8.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بعد یک سال بهار آمده میبینی که...
#غزه
قبلاً هم گفتم از جاموندگی فراری ام.
حاضرم هر کاری کنم که جا نمونم! که بیبها و بیاهمیت رها نشم یه گوشه و بقیه ازم گذر کنند.
اگه دستم برسه به هر دستآویزی چنگ میزنم که یک وقت جا نمونم.
خواستم بگم اگه شمام همینطور اید؛
از نماز جمعه فردا جا نمونید!
شبها بینهایت گرفته و بعضآلودم. احساس پوچی و رهاشدگی میکنم و در زندگی هیچ اهمیتی نمییابم.
به کجا قراره برسم به کجا؟
آخرش چی میشه؟
این همه از بیمعنایی فرار کردم.
فکر میکنی آخرش مرگ، زندگیم رو معنادار میکنه یا رفتنم هم به پوچی زندگیم خواهد بود؟
نمیدونم
من فریب خوردهم. نمیشه به دیدگاهم اعتمادی کرد. من فریب شکستهام رو خوردم. دیدم به زندگی لزوماً واقعبینانه نیست. زندگی اغلب برای من سرد و خشن و بیدرنگ میگذره،
دست کم توی ذهنم...
به هرچیز که فکر میکنم یه نمیدونمِ بزرگ تو ذهنم نقش میبنده!
اصلا چرا انقدر حریص دونستن ام؟
چرا راضی نمیشم به همین سهم کمی که از حقیقت بهم داده شده؟
چی رو میخوام بفهمم؟ چی رو؟
نمیدونم!