"🕊🔐"
میخوآنَمتبِہزَبـٰآنِدورآنِڪودڪی:
بـٰآبـٰآےِمھربـٰآنِمنیـٰآاِمـٰآمرِضـٰآ🌱!
#امـٰآمرِضـٰآجـٰآنم🖐🏽!
-------•|📱|•-------
@afsaranjangnarm_313
دو یار ، دو همراه ، دو همسر عاشق شهادت ، دو شهید
#روایت_عشق 📝
هنـوزچند ماه از ازدواج لیلا و احمد نگذشته بود ڪه احـمدتصمــیم گـرفت به زیارت امـام رضـا(ع)برود.
قصدش این بود که بعد از آن به جبهه برود و بیشتر نگران این بود که درجبهه شهـید شود، اما همسرش رابه مسافرتی نبرده باشد.
لیلا پرسیـد :مگر این مدت که همه جا با هم بـودیم به شـما سخت گذشته که می خواهی تـنها شهـید بشی!
احمـد بیـست سـاله تا این سـن همه ی وقـتش را در راه پیـروزے انقـلاب گذاشـتہ بـود و همـین نقـطه ی مشتـرک آنها بود اما تمام حـدیث دلداریشان نبود
خندید و گـفت :نه
لیلا جـواب داد :پس مامے رویم زیارت آقا امام رضا(ع) و بعـد بر می گـردیم.
واگـرقـرارباشـد سعـادت شـهادت نصیـب کسے بـشه هردوے ما باهم شهـید می شیم.
درمسـیر برگشت از مشهد، وقتی در مسافـرخانہ اے برای استـراحت ڪوتاه اقامت گزیدند، مـنافقان آن مسافرخانه را برای ضدیت با نظام اسلامی بمـب گذاری کردند.
و آن دو روح به هم پیوسته با هم به دیدار معشـوق شتافتند💞🕊
#شهیداحمدکشاورزی
شهادت: شب پنجم مهرماه 1366
#شهیده_لیلازارع شهادت : ۶۱/۷/۹
#یاد_عزیزشان_با_صلوات
🔰نشر حداکثری با شما
ـ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ📻🌿''
@afsaranjangnarm_313 🌱
یکبار از اداره با من تماس گرفته بود،
صحبت مان طول کشید، می شناختمش که
وسواس دارد!
با خودم گفتم یادآوری کنم که از اداره
زنگ میزند! بهم گفت نگران نباش
یک صندوق گذاشتهام اینجا
تلفنهای شخصی را حساب میکنم
بیشتر از معمولش هم در صندوق میگذارم!
شهید هادی باغانی🕊🌷
ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ📻🌿''
@afsaranjangnarm_313 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 سفارشات امام زمان عجل الله برای سیر و سلوک❤️🌸
🎤#حاج_اقا_علوی
#تلنگر
#امام_زمان
ـ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ📻🌿''
@afsaranjangnarm_313 🌱
‹بِسْــــمِاللَّھِالرَّحمَٰنِالرَّحِیمِ›
ـ ـ ـ ـــــ‹❁›ـــــ ـ ـ ـ
ذِڪرِروزپنجشَنبـھ..!💛••
لـٰآاِلھَاِلـٰآاللّٰھالمَلِڪـٰآلحقُّالمُبیـن..!✨••
نیستخدآیۍجزاللّٰھفرمـٰآنروآۍحقوآشڪـٰآر..!🌻••
"🧡🔐"
نِمۍدآنَـمشَھـٰآدت
شَرطِزیبـٰآدیـدَناَست . . !
یـٰآدِلبِـہدَریـٰآزَدَن🖤":)
وَلۍهَرچِـہهَست،جُـزدریـٰآدِلـٰآ . .
دِلبِـہدَریـٰآنِمۍزَنَـنـد🖐🏽!
#سیرھ_شھدا
○━━⊰☆📱☆⊱━━○
@afsaranjangnarm_313
○━━⊰☆⚔☆⊱━━○
خداحافظ آسمانِ رجب...🛫
آنقدر بی صدا باریدی و تطهیرمان کردی؛☔🌧
دیگر سفره ات آهسته آهسته جمع می شود...🌘
و ما دوباره دلمان برای نوای "یامن ارجوا"💕
برای "سبحان الله و اتوب الیه"💕
وبرای عاشقانه ترین ترانه ی"لااله الا الله"💕
تنگ می شود!🥀
آمدی، تطهیرمان کردی، تا در نیمه ی شعبان، برای
زیباترین جشنِ زمین، اماده شویم...🌝
آمدی تطهیرمان کردی، تا زیر سایه ی تنها باقیمانده ی خدا، آشتی کنانی راه بیندازیم و در ضیافت رمضان، غریبگی نکنیم!
دست مریزاد بر آسمان تو...
که ندیده خرید،
و چشم بسته بارید...🌨
خداحافظ آسمانِ رجب...❄
برای دیدن دوباره ات، باز منتظر می مانیم!البته اگر خواست خداوند حی وقیوم به زنده بودنمان باشد
#رجب
#خداحافظ_ای_ماه_خوب_خدا
ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ📻🌿''
@afsaranjangnarm_313 🌱
#تلنگر🤚
دوست من؛
اون چیزےرو کـه
مےدونےُبایدبھش عمل کـنی
نبایدبزاری معلوماتت روز بہ روز
بیشتربشہ ولی بہ اعمالت
هیچےاضافہ نشہ!
#شهیـــد_علی_بلـــورچی
ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ📻🌿''
@afsaranjangnarm_313 🌱
🔴 فضیلت سورۀ واقعه در شب جمعه
🔸امام صادق (عَلَیْهِالسَّلاٰم) فرمودند:
🔹هر کس در هر شب جمعه، سورۀ واقعه را بخواند، خداوند، او را دوست میدارد و محبوب همۀ مردمانش میگرداند، و هرگز در دنیا گرفتار بدبختی، فقر، درماندگی و هیچ آفتی از آفات دنیا نخواهد شد و از همراهان امیرالمؤمنین (عَلَیْهِالسَّلاٰم) خواهد بود. این سوره، ویژۀ امیرالمؤمنین (عَلَیْهِالسَّلاٰم) است و کسی در آن شریکش نیست.
📚 ثواب الأعمال، ج۱، ص۱۱۷
ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ📻🌿''
@afsaranjangnarm_313 🌱
‹🌱🔗›
میدونۍروزقیـٰآمتچۍدردنـٰآڪترھ؟
اینڪِہخودوآقعیت
همونمخلصہبیـٰآدوآیسِہجِلوتبِگِھ:
توقرآربومنبِشۍ..!
چۍڪـٰآرڪردۍبـٰآخودِت..بـٰآعمرت!؟🚶🏻♂💔
#بہمعنـٰاےواقعـۍتبـٰاھ
○━━⊰☆📱☆⊱━━○
@afsaranjangnarm_313
○━━⊰☆⚔☆⊱━━○
✍ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_شانزدهم
💠 قدمی عقب رفتم و تیزی نگاه هیزش داشت جانم را میگرفت که صدای بسمه در گوشم شکست :«پس چرا وایسادی؟ بیا لباساتو عوض کن!»
و اینبار صدای این زن فرشته نجاتم شد که به سمت اتاق فرار کردم و او #هوس شوهرش را حس کرده بود که در را پشت سرم به هم کوبید و با خشمی سرکش تشر زد :«من وقتی شوهرم کشته شد، زنش شدم! تو هم بذار جون شوهرت بالا بیاد بعد!»
💠 ای کاش به جای این هیولا سعد در این خانه بود که مقابل چشمان وحشیاش با همان زبان دست و پا شکسته #عربی به گریه افتادم :«شوهرم منو کتک نزده، خودم تو کوچه خوردم زمین...»
اجازه نداد حرفم تمام شود که لباسی را به سمتم پرت کرد و جیغش را در گلو کشید تا صدایش به ابوجعده نرسد :«اگه میخوای بازم شوهرت رو ببینی، بپوش بریم بیرون!»
💠 نفهمیدم چه میگوید و دلم خیالبافی کرد میخواهد #فراریام دهد که میان گریه خندیدم و او میدانست چه آتشی به جان شوهرش افتاده که با سنگینی زبانش به گوشم سیلی زد :«اگه شده شوهرت رو سر میبُره تا به تو برسه!»
احساس کردم با پنجه جملاتش دلم را از جا کَند که قفسه سینهام از درد در هم شکست و او نه برای نجات من که برای تحقیر #شیعیان داریا نقشهای کشیده بود و حکمم را خواند :«اگه میخوای حداقل امشب نیاد سراغت با من بیا!»
💠 و بهانه خوبی بود تا عجالتاً این زن جوان را از مقابل چشمان شوهرش دور کند که شمرده شروع کرد :«نمیدونم تو چه #وهابی هستی که هیچی از #جهاد نمی دونی و از رفتن شوهرت اینهمه وحشت کردی! اما اگه اونقدر به #خدا و رسولش ایمان داری که نمیخوای رافضیها داریا رو هم مثل #کربلا و #نجف و #زینبیه به کفر بکشونن، امشب با من بیا!»
از گیجی نگاهم میفهمید حرفهایش برایم مفهومی ندارد که صدایش را بلندتر کرد :«این شهر از اول #سُنی نشین بوده، اما چندساله به هوای همین حرمی که ادعا میکنن قبر سکینه دختر علیِ، چندتا خونواده #رافضی مهاجرت کردن اینجا!»
💠 طوری اسم رافضی را با چندش تلفظ میکرد که فاتحه جانم را خواندم و او بیخبر از حضور این رافضی همچنان میگفت :«حالا همین حرم و همین چندتا خونواده شدن مرکز فتنه که بقیه مردم رو به سمت کفر خودشون دعوت کنن! ما باید مقاومت رافضیها رو بشکنیم وگرنه قبل از رسیدن #ارتش_آزاد، رافضیها این شهر رو اشغال میکنن، اونوقت من و تو رو به کنیزی میبرن!»
نمیفهمیدم از من چه میخواهد و در عوض ابوجعده مرا میخواست که از پشت در مستانه صدا رساند :«پس چرا نمیاید بیرون؟»
💠 از #وحشت نفسم بند آمد و فرصت زیادی نمانده بود که بسمه دستپاچه ادامه داد :«الان با هم میریم حرم!» سپس با سرانگشتش به گونه سردم کوبید و سرم منت گذاشت :«اینجوری هم در راه خدا #جهاد میکنیم هم تو امشب از شرّ ابوجعده راحت میشی!»
تمام تنم از زخم زمین خوردن و اینهمه وحشت درد میکرد و او نمیفهمید این جنازه جانی برای جهاد ندارد که دوباره دستور داد :«برو صورتت رو بشور تا من ابوجعده رو بپزم!»
💠 من میان اتاق ماندم و او رفت تا #شیطان شوهرش را فراری دهد که با کلماتی پُرکرشمه برایش ناز کرد :«امروز که رفتی #تظاهرات نیت کردم اگه سالم برگردی امشب رافضیها رو به نجاست بکشم! آخه امشب وفات جعفر بن محمدِ و رافضیها تو حرم مراسم دارن!»
سالها بود نامی از ائمه #شیعه بر زبانم جاری نشده و دست خودم نبود که وقتی نام #امام_صادق (علیهالسلام) را از زبان این وهابی اینگونه شنیدم جگرم آتش گرفت.
💠 انگار هنوز #زینب مادرم در جانم زنده مانده و در قفس سینه پَرپَر میزد که پایم برای بیحرمت کردن #حرم لرزید و باید از جهنم ابوجعده فرار میکردم که ناچار از اتاق خارج شدم.
چشمان گود ابوجعده خمار رفتنم شده و میترسید حسودی بسمه کار دستش دهد که دنبالمان به راه افتاد و حتی از پشت سر داغی نگاهش تنم را میسوزاند.
💠 با چشمانم دور خودم میچرخیدم بلکه فرصت #فراری پیدا کنم و هر قدمی که کج میکردم میدیدم ابوجعده کنارم خرناس میکشد.
وحشت این نامرد که دورم میچرخید و مثل سگ لَهلَه میزد جانم را به گلویم رسانده و دیگر آرزو کردم بمیرم که در تاریکی و خنکای پس از باران شب داریا، گنبد #حرم مثل ماه پیدا شد و نفهمیدم با دلم چه کرد که کاسه صبرم شکست و اشکم جاری شد.
💠 بسمه خیال میکرد هوای شوهر جوانم چشمم را بارانی کرده که مدام از اجر جهاد میگفت و دیگر به نزدیکی حرم رسیده بودیم که با کلامش جانم را گرفت :«میخوام امشب بساط کفر این مرتدها رو بهم بزنی! با هم میریم تو و هر کاری گفتم انجام میدی!»...
#ادامه_دارد
@afsaranjangnarm_313