما بگویید از بازگشت به ایران چه احساسی دارید؟» ایشان ابتدا با لبخندی ملیح به خبرنگار نگاه کرد و در نهایت اقتدار، با آرامش، خیلی آرام و ساده پاسخ داد: «هیچ» مترجم با حیرت پرسید: «هیچ»؟ آیتالله با آرامش تکرار کردند: «هیچ»
اینبار نگاه متعجب مترجم با چشمان حیرتزدهی خبرنگار در صورت پرنور و جذبهی آیتاللهخمینی درهم آمیخت، «هیچ»… تعجب تنها عکس العمل اطرافیان بود که همگی لحظهای در بهت فرورفتهبودند. حتما هر کدام از آنها انتظار چند جملهی محکم و کوبنده در وصف پیروزی و یا حداقل اظهار شوق و شعف از بازگشت به ایران در جمع مردم مشتاق و یا حتی بیان جملاتی که نشان از برتری بر رضاخان و حکومت پهلوی باشد، از ایشان داشتند، اما …
حالا دیگر خبرنگار نمیدانست چه باید بپرسد، اما به گمانم علت آن همه خضوع در برابر عظمت و ابهت آیتالله را که بر جانش نشسته بود، فهمید و اکنون میاندیشید که با چه جملاتی پاسخِ تکاندهندهی این پرسش را به خوانندگان منتقل کند.
#پویش_نوشتن
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
شکست یک معادله
✍کبرا خالقی
۱] مؤمنم به تو، که با نگاه نافذت، ایمان به خدای لاشریک و اسلام ناب محمدی را در دل ما نشاندی و باور ما را بارور کردی و حکومت اسلامی، این بزرگترین معروف و عمل صالح که آرزوی همهی انبیاء و اوصیای الهی بوده را به منصه ظهور رساندی. نظام اسلامی که به دست توانای تو و همراهی مردم پا گرفت، خاری شد در چشم دشمنان و مستکبران عالم و نیز گلی خوشبو و معطر شد که شمیم آن فطرت مستضعفان عالم را بیدار کرد تا آنجا که خنجری شد به قلب ستمگران عالم.
۲] با آمدنت، تاریخ با افتخار، مسیرش را تغییر داد، جباران را به زانو در آوردی و چنان بر ظلم و ستم حملهور شدی که استکبار در این پیچش تاریخی به کنار جادهی تباهی و ضعف و زبونی افتاد؛ تا جایی که برای برگشت به جادهی سلطهی مجدد، به هر دستاویزی آویزان شده و طناب پوسیده جاهلیت را روز به روز محکمتر گرفته؛ تا مگر آبروی از دست رفتهی خود را دوباره به دست آورد تا تکیه به فرهنگ پوسیدهی خود زند. اما تو با آمدنت مسیر ظهور را هموار ساختی. و چه خوش آمدی امام روحالله، چرا که روح خدا را در میان مستضعفان و محرومان دمیدی. خوش آمدی، آن چنان با صلابت و مهربان بر قلب ملت ایران فرود آمدی که ایام الله دهه فجر تا ابد بر پیشانی امت اسلام خواهد درخشید. ای امام، هویت ملی، اسلامی و انقلابی خود را مدیون تو هستیم، ای عبد صالح خدا.
۳] سوال خبرنگار:
شما زندگی خیلی منزویای داشتید، شما اقتصاد جدید و حقوق روابط بین المللی را مطالعه نکردهاید. تحصیل شما مربوط به علوم الهی است، شما در سیاست و گرفتن و دادنِ یک زندگیِ اجتماعی درگیر نبودهاید، آیا این در ذهن شما این شک را به وجود نمیآورد که ممکن است عواملی در این معادله باشد که شما نمیتوانید درک کنید؟
۴] امام خمینی(ره):
ما #معادلهی_جهانی و #معیارهای_اجتماعی_و_سیاسی که تا به حال به واسطه آن تمام مسائل جهان سنجیده میشدهاست را #شکستهایم. ما خود #چارچوب_جدیدی ساختهایم که در آن #عدل را ملاک دفاع و #ظلم را ملاک حمله گرفتهایم، از هر عادلی دفاع میکنیم و بر هر ظالمی میتازیم. حال شما اسمش را هرچه میخواهید بگذارید. ما این سنگ را بنا خواهیمگذاشت. امید است کسانی پیدا شوند که ساختمان بزرگ سازمان ملل و شورای امنیت و سایر سازمانها و شوراها را بر این پایه بنا کنند، نه بر پایه نفوذ سرمایهداران و قدرتمندان که هر موقعی که خواستند هر کسی را محکوم نمایند بلافاصله محکوم کنند.
آری با ضوابط شما من هیچ نمیدانم و بهتر است که ندانم.
مصاحبه امام خمینی با نشریه آمریکایی تایم
(صحیفه نور، جلد ۶، صفحه ۳۳۸ تاریخ۱۳۵۸/۰۹/۰۹)
#پویش_نوشتن
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
✔️ رهاورد انقلاب اسلامی در حوزه نشر جهانی معارف اسلام
💠 تبلیغ عزتمندانه از مشهد تا افریقا
✍ زهرا شریعتی
«رویکرد ایران به قدرت نرم، ماهرانه و متنوع است؛ اگر تاریخ یکی از ستونهای نفوذ ایران و یکی از نقاطاشتراکی باشد که مقامات این کشور، استراتژیهای قدرت نرم را حول آن شکل میدهند، دین ستون دیگر [قدرت نرم ایران] است..» این بخشی از روایت بولتن اطلاعاتي ارتش آمريكا به قلم مایکل روبین در سال 2017 پیرامون استراتژيهاي بنيادين قدرت نرم ايران است که نشان می دهد دین و عقاید دینی هم در شکل گیری و راهبری انقلاب اسلامی و هم در تداوم و پیشبرد آن نقشی بی بدیل داشته و از پایه های گسترش عمق نفوذ نرم جمهوری اسلامی در سطح جهان می باشد. در واقع به برکت انقلاب اسلامی و مطابق فرمایش بنیانگزار کبیر انقلاب، در عصری ظلمانی که همه ارزش ها به باد رفته بود، اسلام حیاتی دوباره یافت و مسلمانان و حتی سایر دین داران از انزوای سال های پس از رنسانس، رهایی یافتن به ویژه شیعیان که همواره در طول تاریخ، میان امّت اسلام و سایر ملل، تحت ستم و فشار بود و گاها از اینکه نام آنان به عنوان شیعه یاد شود، خجالت میکشیدند چرا که اتهامهای زیادی به شیعیان نسبت داده شده بود و دفاع در مقابل این هجمه گسترده تبلیغاتی امکانپذیر نبود. حتی در اواخر عمر رژیم پهلوی، به دلیل کمکهای آن به رژیم صهیونیستی، شیعیان متهم به حمایت از یهود و «برادر خوانده یهود» خوانده شدند. اما با پیروزی انقلاب اسلامی، نه تنها این عزلت تاریخی مرتفع شد بلکه شاهد هستیم شیعیان با عزت و افتخار به تبلیغ مکتب خود در میان سایر ملت ها و کشورها نیز می پردازند که در این میان ایران اسلامی، خود پیشتاز بوده و چنانکه اشاره شد هم بعنوان رکنی از ار کان قدرت نرم و هم رسالت دینی خود، در این زمینه نقش پررنگی دارد. در این راستا گفتگوی ما با چند تن از مبلغان مشهدی عرصه بین الملل را در ادامه می خوانید.
با وجود کرونا، ریسک معقولی بود/حضور خانواده مبلغ همراه او هم التیام است هم چالش
در آفریقا تا پیش از انقلاب اسلامی ایران، سخن بر سر این بود که تعداد شیعیان بومی سیاه پوست در این قاره شاید از تعداد انگشتان دست تجاوز نکند اما اکنون سخن از حدود ۵۰ میلیون شیعه بومی است که گذشته از تحصیل افریقایی ها در کشورهای اسلامی و بازگشت و تبلیغشان در این قاره، مرهون حضور مبلغان در این منطقه نیز می باشد مانند حجت الاسلام سیدمحسن موسوی زاده جزایری که با دغدغه صدور گفتمان انقلاب اسلامی و نشر فرهنگ اهل بیت(ع)، سال 99 در آغازین روزهای چهارمین دهه زندگی، به همراه خانواده رهسپار کشور زامبیا شده است.
🔗 متن کامل در روزنامه شهرآرا
#نویسندگان_حوزوی
#انقلاب_اسلامی
@HOWZAVIAN_khorasan
ستارهایبهدرخششافتاد
✍️بانو آلاله، با ارسال یادداشتی به جمع نویسندگان افکار بانوان حوزوی پیوست
روزها میگذشت دیو راهزن جاده انقلاب در کمینگاه افکار مردم و چون خون در رگها جریان یافته و تنها سکاندار کشتی نادانان شده بود. جهالت و نادانی در پشت پرده خوبی و یکرنگی قد بر افراشته و آنها را در خواب غفلت و بیخبری فرو برده است.
ساعت زمان، مدتها بود که از توقف ایستاده و انسانها سرزمین ناکجا آباد را به امید صلح و دوستی در آن به نظاره نشسته و روزها و شبها به امید آن سپری میشد، افرادی رخ بر تافته بودند که با کاخ خضرایی و کذایی خود بر روح و جانها مسلط شده بودند و آنها را با ندانم کاریهای جهالتگونه خود به کرنش و تعظیم در مقابل بُت استعمار و سجده بر آنها میخکوب نموده بودند.
روزها سپری میشد اما با تاریکی و وحشتی که هر لحظه بیشتر و شدیدتر میشد، دلقک خیمهشببازی با اسبسرکش سفیانی زمانه با طوغی از طلا و زیورها قلبها را در دام افکار خود میکشید.
عدالت به فاصله سالها چشم انتظاری به فراموشی سپرده شده بود، بیرق کفر، نفاق و ظلم آسمان دوستی و عدالت را به تسخیر خود کشیده بود. کودکان شبها سر بر بالین وحشت و اضطراب میگذاشتند، خوراکشان شکنجههای استعماری بود که بر آنها تحمیل میشد. نداها در گلوها به خاموشی گراییده و به امید فردایی همراه با آرامش قطار عمرشان بر روی ریل زندگی میگذشت، انتظار مسافری از سرزمین صلح و آرامش همه را مدهوش خود نموده بود.
روزها میگذشت همچنان زمان، زمان نیرنگ، نفاق و ناملایمتی تا اینکه ساعت زمان به صدا در آمد! مسافر سرزمین عدالت وارد شد بیرق کفر با سلاح عدالت و آزادی بر زیر پاهای صلح و دوستی به سجده در آمد مردی از سرزمین عدالت جهان را با دم مسیحایی خود در آرامش و صلح غوطهور نمود و آنگاه ستارهای به درخشش افتاد امام خمینی(ره) وارد شد.
#پویش_نوشتن
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
نکات نهفته در یک افسانه
✍️سمیه رستمی، عضو تحریریه مجتهده امین
در افسانه آمده است که توی ده شَلمرود حسنی تکوتنها بود و علت تنهایی حسنی را همین ابتدای افسانه میآورد: «حسنی نگو بلا بگو تنبل تنبلا بگو!» که اینجا برچسب تنبلی زدن به حسنی کاری غیراخلاقی است و ممکن است در ناخودآگاه کودک حک بشود. دلیل تنبلی حسنی را از احوالات ظاهری وی نتیجه میگیرد: «موی بلند، روی سیاه، ناخن دراز واه! واه! واه!» که تکرار «واه» برای نشان دادن عمق فاجعه و پژواک «واه» در آن است. درحالیکه میشود احتمال داد قضاوت نا بهجا رخداده، شاید حسنی مدل موی بلند دوست دارد و پوست صورتش را برنزه کرده و کاشت ناخن انجام داده. درواقع وی یک تیپی زده بسی خفن و لاکچری؛ اما شاعر در ادامه میگوید نه فلفلی نه قلقلی نه مرغ زرد کاکلی هیچکس باهاش رفیق نبود. شاید بگویید کسی اسم بچهاش را فلفلی و قلقلی نمیگذارد؛ در دهی که رودی به نام شَلم در آن جریان دارد، این اسامی هم بعید نیست.
فراز بعدی عنوان میکند: «تنها روی سهپایه، نشسته بود تو سایه» احتمالاً شاعر قصد داشته با نشاندن حسنی روی سهپایه؛ عدم ثبات و استحکام شرایط را نتیجهگیری کند. چون اساساً سهپایه نداریم و البته باید توجه داشت این انزواطلبی حسنی، میتواند ناشی از درونگرا بودن وی بوده و تمایلی به دوستی با این اعزه نامبرده را نداشته باشد...
🔗متن کامل این طنز نوشت را در صفحه شخصی نویسنده بخوانید
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
تقدیم به همه پدران و روح آسمانی پدرم در آستانهٔ روز پدر
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
پدرم چشمـــهٔ نور است ، خدا می داند
قلب او عین بلور است ، خدا می داند
در دل حــادثـه ها صبــر و تحمـل دارد
مهـربانانه صبـور اسـت ، خدا می داند
مثـل آیینــه ، دل ســاده و روشــن دارد
پدر از کینـه به دور است ، خدا می داند
بوسـه بر دست پدر ، حـسّ غریبـی دارد
حسّ دوری ز غرور است ، خدا می داند
دلِ دریــایـــیِ او از دلِ امـــواج بلا
دائمــاً غــرقِ عبـور است خدا می داند
پُرِ موج است، ولی ساحل آرامش ماست
در غم و غصه شکور است خدا می داند
اینکه گفتم پدرم هست ، ولی رفته و نیست
همـــدم اهــل قبـــور است ، خدا می داند
سفــری سبــز ، جــدا کرده پدر را از ما
خــانه اش روضــهٔ نور است ، خدا می داند
باز هم روز پدر ، غیــرِ دلِ خستــهٔ من
همه جا شادی و شور است ، خدا می داند
روزت ای خسته ترین کوه ! مبــارک باشد
روزت ای قلــّــهٔ نستـــوه ! مبــارک باشد
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══
#رقیه_سعیدی(کیمیا)
#امیرالمومنین_حیدر
#پدر
#شاعران_آئینی
💠 #شاعران_حوزوی
💠 @shaeranehowzavi