eitaa logo
مسیر سعادت⁦🏝️⁩
1.3هزار دنبال‌کننده
9.4هزار عکس
3.7هزار ویدیو
52 فایل
🌹نابْ تَرینْ نُکاتِ زندگیِ شهدا و علما ❣فضایی صَمیمی و دُورْ از قیلُ و قالِ دُنیا❣ 🌷کشکول 💗حرف دل 👌 #کوتاه_کاربردی_جذاب_خاص 🍃بعد خواندن مطالب خودتان قضاوت کنید. 💌دوستانتان را به این بزم زیبا دعوت کنید. ارتباط با ادمین: @darabi_mohammdebrahim
مشاهده در ایتا
دانلود
⚫⚫⚫🔘🔘🔘⚫⚫⚫ 🚩 عثمان، و جعفر بن علی (ع)🚩 این بزرگواران نیز از فرزندان حضرت علی (ع) و ام البنین (س) هستند . پس از شهادت عبدالله بن علی (ع) به میدان شتافتند. در خونشان جنگاوری و دلاوری موج میزد.... خوب می تاختند... خوب می جنگیدند.... خوب می کشتند..... خوب هم رسم وفا بجا می آوردند.... خوب هم شهید شدند... 😭 دشمنان که دیدند از پس آنان برنمی آیند، به محاصره و تیر متوسل شدند.... اما زمین سرشان را تاب نیاورد، پس بر بالین نی آرام گرفتند....😭😭 🚩 سلام مارا به ام البنین برسانید 🚩 🆔 @afzayeshetelaat
⚫⚫⚫🔘🔘🔘⚫⚫⚫ 🚩 نافع بن هلال (ع)🚩 1⃣ شب عاشوراست.... نافع، دلش در خیمه تن ، بی تابی می کند، مبادا دشمن نامرد بر محمل تاریکی بنشیند و بر خیام حرم یورش آورد... از جا برمی‌خیزد و دشت را میکاود... سایه ای در دشت می‌بیند، دست بر قبضه شمشیر می برد و آرام به سایه نزدیک می شود... سایه آرام روی بر می‌گرداند... 😱 ای وای ! نه، این سایه نیست!! نور محض است. نور مطلق است. این امام است.... در اینجا چه می کند؟!🤔 سؤالِ گفته یا نگفته ی نافع را امام به نرمی پاسخ می دهد: «آمده بودم که فراز و نشیب های این اطراف را بنگرم و برای اهل حرم، مأمنی بیندیشیم. 🌵خارهای اطراف را برچینم تا خراشی بر پای طفلان نیندازد 😭😭 تو چرا از خیمه خارج شده ای؟» ادامه دارد 🆔 @afzayeshetelaat
مسیر سعادت⁦🏝️⁩
⚫⚫⚫🔘🔘🔘⚫⚫⚫ 🚩 نافع بن هلال (ع)🚩 1⃣ شب عاشوراست.... نافع، دلش در خیمه تن ، بی تابی می کند،
2⃣ نافع ، دست بر قلب می‌گذارد. انگار می خواهد اضطراب و نگرانی خود را بپوشاند. کلامی که راهش را در گلو باز می کند نمیداند که پاسخ امام هست یا نه ، اما نگفتنش را هم نمی‌تواند. « من نگران شمایم ای امام! چشمانم فدایتان! شما و این شب و تنهایی و دشمن و سفاکی؟ مبادا.....😰 کلام در گلوی نافع بغض میشود و بعد آرام آرام آب می شود و از دیده ها فرو می ریزد.😭 امام دست او را به مهر میگیرد و می‌گوید: ❓چه جای هراس ای نافع ! وعده خدا که تخلف نمی یابد، میشود آنچه باید بشود. امام دست بر شانه نافع می‌گذارد و صمیمانه می‌پرسد : «هیچ تمایلی به پرهیز و گریز از این مهلکه در تو هست؟»⁉ 😱 وای ! چه سوال غریبی! نافع و پرهیز؟! نافع و گریز؟!😩 پاهای نافع سست می شود آنچنانکه با تمام جانش بر پاهای امام می افتد😭😭 « مادرم به عزایم بنشیند اگر حتی ابر چنین خیالی لحظه ای در آسمان دلم ظاهر شود😱 این شمشیر من و هزار شمشیر دشمن! این تن ناقابل من بوسه گاه هزار خنجر دشمن! ای نازنین! سوگند به همان خدا که بر ما منت نهاد و تو را به ما داد ، من تا آن سوی مرگ خویش از تو جدا نخواهم شد.»😭 امام این شاگرد پیروز شده در امتحان را ، با افتخار از جا بلند و روانه اش می کند... ادامه دارد 🆔 @afzayeshetelaat
مسیر سعادت⁦🏝️⁩
2⃣ نافع ، دست بر قلب می‌گذارد. انگار می خواهد اضطراب و نگرانی خود را بپوشاند. کلامی که راهش را در
3⃣ به خیمه زینب (س) رسیده اند، امام وارد خیمه میشود و نافع در بیرون حرم، می ماند و خیالش از خلال خیمه نفوذ می کند . 👂 نافع، کلام زینب را می‌شنود : « عزیز برادر! آیا اصحابت را آزموده ای؟ آنقدر دل و دین دارند که تو را در میانه نبرد تنها نگذارند و به دشمن نسپارند؟....😰 نافع، پریشان حال و گریان به خیمه حبیب میرود...😱😭 حبیب! آی حبیب! این چه گاه خفتن است؟؟ بیا و ببین در دل دختر رسول خدا چه میگذرد؟ ما خفته ایم و زینب پریشان است! ما مرده ایم مگر؟؟ بیا کاری کنیم حبیب! بیا خاکی به سر کنیم !😥 جنون نافع ، چون صاعقه ای در تن و جان حبیب می پیچد و او را از جا می جهاند. انگار خبر زلزله همراه دارد ! در اطراف خیمه ها می دود و فریاد میزند: ای غیرت زادگان! ای غیور مردان! این گاه خفتن نیست! برخیزید بیایید! شیران حرم، در چشم به هم زدنی حبیب را دوره می کنند. ❓ چه خبر شده است؟؟ ما خواب نیستیم، نبودیم، منتظر اشاره ایم، چه خبر شده است؟؟ حبیب نگاهش به نگاه بنی هاشم گره می خورد: شما نه! شما بروید! شما اهل خانه اید! این آتشی است که بر جان همسایگان افتاده، شما محرم خانه اید ، شما اهل بیتید، بروید و آسوده بخوابید که این کار، کار ماست و منشأ این آتش در خانه ماست! ❗️😭 🆔 @afzayeshetelaat
مسیر سعادت⁦🏝️⁩
3⃣ به خیمه زینب (س) رسیده اند، امام وارد خیمه میشود و نافع در بیرون حرم، می ماند و خیالش از خلال خیم
4⃣ و بعد حبیب، رو می کند به بقیه و می‌گوید: « من چه کرده‌ام؟ شما چه کرده اید ؟ این ننگ نیست برای ما که حرم، در ماندن و نماندن مان تردید کند؟؟ این عار نیست برای ما که زنده باشیم و حرم در اضطراب باشد؟؟❓ 😰 عرق شرم بر غرور شیران می نشیند. 👈 حبیب می گوید:« من الان سرم را بر خاک آستانه حرم میگذارم و بیعت بندگی ام را تجدید می‌کنم.» در چشم به هم زدنی حبیب و نافع و یاران بر درگاه حرم فرود می آیند... صدای حبیب برای اهل حرم آشناست: ↩ « ای آزادگان رسول الله !! ما شمشیر های شماییم و شمشیر های جوانان شما جز بر گردن بدخواهان شما فرود نمی آید و این پیر ترین غلام شما قسم می‌خورد که بتازد بر آنان که در پی آسیب و گزند شمایند. به خداوندی خدا سوگند که اگر انتظار امر امام نبود، هم اکنون با شمشیرهای آخته بر دشمن هجوم می بردیم. ما آمده ایم تابیعت بندگیمان را با شما تجدید کنیم . ↩ و می‌شنوند که:« مرحبا به شما ای پاک طینتان و غیور مردان ! حرم رسول الله را پاس دارید.»👏🌹 🆔 @afzayeshetelaat
مسیر سعادت⁦🏝️⁩
4⃣ و بعد حبیب، رو می کند به بقیه و می‌گوید: « من چه کرده‌ام؟ شما چه کرده اید ؟ این ننگ نیست برای ما
5⃣ هر چه به خورشید گفتیم مکن ای صبح طلوع، گوش نکرد ... حالا باید بنشیند و بنگرد و با تک تک شهدای کربلا، ذوب شود....☀️ ☀️ آفتابِ میانه روز دهم هم به وسط آسمان رسیده است... نبرد نافع همچنان ادامه دارد... با آنکه سنش زیاد بود ولی از پس مقابله با او برنمی آمدند... سرانجام او را محاصره کردند ، با پرتاب سنگ، بازوانش را شکستند و اسیرش کردند... جرأت کشتن این شیر را نداشتند.... او را به خیمه عمرسعد ملعون بردند.... و در آنجا بدست شمر لعین ، به شهادت رسید....😭😭😭 🚩 السلام علیک یا نافع بن هلال 🚩 🆔 @afzayeshetelaat
⚫⚫⚫🔘🔘🔘⚫⚫⚫ 🚩 حبیب ابن مظاهر اسدی🚩 1⃣ پیرمردی از صحابه رسولخدا (ص) بود و در تمامی رزمگاه ها همراه علی (ع).... وقتی (ع) ، مسلم بن عقیل (ع) را به کوفه فرستاد، حبیب و مسلم بن عوسجه برای حضرت، بیعت می گرفتند که عبیدالله از راه رسید و مسلم تنها ماند، قبایل نیز مسلم و حبیب را مخفی کردند تا شاید آب‌ها از آسیاب بیفتد.... نامه امام که به حبیب رسید، مسلم بن عوسجه و حبیب، بسرعت از کوفه گریختند و عزم دیدار امام کردند...... حبیب، جنگاوری بزرگ و مورد اعتماد امام بود. جلو و پهلوهای دوطرف سپاه امام، به ایشان ، عباس (ع) و زهیر سپرده شده بود... میدان نبرد برای حبیب، میدان عشقبازی اوست... دشمن با گروه های ده نفره ،این پیرمرد را دوره می کنند اما لحظه ای بعد ...! یکی به دنبال سر خویش می‌گردد و دیگری دست راست و چپش را روی زمین از هم نمی شناسد، آن یکی زمین و آسمان را واژگون می بیند و دیگری و.... باز حبیب رجز می خواند و مبارز می طلبد... جنگید و خوب می جنگد تا آنجا که بدست سه مرد تمیمی به شهادت می‌رسد و اکنون این کمر امام حسین (ع) است که از غم ، دوتا شده...😭😭 🚩 سلام خدا برتو ای حبیب 🚩 🆔 @afzayeshetelaat
مسیر سعادت⁦🏝️⁩
⚫⚫⚫🔘🔘🔘⚫⚫⚫ 🚩 حبیب ابن مظاهر اسدی🚩 1⃣ پیرمردی از صحابه رسولخدا (ص) بود و در تمامی رزمگاه ها
2⃣ هیچکس حبیب را تاکنون به این حال ندیده است😥 گاهی آه میکشد..... گاهی نگاهی به خیام حرم می اندازد.... گاهی به افق چشم می دوزد..... گاهی خود را در نگاه معشوق گم می کند.... گاهی خود را نیازمند محبت امام می داند... گاهی خود را سربازی ساده می بیند.... گاهی احساس غلامی را پیدا می کند که در تب و تاب صدور فرمانی از سوی آقای خود می سوزد... ↩ وقتی امام، در مقابل دشمن برای اتمام حجت، سخن می راند و شمر دهان به جسارت می گشاید، برق غیرت در چشمهای حبیب می درخشد، غیرت عاشق به معشوق، غیرت مرید به مراد، غیرت غلام به آقا، و غیرت مأموم به امام... 😡 غیرتی که حبیب را چون اسپند از جا می جهاند و تمام فریادش را بر صورت شمر میریزد : «تو در وادی هفتادم ضلالت هستی، تو کجا و درک سخن حسین کجا ؟!! تو بر دلت مهر جهالت و قساوت خورده است، تو بمیر و سخن مگو »😡 👈 و این کلام باصلابت او ، شمر را در جای خود می نشاند و امام ادامه سخن می دهد.... 🆔 @afzayeshetelaat
مسیر سعادت⁦🏝️⁩
2⃣ هیچکس حبیب را تاکنون به این حال ندیده است😥 گاهی آه میکشد..... گاهی نگاهی به خیام حرم می اندازد..
3⃣ حبیب در مقابل دشمن فریاد می زند: 📢 «جنگ را متوقف کنید، فرزند رسول خدا امام مسلمین، به نماز می ایستد » حصین بن تمیم از سر جهل و عناد فریاد می زند: «نماز شما که قبول نیست »😳 و به سمت امام، خیز برمیدارد... ✅ حبیب، خشم آلوده بر سر حصین می غرّد که: « نماز آل رسول، قبول نیست و نماز توی میخواره قبول است؟؟»😡 و با یک خیز ، خود را میان امام و دشمن، حائل می کند. 🗡 شمشیر از نیام برمی کشد و پیش از آنکه حصین ، مجال یابد با شمشیر حبیب به زیر پای اسبان می افتد. 👈 حبیب فریاد میزند :«وقتی امام میگوید توقف، یعنی توقف!! تا وقتی امام، نماز می‌خواند هرکس جلو بیاید راهی جهنم میشود!!»😡 جنگ، لحظاتی آرام می گیرد و امام به نماز می ایستد و حبیب فکر میکند به قدر کافی برای جنگیدن گرم شده است و بیشتر از آن، برای خواندن نمازی به امامت معشوق..... 🆔 @afzayeshetelaat
مسیر سعادت⁦🏝️⁩
3⃣ حبیب در مقابل دشمن فریاد می زند: 📢 «جنگ را متوقف کنید، فرزند رسول خدا امام مسلمین، به نماز می ایس
4⃣ « درود خدا بر تو ای فرزند رسول خدا! بر این پیر ، منت بگذارید و اجازه دهید که راهی میدان نبرد شوم و از دین و امامم دفاع کنم». 👌این سنت کربلاست که هر دلاوری که میخواهد به نبرد برود با اذن امام میرود. اطاعت محض از امام، و انجام ندادن هیچ عملی جز با نظر امام آنهاست که جاودانه شان کرده است. امام، حبیب را بسیار دوست دارد.... امام در کربلا یک بار شهید نمی شود... او در تک تک اذن به یاران خویش، به شهادت می نشیند... هر اذن جهاد و رخصتی، انگار تکه ای از جگر امام است که کنده می شود و بر خاک تفتیده نینوا می افتد..... 😭 برو ای حبیب ! خدایت رحمت کند و بهشت منزلگاه ابدی تو باشد.... حبیب، آخرین توشه ی بوسه را از دست و پای امام میگیرد و روانه میدان میشود.... 🆔 @afzayeshetelaat
مسیر سعادت⁦🏝️⁩
4⃣ « درود خدا بر تو ای فرزند رسول خدا! بر این پیر ، منت بگذارید و اجازه دهید که راهی میدان نبرد شوم
5⃣ آنگاه که حبیب، پس از نبردی طولانی و به جهنم فرستادن بسیاری از نیروهای دشمن، بدست همزمان سه مرد تمیمی به شهادت رسید و سرش را از تنش جدا کردند، تازه بقیه دشمن جرأت یافتند به حبیب نزدیک شوند 😭 دشمنان، بر پیکر بی سر حبیب، یورش بردند و هر که با هرچه در دست داشت ، از خنجر و نیزه و شمشیر و.... بر جسم حبیب افتادند...😭 👈 ناگهان، یکی به سویی اشاره می کند و همگی چونان مگس هایی خطردیده، از بالای جنازه بر می‌خیزند و می گریزند.... ↩ امام، خشمگین و باصلابت به جنازه حبیب نزدیک می شود. خطوط پیشانی امام، آشکارا فزونی می گیرد و غمی جگرخراش در چشم هایش می نشیند 😭 چشم به جای خالی سر حبیب می‌دوزد و میگوید: 🚩 «مرحبا به تو ای حبیب ! تو آن اندیشمندی بودی که یک شبه ختم قرآن می کردی🚩 😭 🆔 @afzayeshetelaat
⚫⚫⚫🔘🔘🔘⚫⚫⚫ 🚩 هَفهاف بن مهند راسبی بصری (ع) 🚩 🕔 ساعت پنج و شش عصر رسید کربلا ! فکر می کرد آن لشکر سی هزار نفره که در ظاهر پیروز شدند، لشکر حسین اند. 😢 رفت سمت لشکر گفت مولای من کجاست؟ گفتند مولای تو کیست؟ گفت پسر علی بن ابی طالب. گودال را نشانش دادند. فهمید ورق برگشته. فهمید دیر رسیده. کاش بصره اینقدر از کربلا دور نبود! 😭😢 رفت سمت‌ گودال. نگفت دیر شده! نگفت ببخش حسین‌ جان نیامدم به یاری ات! نگفت لیاقت نداشتم با تو باشم! نا‌امید نشد. گفت مولای من! لحظاتی دیگر می آیم زیارت. ⚔ زد به دل لشکر . محاصره شد. شهید شد. افتاد نزدیک گودال.🌷 📢 ای کسانی که فکر می کنید جا مانده اید! هفهاف بصری بعد از حسین شهید شد! ❗️می گویند هفهاف آخرین‌ شهید واقعه است اما من می گویم‌ هفهاف، اولین زائر کربلاست!✔ 👌 هنوز که هنوز است هم میشود به یاری حسین بن علی علیه السلام رفت، با یاری کردن امام زمان خود و نایب برحق ایشان👌 🚩 سلام بر یاران دین خدا در همه زمانها 🚩 🆔 @afzayeshetelaat