eitaa logo
مسیر سعادت⁦🏝️⁩
1.3هزار دنبال‌کننده
9.4هزار عکس
3.7هزار ویدیو
52 فایل
🌹نابْ تَرینْ نُکاتِ زندگیِ شهدا و علما ❣فضایی صَمیمی و دُورْ از قیلُ و قالِ دُنیا❣ 🌷کشکول 💗حرف دل 👌 #کوتاه_کاربردی_جذاب_خاص 🍃بعد خواندن مطالب خودتان قضاوت کنید. 💌دوستانتان را به این بزم زیبا دعوت کنید. ارتباط با ادمین: @darabi_mohammdebrahim
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ ‍ 🔰مشارکت مردم در خود از منظر قرآن2⃣ ✍محسن عبداللهی 💐خداوند در بسیاری از احکام و آموزه‌های دستوری به تعیین سرنوشت فردی و اجتماعی به عنوان یک تکلیف و وظیفه شرعی توجه داده است. در حوزه عمل اجتماعی از مردم خواسته است تا همان گونه که برای تعیین و تغییر سرنوشت خویش به سوی تلاش می‌کنند، باید نسبت به سرنوشت و همچنین سرنوشت حساس باشند و آن را به عنوان یک تکلیف و وظیفه بدانند. بنابراین نمی‌توانند شانه از بار مسئولیت اجتماعی خالی کنند و به عزلت و گوشه‌نشینی روی آورده و مشارکت اجتماعی نداشته باشند؛ زیرا چنین گوشه‌نشینی به معنای فرار از تکالیف اجتماعی شرعی است و موجب خسران در دنیا و آخرت می‌شود. خداوند به صراحت در آیات سوره عصر تنها راه رهایی از زیان ابدی را و فعالیت‌های و و توصیه دیگران به و دانسته است. در حقیقت با این چهار عمل اصلی است که انسان می‌تواند سعادت را در دنیا و آخرت برای خود تضمین کند و این گونه نیست که اگر کسی تنها گلیم خویش را از آب بیرون کشد، از زیان رها شده است؛ زیرا زندگی انسان در دنیا همانند کسی است که در کشتی نشسته است و سرنوشت فردی با سرنوشت جمعی پیوند خورده است؛ چرا که حضور در کشتی، مشارکت‌هایی را می‌طلبد که باید هر یک انجام دهد و گرنه با سوراخ کردن کشتی حتی توسط یک نفر، همگی غرق خواهند شد و این گونه نیست که فعالیت‌های خرابکارانه یک نفر در سرنوشت جمعی تاثیری نداشته باشد. _🌺🌿🌺🌿_
واقعه مسجد گوهرشاد روز شنبه 21 تیر 1314، مسجد دیگر جای سوزن انداختن نیست، شعارهایی ضد سلطنت سر داده می‌شود. مردم مسجد یکپارچه سرود مقاومت سر می‌دهند. دولتیان، وحشت خویش را به مرکز خبر می‌دهند. مرکز تلگرافخانه‌ی مشهد، شاهد رفت و آمد شتاب‌زده‌ی نمایندگان حکومت است. رضاخان دستور می دهد که «مسجدیان» را تار و مار کنند و همه را گرفته مجازات نمایند. سران قشون و سران شهربانی و آگاهی، نیروهای خویش را هماهنگ می‌کنند و قرار می‌شود بعد از نیمه‌های شب کشتار آغاز شود. قبل از ظهر، قزاقان در شهر و در نقاط حساس و استراتژیک حوالی مسجد گوهرشاد مستقر می‌شوند و مسلسل‌های سنگین را بر بام‌های مشرف به حیاط گوهرشاد مستقر می‌نمایند و شایع می‌کنند برای حفاظت از بانک‌ها آمده‌اند. اسدی، نایب‌التولیه، از نقشه‌ی کشتار مطلع است و چون می‌داند که مجتهدین هم در مسجد هستند درصدد برمی‌آید آنها را از مسجد خارج کند. لذا به دروغ پیام می‌فرستد که تلگراف شما را اعلیحضرت همایونی پاسخ گفته، تشریف بیاورید برای مذاکره. با این حیله، مجتهدین را از کشیک‌خانه‌ی مسجد به دارالتولیه می‌کشانند. شاید هم این حیله را خود سران و طراحان جنایت خلق کردند، برای اینکه اگر مجتهدین و علماء طراز اول در این حمله و یورش کشته می‌شدند خراسان یکپارچه آتش می‌شد و این آتش گسترش می‌یافت و دیگر به هیچ روی قابل جلوگیری نبود. توپ‌های سنگین در خیابان روبه‌روی مسجد گوهرشاد استقرار یافته و در ذهن مردم مشهد هجوم روسیه را در سال 1330 قمری به سرکردگی ژنرال «ردکو» دوباره زنده کرده است. اما این‌بار روس‌ها نیستند که می‌خواهند حمله کنند، بلکه قزاقان رضاخان هستند. پاسی از نیمه‌های شب 21 تیر گذشته بود که صدای غرش مسلسل‌های قزاقان آسمان مقدس خراسان را به لرزه انداخت و قشون شرق به فرماندهی سرلشگر ایرج مطبوعی و... برای فتح مسجد گوهرشاد به حرکت درآمد و صدای شیپور آغاز جنگ از همه طرف بلند شد. عده‌ای از مأموران مخفی رژیم قبلاً وارد مسجد شده بودند و قرار بود از داخل وارد عمل گشته و راه‌ها را برای ورود نیروهای رضاخان به داخل مسجد هموار سازند و چنین شد. دژخیمان اسلحه به دست پای به درون خانه‌ی خدا گذاردند و همه‌ی «مسجدیان» را از دم تیغ گذراندند و به هیچ‌کس رحم نکردند و به قول خودشان «کاری کردند که روس‌ها نکرده بودند». هنگامی که سپیده سر زد، دیگر نه صدای گلوله‌ای بود و نه صدای «یاعلی، یاعلی» و قزاقان فاتح در پناه مسلسل کور و نابینای خویش پای بر روی کشته‌شدگان بر زمین افتاده می‌گذاشتند و به دنبال زندگانی بودند که در پناهگاهی از دسترس گلوله به دور مانده‌اند. سپس کامیون‌ها را آوردند برای بردن جنازه‌ی مدافعانی که جز اسلحه‌ی ایمان و شهادت سلاح دیگری نداشتند. به گفته‌ی یک شاهد عینی، 56 کامیون جنازه بردند و زخمی‌ها را هم همراه کشته‌شده‌ها در گودالی در محله‌ی خشتمال ها و باغ خونی مشهد دفن کردند. 🆔 @afzayeshetelaat
🔸️دوستى بدون عمل 📖بچه‌ام كوچولو بود از من بيسكويت خواست. گفتم: امروز مى خرم. وقتى به خانه برگشتم فراموش كرده بودم. بچه دويد جلو و پرسيد: بابا بيسكويت كو؟ گفتم: يادم رفت. بچه تازه به زبان آمده گفت: بابا بَده، بابا بَده. بچه را بغل كردم و گفتم: باباجان! دوستت دارم. گفت: بيسكويت كو؟ دانستم كه دوستى بدون عمل را بچه سه ساله هم قبول ندارد. آرى چگونه ما مى گوئيم خدا و رسول و اهل بيت او را دوست داريم، ولى در عمل كوتاهى مى كنيم؟ 📚منبع: خاطرات حجت الاسلام و المسلمین قرائتی، صفحه۱۷ ----------------------------------- https://eitaa.com/afzayeshetelaat