💕 #بسم_رب_العشق 💕
❤️ #عشق_مجازی 📱
📌 #فصل_دوم 🖇
✨ #قسمت_سی📚
+سمیرا زشته خودم میرم حداقل تو کجا می خوای بیای
-زشت چیه وا
+خواهرت که رفت مشهد بعد محضر ،مامان و بابات تنها میشن
-آرمیتا من آماده شدم پاشو بریم پاشو
بلند شدم و با سارا رفتیم از خانوادش خداحافظی کردیم و راهی تهران شدیم..
****
چشمام از خستگی باز نمی شد ،یه پتو و بالشت برداشتم و همون پایین تخت خوابیدم
-برا چی می خوابی آرمیتا
+وای سمیرا نصفه شبی خب خوابم میاد
-پاشو اول اینو بخونیم بعد بخواب تازه سارا هم گفته زنگش بزنم تعریف کنم
+خودت بخون من صبح که بیدار شدم میخونم
-باشه پس بگو کجاس
+تو اون کشو دومی
صبح با صدای اذان برا نماز بیدار شدم و نماز خوندم سمیرا بیدار نمی شد هرچی صداش می کردم معلوم نیست تا ساعت چند بیدار بوده..آخ راستی نامه
سجادمو جمع کردم و رفتم سراغ نامه سر جاش نبود یکم گشتم دیدم پیدا نمیکنم،رفتم سراغ سمیرا
+سمیراااااا پاشو نماز
-باشه باشه
+نامه رو چیکارش کردی؟
-کدوم؟
+همون که دیشب خوندی
-حالا بخواب بعد صبحونه میدم بخونی
+من خوابمپریده بده بخونم
-تو که مشتاق نبودی چی شد یهو
+چینوشتن که اینجوری میکنی؟ مگه من حق ندارمبدونم
-چرا ولی چیزمهمی نیست اعصابت الکی خورد میشه
+سمیرااا
-باشه تو کیفم گذاشتمبرو بردار
+باشه پاشو نمازت و بخون
سمیرارفت وضو بگیره منم رنامه رو از تو کیفش برداشتم و رفتم تو هال نشستم.
بسم الله گفتم و نامه رو باز کردم....
#ادامه_دارد....
#نویسنده:✍
#نفیسه و #نرجس
کپی تا پایان فصل دو ممنوع پیگرد الهی دارد🚫
❤️ @afsaranjangnarm_313 📱