eitaa logo
| افـســران جنگـــ نـرمـ |
282 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
667 ویدیو
30 فایل
✾ ܝ̣ܝܝܝܩܢ ܙܠܠّܘ ܙܠܝ‌ܟܩܝܢ̇ ܙܠܝ‌ܟܝ̤ܩܢ ✾ ‌ 🗓تأسیس‌۲۳آذرماه۱۳‌۹۷ ‌ ⁦❇️⁩هرگونه استفاده ازمطالب که موجب نشرفرهنگ اسلامی میشود موجب خوشحالی ورضایت ماست.⁦❇️⁩ مبخوای توهم خادم بشی؟😊 حرفی،حدیثی،پندی،امری یا فرمایشی😉👇💚 👤 @fadaei_zeinaby2
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 ۱۸ 🔸«»🔸 🔰 معلم مهربون و دوست دانش آموزان بود و با عمل به شاگردان خود درس معنویت می داد، حتی برای رفتن به سوریه هم می گفت:«من می روم تا درسی باشد برای شاگردانم تا نگویند معلم ما نشست و به حرف خود عمل نكرد.» مجید معلم ریاضی بود که فرمول شهادت رو پیدا کرد. ▪️ نثارش
💠 ۱۹ 🔸« »🔸 🔰 عزیزانی که در ادارات با مردم سر و کار دارند مواظب رضایتمندی مردم عزیز باشند و قدر این فرصتی را که خداوند برای خدمت به مردم به آنها عنایت کرده را بدانند و با مردم مهربان و خوش رفتار باشند و در راه اندازی کار مردم تعجیل نموده و مراقب شیطان باشند که خدایی نکرده آنها را آلوده نکند. ▪️نثارش 🔴 امام حسین علیه السّلام می فرمایند: إنَّ حَوائِجَ النّاسِ إلَیکم مِن نِعَمِ اللهِ عَلَیکم فَلا تَمَلُّوا النِّعَمَ؛ نیازهای مردم به شما از نعمت های خدا بر شماست، از این نعمت افسرده و بیزار نباشید. 📚 بحار الأنوار، ج 74، ص 205
💠 ۲۰ 🔸« »🔸 🔰 برادرش تعریف میکرد: شب‌های قدر ماه مبارک رمضان سال ۱۳۹۳ را همانند هرسال در کنار مزار شهدای گمنام بهشت زهرا (س) احیا کردیم. شب آخر بر سر مزار شهید «علیرضا مشجری» رفتیم. دختر کوچولوی شهید مشجری داشت با قبر پدر بازی می‌کرد. حمید با دیدن این صحنه گفت: «شب قدر سال آینده نیز، هلنا هم همین‌طور با سنگ مزار من بازی می‌کند.»؛ حرفش را جدی نگرفتم و گفتم:«شهادت لیاقت می‌خواهد.» خندید و پاسخی نداد، اما همان‌ شد که گفت. سال بعد هلنا به جای آغوش گرم بابا، سنگ سرد مزار وی را بغل گرفته بود. ▪️نثارش
💠 ۲۱ 🔸« »🔸 🔰 کار همیشگی اش بود. لباس نظامی اش را که می پوشید دست به سینه می گذاشت و سلام به امام حسیـــــن (علیه السلام) می داد. بعد هم رو به عکس حضـــــرت آقا می ایستاد و احترام نظامی می گذاشت. بهش گفتم:«مگه آقا شما را می بیند که همیشه احتـــــرام میذاری؟» بهم گفت:«وظیفه ی من احتـــــرام به حضـــــرت آقاست؛ حتی اگر به ظاهر ایشان من را نبینند.» ▪️نثارش
💠 ۲۲ 🔸« »🔸 🔰 مادر همسرش تعریف می کرد: یکی از آشنایان ما بود که وضع حجاب مناسبی نداشت؛ طوری که شاید بعضی‌ها از او دوری می‌کردند. ولی احمد رفتارش متفاوت بود. نگاهش را برنمی‌گرداند طوری که او ناراحت شود، و سعی میکرد رفتار خوبی باهاش داشته باشه. می‌گفت:«اگر رفتار درستی نداشته باشیم، شاید کلاً از دین زده بشود.» یک بار که با او احوالپرسی می‌کرد و جویای احوالش بود وقتی او کمی توضیح داد، احمد گفت:«یک نکته را برادرانه از من داشته باش. هر کاری خواستی انجام بده، فقط در روز دو دقیقه برای قرآن وقت بگذار و یک آیه از قرآن هم بخوان.» 🔹همان دختر خانم رو که اخیرا دیدم متوجه شدم کلی تغییر کرده و ححابش رو درست کرده می‌گفت:«هروقت به یاد احمد آقا می‌افتم، اشکم جاری می‌شود.» ▪️نثارش
💠 ۲۳ 🔸« شهید مدافع حرم محمودرضا بیضایی»🔸 🔰 برادرش تعریف میکرد: تهران که بود، با ماشین خیلی این‌طرف و آن‌طرف می‌رفت. می‌توانم بگویم بیشتر عمرش در تهران توی ماشینش گذشته بود! با این همه دقت رانندگی‌اش خیلی خوب بود. همیشه کمربندش بسته بود و با سرعت کم رانندگی می‌کرد. یکی از هم‌سنگرهایش بعد از شهادتش می‌گفت:«من بستن کمربند ایمنی را در سوریه از محمودرضا یاد گرفتم. تا می‌نشست پشت فرمان، کمربندش را می‌بست. یک بار به او گفتم: اینجا دیگر چرا می‌بندی؟ اینجا که پلیس نیست. گفت: می‌دانی چقدر زحمت کشیده‌ام با تصادف نمیرَم؟» ▪️نثارش
💠 ۲۴ 🔸«شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده»🔸 🔰 مصطفی تعریف میکرد: یه بار برای یکی از عملیاتا با نیروهام وارد خونه ای شدیم.حدود ۴۰ نفر بودیم. نفر آخر که وارد شد پاش رفت رو تله انفجاری دشمن. اگه این بنده خدا پاش رو برمی‌داشت همه مون پودر می‌شدیم. با دلهره بهم گفت:«سید پام رفت رو تله!» گفتم:«یازهرا!» نگاهی به بچه ها کردم و دیدم هیچ کس از ترس حتی نفسم نمی‌کشه.همون موقع یاد شهید حسن قاسمی دانا افتادم و توی دلم گفتم:«حسن اگه تو داداش منی و شهید مستجاب الدعوه است، خودت این تله رو برای ما راست‌و‌ریس کن.» بعد به نیروم گفتم:«پات رو بردار!» نگاهی به بچه ها کردم، دیدم همه سر و صورتشون رو گرفتن و دارن اشهدشون رو میخونن‌. پاش رو برداشت و تله عمل نکرد... ▪️نثار هر دو شهید
💠 ۲۵ 🔸«شهید مدافع حرم حسین مشتاقی»🔸 🔰 جنب و جوش و نشاط زیاد و شوخ طبعی فوق العاده، در کنار انس عمیق به نماز و دعا یه شخصیتی از حسین ساخته بود که هر کس چند وقتی پیشش بود، شیفته ا‌ش میشد. یه مفاتیح داشت که همیشه کنارش بود و از بس دست گرفته بود کهنه شده بود. می گفت این مونس منه و ما از هم جدا نمی شیم. 🔹اردیبهشت سال ۹۵ در خانطومان به شهادت رسید... ▪️به یاد شهدای خانطومان
💠 ۲۶ 🔸«شهید مدافع حرم محمود مراد اسکندری»🔸 🔰 سال ۵۹ عمویش در سوسنگرد آسمانی شد. هشت سال بعد وقتی او به دنیا آمد به خاطر اینکه یاد و نام عموی شهیدش زنده بمونه اسمش رو محمود گذاشتند. ۲۹ سال بعد محمود در آزادسازی نبل و الزهرا به عموی شهیدش پیوست. روز آخری که میخواست اعزام بشه به یکی از اقوام پیامکی ارسال کرده بود و گفته بود کنار عمو یادت نره. 🔹 حالا در گلزار شهدای اهواز یک مزار با یک اسم ولی با دو شهید چشم هر رهگذری رو به خودش جلب می کند. ▪️نثار هر دو شهید
💠 ۲۷ 🔸«شهید مدافع حرم مرتضی حسین پور»🔸 🔰 مرتضی همون کسی بود که حاج قاسم سلیمانی درباره اش گفته بود کاش من شهید می شدم و مرتضی می موند. خیلی باهوش بود، نابغه بود. بهش لقب شیر سامرا و حسن باقری زمان را داده بودند. بارزترین ویژگی مرتضی شجاعت و گمنامی بود. 🔹 مرتضی با پول شخصی خودش یک موتور خریده بود و در منطقه ازش استفاده میکرد و می‌گفت: «نمی‌خواهم اگر اتفاقی برایم بیفتد، موتورِ بیت المال آسیب ببیند.» ▪️نثارش
💠 ۲۸ 🔸«شهید مدافع حرم حسین دارابی»🔸 🔰 ایشان در بخشی از وصیت‌نامه‌شان نوشته اند: پرودگارا، دوست دارم در همین جا رضایت خودم را از جاهلی که بنده را به قتل می‌رساند تسلیم شما کرده، و البته شکایت خود را نیز از دو گروه نزد شما تا روز قیامت به امانت بگذارم، گروه اول: «کسانی که خود در پوچ‌گرایی هستند و برای آنکه آن ننگ را از دوش خود بردارند، در صدد برمی‌آیند، تا مارا در راهی که هستیم، بی‌هدف نشان بدهند»؛ و گروه دوم: «کسانی هستند که با مکر و ریا سعی می‌کنند، به تفریح و یا برای بدست آوردن منافع دنیوی روی خون شهدا موج‌سواری بکنند.» ▪️نثارش
💠 ۲۹ 🔸«شهید مدافع حرم مرتضی عطایی»🔸 🔰 هشت بار مشرف شد کربلا. هربار هم پیر مرد و پیرزن هایی که خودشون نمی تونستن راهی بشن رو با خودش می برد. توی چند روز سفر وقف خدمت به اون ها می شد.بهش می گفتم لااقل اینایی که غر میزنن و اذیت میکنن رو با خودت نیار دیگه. می گفت:«اولا این ها رو من دعوت نکردم که من نخوام بیارم. دوماً باید حتما حواسمون به بزرگتر ها باشه. سوما کار راحت و آسون که ثواب نداره من اگه اینهایی که ناتوانند یا غر می زنن بیارم اون وقت سختی کشیدم و بهم اجر میدن.» ▪️نثارش