﷽
#حضرتعشق♡
#قسمتبیستدوم🖇
+ببین بنوعا بزار کم کم راجب کارهای شرکت بهت بگم.اینجوری برات قابل هضم تره
-آمممممم.....باشه ولی خب این حداقل جواب یکی از سوالای منم نشد
+جواب همه سوالاتت رو میدم بنوعا نگران نباش
-باشه باستین ؛من دیگه برم ب کارام برسم
+اره برو سوالی هم داشتی فقط کافیه ب خودم بگی
-باشه فعلا
با خداحافظی ک از باستین کردم ب سمت شرکت برگشتم.
داشتم دوباره حسابرسی انجام میدادم که بازهم به یه عدد و رقم عجیب قریب خوردم.
من واقعن نمیتونستم منتظر بمونم تا باستین خرد خرد بهم اطلاعات بده.هر روز حداقل دوبار از این پول ها به حساب شرکت واریز میشه.
تصمیم گرفتم حساب های قبلی رو دوباره بررسی کنم تا ببینم این پولا از کی واریز میشه و شاید درمورد این پول های واریزی یه توضیحی باشه.
هرچه که گشتم نبود که نبود.
♧♧♧♧♧♧♧♧♧♧♧
-باستین واقعن من خسته شدم؛هر روز پول های عجیب و غریب به حساب شرکت واریز میشه و من نمیدونم چه توضیحی نسبت ب این پول هاباید بدم.
جدا از همه این ها میدونی که اگه از اداره مالیات بیان و این حساب هارو چک کنن نمی تونیم هیچ جوره فرار مالیاتی بکنیم؟؟
+بیخیال بنوعا؛مهم منم که میدونم چرا این پولا میاد تو حساب شرکت.
در مورد مالیات هم خیالت راحت مشکلی پیش نمیاد.
✍🏻نویسنده:
#نفیسه و #نرجس
کپی تا پایان رمان و اعلام نویسنده ممنوع🚫
@afsaranjangnarm_313📍